مساله مديريت آب
امين شولسيرجاني
آب همواره براي سرزمين ايران مهم بوده است. چنان مهم كه در متون كهن و در تجربه زيسته مردمان قرون گذشته همواره ردپايي از آب پيدا ميشود. محدوديت منابع آب موجب شده كه ايرانيان از فناوري ارزشمند و هوشمندانه قنات براي سازگاري با محدوديت منابع و تقسيم منصفانه و مشاركتي آب بهره ببرند. اما چنانكه روشن است اكنون چند دهه است كه ما در بخش مديريت منابع آب با نوعي سردرگمي و بعضا به هم ريختگي ساختاري مواجه شدهايم و برنامهريزي متمركز از بالا به پايين ناكارايياش را در حوزه مديريت منابع آب نشان داده است. بروز تغييرات اقليمي، دستدرازيهاي غيرخردمندانه به منابع آب، افزايش سطح زير كشت محصولات پرآببر، استقرار صنايع در مناطق خشك و نيمه خشك، بيتوجهي به اصلاح الگوي مصرف، بياعتنايي به الگوهاي كاهش تقاضا و در يك كلام بارگذاري بيش از اندازه بر سفرههاي آب زيرزميني ما را وارد فاز بحران كرده است. كار به جايي رسيده كه بسياري از شهرهاي ايران براي تامين آب شرب در مضيقه قرار گرفتهاند. در چنين شرايطي توان كارشناسي وزارت نيرو، وزارت جهاد كشاورزي، سازمان حفاظت محيط زيست و ساير دستگاهها در كنار تشكلهاي مردمي و صنفي بايد صرف بازنگري در سياستهاي گذشته باشد. اما بروز منازعات جديد اين بازنگريها و اصلاحات ساختاري را به تعويق انداخته است. طرحهاي انتقال آب بين حوضهاي يكي از پرمناقشهترين طرحهايي است كه موجب شده توان دستگاههاي تصميمگير دايما صرف حل و فصل منازعات اجتماعي چنين طرحهايي شود. اگر تحليلهاي اقتصادي كه نشان ميدهد، اجراي طرحي مانند انتقال آب خزر به سمنان منطق اقتصادي ندارد را كنار بگذاريم و گزارش مركز پژوهشهاي مجلس و ديدگاههاي كارشناسان مستقل محيط زيست را هم ناديده بگيريم؛ نميتوانيم از تجربه كشورهاي ديگر چشمپوشي كنيم و به روشني ميبينيم كه...
انتقال بين حوضهاي راه درمان دردهاي بيشمار ما براي پاسخ به تقاضاي آب نيست. همين پريروز آقاي عباس كشاورز، معاون وزير جهاد كشاورزي از قول انجمن آبياري امريكا گفته كه آنها اعتراف كردهاند طرحهاي انتقال بين حوضهايشان اشتباه بوده است. كساني كه مشغول لابيهاي سنگين براي اجراي چنين طرحهاي پرمخاطرهاي هستند؛ بهتر است با درك موقعيت خطير اين سرزمين به دنبال راهي بروند كه نفع همگاني را بيشتر تضمين كند. چنانكه اشاره كردم توان دستگاههاي تصميمگير در ايران بايد براي برنامهريزي بهتر به منظور اصلاح سياستهاي غلط چند دهه گذشته صرف شود نه اينكه مديران ارشد دايما در حال رفع چالش طرحهايي باشند كه سرنوشتشان روشن نيست و به شكافهاي اجتماعي و قومي دامن ميزنند. بهتر است كوشش نكنيم كه چرخ را از نو اختراع كنيم و به جاي رفتن سراغ راهحلهاي ساده براي مسائل پيچيده؛ به راهحلهاي سخت اما خردمندانه بيشتر اهتمام بورزيم. درباره راهحلهاي سخت و آيندهنگرانه بيشتر ميتوان گفتوگو كرد.