شايد پس از ميزان و نوع مشاركت سياسي مردم در انتخاباتي كه كمتر از 5 ماه ديگر برگزار خواهد شد، مساله چگونگي ورود جريانهاي سياسي به اين انتخابات است كه از اهميت بسزايي برخوردار است. بهخصوص كه از انتخابات 92 به اينسو ائتلاف ميان اصلاحطلبان با ميانهروها و اصولگرايان معتدل كه در فضاي سياسي كشور «اعتداليون» خطاب ميشوند، باعث شد كه پيش از برگزاري انتخابات دور يازدهم مجلس، اين پرسش مطرح شود كه آيا امكان تكرار اين ائتلاف وجود دارد؟ مهرداد لاهوتي، سخنگوي فراكسيون مستقلين ولايي مجلس به تازگي به ايسنا گفته: «اگر بنا باشد ائتلافي صورت گيرد، اين ائتلاف بين مستقلين و اصلاحطلبان خواهد بود.» او همچنين نسخهاي سياسي پيچيده و مدعي شده: «ائتلاف مستقلين و اصلاحطلبان در انتخابات آينده به نفع دوطرف است.» اما مساله اين است كه ائتلاف با اصولگرايان معتدل، عملا به معناي همكاري سياسي علي لاريجاني با اصلاحطلبان است. اگرچه چنين تحليلي وجود دارد كه اگر علي لاريجاني مطمئن نباشد در مجلس آينده بار ديگر بر مسند رياست مينشيند، كانديدا نميشود يا خبرهاي غيررسمي مبني بر اين شنيده شده كه نام لاريجاني در فهرست انتخاباتي اصولگرايان قرار نگرفته، مسائلي است كه احتمالا با نزديك شدن به انتخابات درست يا غلط بودن آن تعيين تكليف ميشود اما در حال حاضر اين پرسش مطرح است كه آيا اصلاحطلبان بار ديگر تجربه ائتلاف با ميانهروها و اصولگرايان معتدل و حتي فراتر ائتلاف با علي لاريجاني را ميآزمايند يا معتقدند كه آزموده را آزمودن خطاست؟ حسين نورانينژاد، سخنگوي حزب اتحاد ملت ايران معتقد است كه اصولگرايان معتدل براي اصلاحطلبان هيچ نداشتهاند.
چقدر امكان و احتمال تكرار فرمول ائتلاف اعتداليون و اصلاحطلبان به خصوص در قالب انتخابات مجلس دوره يازدهم وجود دارد؟
ائتلاف بايد بر سر موضوع مشخص و براي مدت مشخص صورت گيرد. ضعف ائتلافهاي پيشين اين بود كه ائتلاف به نوعي يكي شدن در همه ابعاد فكري و عملي تلقي شد و سوءبرداشتي اينگونه از ائتلاف صورت گرفت. ائتلاف پسا 92 هم ائتلاف ضد افراط و از همراهي اصلاحطلبان با اصولگرايان معتدل شكل گرفت. خطر افراطيگري كه موجب ائتلاف از منتهياليه چپ اصلاحطلبان تا اصولگرايان معتدل شد و آنها را كنار هم نشاند كماكان وجود دارد اما در طول سالهاي گذشته خطر ديگري نيز جريانهايي چون اصلاحطلبان دموكراسيخواه و پيشرو را تهديد ميكند و آن هم ايجاد ابهام در هويت آنها ذيل اين ائتلاف براي جامعه است. اين هويت براي بخشي از جامعه به خصوص جواناني كه در تحولات سال 88 و پيش از آن در صحنه سياسي فعال نبودند، معلوم نيست. شكاف اصلي و كلان در ايران معاصر شكاف ميان دموكراسيخواهي و آزاديخواهي در يك سو و اقتدارگرايي و ضد آزادي در سوي ديگر بوده و اين شكاف از جنبش مشروطه تاكنون وجود داشته است. بالطبع ذيل آن شكاف برخي تفاوتها و تمايزها فرعي شدهاند. مثلا اعتقاد به اقتصاد ليبرالي يا سوسياليستي فرع بر شكاف اصلي شد به همين دليل شاهد هستيم كه در يك حزب هم افراد معتقد به اقتصادي سوسياليستي حضور دارند هم افراد معتقد به اقتصاد آزاد. پس از سال 84 و شكلگيري دولت احمدينژاد اين شكاف يك گام به عقب رفت و به شكاف افراط و اعتدال تبديل شد. در بين اعتداليون هم از دموكراسيخواه و اصلاحطلب تا محافظهكار سنتي وجود داشت. براي تعهد به آرايش جديد و قرار گرفتن در مقابل جريان افراطيگري برخي جريانها عدول بيشتري از مواضعشان داشتند. اصلاحطلبان پيشرو و دموكراسيخواهان براي حفظ اعتدال سعي كردند، عقب بايستند و نيروهاي ميانهرو را جلو بفرستند. همين مساله موجب ريزش از بدنه جريان اصلاحطلبي و دموكراسيخواه شد و آنها را سرخورده كرد. همچنين دستاوردهايي كه در ائتلاف با ميانهروها به دنبالش بوديم چندان محقق نشد. بنابراين در حال حاضر بخشي از جامعه در مورد تمايز بين اصلاحطلب و محافظهكار، اصلاحطلب و بخشي از جريان اصولگرا و اساسا تمايزهايي كه در جريان اصلاحطلبي وجود دارد، ميپرسند. به نظر ميرسد وقت آن رسيده كه تجديد هويت يا بازگويي هويتي از جريانها صورت بگيرد به خصوص جريانهايي كه به بحثهاي گفتماني تعلقخاطر بيشتري دارند؛ مشخصا جريان دموكراسيخواه اصلاحطلب. وقتي اين تمايزها مشخص شد آنگاه در حوزه عمل سياسي مجددا متناسب با اقتضائاتي كه پيش ميآيد، ممكن است ائتلافهايي هم صورت بگيرد كه آن زمان براي جامعه روشنتر خواهد بود كه چه كساني، طبق چه اصولي و در چه بازه زماني و ظرفي ائتلاف كرده، چه ميدهند و چه ميگيرند.
شما بر مساله هويت اصلاحطلبي تاكيد كرديد. پرسش اينجاست كه اگر شكلي از ائتلاف پسا 92، با برخي چهرههاي سياسي كه در زمره اصولگرايان معتدل جاي ميگيرند، ادامه يابد؛ آن وقت هويت اصلاحطلبي چه ميشود؟ در اين بازگويي هويت، آيا از وجه دموكراسيخواهي و آزاديخواهي كم و به وجه ضد افراطيگري اضافه ميشود يا بالعكس؟
در ائتلافي كه صورت گرفت، نيروهاي ميانهرو در ميانه اصلاحطلبان و اصولگرايان معتدل قرار گرفتند. اين اصولگرايان معتدل نه آورده اجتماعي و نه راي چنداني براي اصلاحطلبان داشتند و نه در ادامه به خصوص در مجلس اخلاقي عمل كردند به اين معنا كه به جرياني كه آنها را به مجلس فرستاده، متعهد نبودند و به محض ورود به مجلس راه خود را رفته و به گذشته برنگشتند كه با حمايت چه كساني در اين مسير قرار گرفتند. به نظر نميرسد در حال حاضر اصلاحطلبان با توجه به اين تجربه بتوانند با جريانهايي كه مدعي اصولگرايي معتدل هستند، ائتلاف كنند. البته در سياست هيچ اصل كلي وجود ندارد و ممكن است در آينده اين جريان هم رويكرد شفافتري داشته باشد و مشكل حل شود، چراكه مشكل ما در ائتلافهاي گذشته شفاف نبودن بوده است. هيچ دوست و دشمن قطعي در عالم سياست وجود ندارد. اما مساله اين است كه بايد ائتلاف شفاف باشد. اين در حالي است كه حداقل فعلا از ائتلافي كه با اصولگرايان معتدل داشتيم چيزي به اين جريان سياسي افزوده نشد. نه راي چنداني و نه بدنه اجتماعي داشتند و نه كمك كردند در مجلس اهداف برخي كساني كه به آنها راي داده بودند، برآورده شود. اين نشان ميدهد كه بايد بازنگري در ائتلاف صورت گيرد و گام نخست هم اين است كه ائتلافها شفاف شود.
مختصات گروه ميانهرويي كه از آن صحبت ميكنيد، چيست و مگر اين گروه آوردهاي بيش از اصولگرايان معتدل براي اصلاحات داشته است؟
اينها نيروهايي هستند كه به بحث گفتماني تعلق خاطري ندارند. رويكرد گفتماني به سياست ندارند. بيشتر تكنوكرات و بروكرات هستند. سعي كردند در جدالهايي كه مبناي سياسي داشته، ورود نكنند و به نوعي عملگرايي محض قائلاند. سابقه اغلب آنها با جريان راست تعريف شده اما در گذر زمان و با فعاليتهاي اجرايي كه داشتند پايشان به زمين سفت عملگرايي رسيده و پيوند گذشته را با جريان متبوع و دوستان سابقشان كه عمدتا محافظهكار و اصولگرا بودهاند از دست دادهاند. زماني آقاي حجاريان تعبير نرماليزاسيون را به كار برد يعني با حضور نيروهاي ميانهرو و دولت روحاني ما به نرماليزاسيون ميرسيم. من تعبير ديگري به كار ميبرم كه در گذار به دموكراسي معمولا به اين تحركات ليبراليزاسيون گفته ميشود. اين جريانات ليبراليزاسيون هستند كه ميتوانند براي جريانهاي دموكراسيخواه نيرويي براي رسيدن به دموكراتيزاسيون باشند. دوره تفوق ميانهروها در واقع دوره ليبراليزاسيون با هدف رسيدن به دموكراتيزاسيون براي رسيدن به دموكراسي است.
قاعدتا علي لاريجاني و نيروهاي نزديك به او در زمره اصولگرايان معتدلي هستند كه از آنها صحبت كرديد. چندي پيش برخي نيروهاي سياسي اصلاحطلب نيز صحبت از ائتلاف با علي لاريجاني يا چهرههايي از اين دست را مطرح كردند. باتوجه به زمينه موجود سياست امكان چنين ائتلافي وجود دارد؟ همچنين باتوجه به تجربه ائتلاف 94 كه در مورد آن صحبت كرديد، آيا به صلاح است كه چنين ائتلافي صورت بگيرد؟
در عالم سياست هيچ غيرممكني وجود ندارد اما اگر در مورد شرايط امروز و آينده نزديك صحبت ميكنيد چنين تصوري نميرود كه ائتلافي با اين گروه صورت بگيرد. همانطور كه اشاره كردم تصور قوي اين است كه نياز فوري اصلاحطلبي تجديد حيات گفتماني و اجتماعي است يعني اين جريان مجددا بتواند سرمايه اجتماعي خود را بازيابي كند. اينكه ما تاكنون با آقاي روحاني ائتلاف كرديم حالا يك گام بيشتر به راست برويم و با علي لاريجاني ائتلاف كنيم به نظر نميرسد كه گامي در راستاي افزايش سرمايه اجتماعي اصلاحات باشد.
شنيدهها حاكي از آن است كه احتمالا علي لاريجاني در ليست اصولگرايان قم قرار نميگيرد. از سويي كينه طيف تندروتر جريان اصولگرا پس از ماجراي تصويب برجام از لاريجاني هم قابل انكار نيست؛ به نظر شما چقدر احتمال دارد كه لاريجاني به عنوان يك نيروي سياسي از اصولگرايي معتدل، نه به سمت اصلاحطلبي اما به سمت ميانهرويي آمده و از جانب اصلاحطلبان پذيرفته شود؟
وقتي در مورد علي لاريجاني صحبت ميكنيم بايد خانواده لاريجانيها را در نظر بگيريم و بدانيم هر كدامشان در عين نسبتي كه با يكديگر دارند چه نسبتي با جريانهاي سياسي موجود دارند. در واقع بايد به صورت مجموعه به آنها نگاه كرد. در سالهاي گذشته علي لاريجاني نسبت به باقي اعضاي خانواده در شرايطي نزديكتر به اصلاحطلبان قرار داشته است. در عين حال كه لاريجاني مواضع اصولگرايانهاي هم داشته كه در عين حال نتوانسته مورد حمايت صد در صد نيروهاي بدنه جريان اصولگرا قرار گيرد، به خصوص بدنهاي كه روز به روز تندتر ميشود و خود را تحت عنوان نيروهاي انقلابي معرفي ميكند. بخشي از اين بياعتمادي بر سر ماجراي برجام بوده اما اصولگرايان هم ميدانند كه برجام تصميم نظام بوده نه تصميم لاريجاني و روحاني. محال بود كه چنين تصميمي بدون اجماع در سطح نيروهاي ارشد نظام اتخاذ شود منتها حالا همچون برخي ديگر از مسائل به ابزاري براي منكوب كردن يك سياستمدار تبديل شده است. به هر روي لاريجاني حتي اگر مواضع مدنظر اين بخش از اصولگرايان را هم اتخاذ كند، مقبول نميافتد. شبيه به اين ماجرا در مورد محمدباقر قاليباف نيز رخ داده و در آينده هم رخ خواهد داد.
باتوجه به اينكه به نظر ميرسد هنوز فضاي انتخاباتي بر كشور حاكم نيست، فكر ميكنيد همچنان احتمال شكلگيري مجلسي افراطي وجود دارد يا اينبار مجموعهاي از نيروهايي كه شناخته شده و ژنرال نيستند و صرفا متخصص هستند به پارلمان راه پيدا ميكنند و باز هم اكثريتي بهمعناي دقيق سياسي وجود ندارد يا تحليل شما اين است كه برد و باخت قطعي اتفاق افتاده و اكثريتي در مجلس شكل خواهد گرفت؟
به نظر ميرسد جامعه بر اساس تجارب سال 84 به اين سو در سالهاي 92 و 94 به اين نتيجه رسيد كه براي مقابله با افراطيگري با هر نيرويي حتي نيروهاي ناشناخته به صرف ضد افراطيگري بودن آنها ميتوان همگام شد و راي داد اما از سويي ناكاميهايي رخ داد و از سويي تمايزات جريانهاي سياسي غبارآلود و مبهم شد. همچنين جامعه احساس كرد ارزشهاي اجتماعي، سياسي و اخلاقي كه براي آن مهم است از سوي جريانهاي سياسي چندان پاس داشته نميشود. علاوه بر آن گسترش مباحثي مربوط به فساد نيز باعث شد حداقل امروز بدنه فعالي كه ضد افراطي بودن را كافي ميدانست، اين پارامتر را براي راي دادن كافي نداند و حاضر نباشد براي اينكه فلان خانم يا آقاي افراطي به مجلس نرود به هر كسي راي دهد. شايد اين هشداري باشد و احتمال حضور نيروهاي افراطي در مجلس آينده را افزايش دهد اما استنباط من از فضاي عمومي اين است كه مردم و به خصوص بدنه اجتماعي اصلاحات براي مقابله با افراط با هر ائتلافي همراهي نخواهند كرد.
خروجي اين نگاه منجر به شكلگيري اقليت قدرتمند اصلاحطلب در مجلس خواهد شد؟
اگر اقليت اصلاحطلب و منسجمي در مجلس داشته باشيم بسيار موثرتر است تا صرفا با عدد و رقمي بالا براي يك جريان و جامعه تصورات خطا ايجاد كنيم. تجربه نشان داده تعداد بالا چندان راهگشا نيست در همين مجلس هم اگر چند نيروي تشكيلاتي و نيروي سياسي قوي داشتيم با تعدادي كمتر از فراكسيون اميد هم ميتوانستيم دستاوردهاي بيشتري داشته باشيم.
شكاف اصلي و كلان در ايران معاصر شكاف ميان دموكراسيخواهي و آزاديخواهي در يك سو و اقتدارگرايي و ضد آزادي در سوي ديگر بوده است
مشكل ما در ائتلافهاي گذشته شفاف نبودن بوده است
اصولگرايان معتدل نه راي چنداني و نه بدنه اجتماعي داشتند و نه كمك كردند در مجلس اهداف برخي كساني كه به آنها راي داده بودند، برآورده شود. اين نشان ميدهد كه بايد بازنگري در ائتلاف صورت گيرد و گام نخست هم اين است كه ائتلافها شفاف شود
نياز فوري اصلاحطلبي تجديد حيات گفتماني و اجتماعي است يعني اين جريان مجددا بتواند سرمايه اجتماعي خود را بازيابي كند. اينكه ما تاكنون با آقاي روحاني ائتلاف كرديم حالا يك گام بيشتر به راست برويم و با علي لاريجاني ائتلاف كنيم به نظر نميرسد كه گامي در راستاي افزايش سرمايه اجتماعي اصلاحات باشد
مردم و به خصوص بدنه اجتماعي اصلاحات براي مقابله با افراط با هر ائتلافي همراهي نخواهند كرد