درباره نمايش «نيست» كه در كارگاه نمايش اجرا ميشود
يك سمفوني زنانه
احسان آجورلو
نخستين نكتهاي كه در نمايش «نيست» به چشم ميآيد، برجسته شدن نوع روايت و داستانگويي است. اين نكته مهم در نمايش «نيست» پرسشي را پديد ميآورد كه آيا غيرخطي كردن روايت كمكي به داستانگويي نيز كرده يا تنها يك اقدام فرمال است؟ به عبارتي پرسش دقيقتر و تخصصيتر در ذهن ايجاد ميشود كه اگر داستان «نيست» به صورت خطي و با يك راوي بيان ميشد، آيا تفاوت چشمگيري در داستان رقم ميخورد و آنچه نويسنده در پي آن بود از دست ميرفت؟ اين همان پرسشي است كه ميتواند اهميت ساختار داستانگويي غيرخطي را مشخص كند و سنگ محكي جدي براي ساختار داستانگويي خطي باشد. محبوبيت روايت غيرخطي بيشتر به اين سبب است كه در كنار فرم و ساختاري تازه، مضمون و محتوايي را به مخاطب ارايه ميدهد كه در صورت بيان خطي داستان به درستي انتقال پيدا نميكند. البته اين نكته نيز جاي تامل دارد كه اغلب مضامين و محتواي اين نوع داستانگويي بر پايه اصل عدم قطعيت و نسبيت است. نمايش «نيست» براي روايت خود دست به دامن يكي از همين اشكال روايت شده است؛ روايتي كه به روايت چنگالي يا به صورت مصطلح روايت راشاموني خوانده ميشود. در ساختار روايي چنگالي داستان بيانگر يك روايت چندپاره است كه زواياي ديد متفاوتي دارد اما در طول زمان يكساني داراي همزماني هستند و يك موتيف مهم در آنان جدا از شخصيتها وجود دارد. اين امكان وجود دارد كه اين خردهروايتها در نقطهاي برهم منطبق شوند، اما ميزان كيفيت اين انطباق بسته به موضوع و روايت متغير است. نمايش «نيست» روايت خود را بر اين اساس بنيان مينهد. چهار شخصيت زن با نسبتهاي خانوادگي دور و نزديك كه گويي يك واقعه را براي اطرافيان خود روايت ميكنند. در نحوه اجرا نيز كه تلاشي براي يك دورهمي دوستانه است، راويها بين مخاطبان در رفت و آمد هستند تا شكل اجرايي از تماشاي يك اجراي تئاتري فاصله گرفته و به يك صحبت خودماني درباره يك اتفاق نزديك شود. پس از گذشت چند دقيقه ابتدايي مخاطب متوجه ميشود با بازيگري براي يك نمايش مواجه نيست، بلكه با گروهي از راويان مواجه است كه در تلاش هستند جدا از روايت يك واقعه، يك فضاي مجلس زنانه را بازسازي كنند. اين روند باعث ميشود داستان در دام بيان انديشههاي دشوار و ثقيل نيفتد. همچنين داستان با لحني روان و ساده بيان شود. اما نكتهاي كه در اين بين مانند حفرهاي روايت نمايش را تهديد ميكند و تا حدودي روايت از همان نقطه نيز لطمه ميبيند، حفظ ريتم و چگونگي تقسيم اطلاعات در طول روايت است. دست و دلبازي بيش از اندازه به ميزان خست داشتن در بيان و پيشبرد داستان منجر به ايجاد خلل در روايت ميشود؛ زماني كه شخصيتها درباره كاراكتري به نام سهيلا كه گمشده است صحبت ميكنند. هر كدام به نسبت ارتباط خود با موضوع يعني گمشدن و سهيلا كه كنش اصلي را انجام داده و خانه را ترك كرده است جايگاه خود را ميسازند. اين جايگاهها هر كدام از شخصيتها را داراي يك موضع شخصي ميكند. هر فردي ايدئولوژي شخصي خود را در قبال اقدام سهيلا بيان ميكند و در تلاش براي اثبات آن به ديگري كه همان مخاطب است، بر ميآيد. اما پس از مدتي
نه تنها شخصيتها از موضع خود عقب مينشينند، بلكه تماما وظيفه خود را در قبال حس كنجكاوي كه در مخاطب زنده كردهاند از ياد ميبرند. آنگاه است كه ريتم اثر به علت پرداخت به توصيفاتي كه مخاطب نيازي به آن ندارد دچار افت ميشود. اين توصيفات از مكانهاي فالگير و انرژيدرمانگر تا ميزاني ادامه پيدا ميكند كه مخاطب گويي فراموش ميكند دغدغه تمام اين راويها گمشدن سهيلا بود. پس از گذر از ورطه توصيفات بيارتباط به اصل روايت بازميگردد و دومرتبه ريتم روايت با پيدا شدن سهيلا و حال پرسش چرايي اين گمگشتگي جان ميگيرد. اين پرسش مهمترين پرسش روايت است، زيرا علت برگزيدن چنين فرم روايي را براي مخاطب آشكار ميكند، زيرا پاسخي قطعي براي اين پرسش وجود ندارد و مخاطب تنها با امكان پاسخها مواجه ميشود كه برخاسته از موضع راويهايي است كه داستان را براي او روايت كردند. گويي يك اتفاق را در قسمت زنانه يك مجلس ختم يا مهماني از زبان چندين زن شنيده باشد. در اين بين راويها تنها از نظر حسي با سهيلا و واقعه اصلي نزديكي و انطباق پيدا ميكنند اما يكي از آنان تاحدودي با او مستحيل ميشود. البته هرچند نمايش در تلاش است تا موضعگيري ايدئولوژيك نداشته باشد و با فرم روايي خود اين را موكد كند، اما از منظر فمينيستي ميتوان روايت را مورد نقدهاي بسياري قرار داد. حتي پخش صداي مردي كه درباره تفاوت گم شدن زن و مرد صحبت ميكند، بيش از آنكه در مقام به چالش كشيدن تفاوت زن و مرد باشد، يك فرار رو به جلو محسوب ميشود كه از روايت بيرون ميزند، اما تجربه به نمايش گذاشتن يك فضاي روايتي زنانه كه كمتر آن را ديدهايم، تجربه متفاوت و جذابي ميتواند باشد؛ روايتي زنانه نه از جنس روايت شخصيتهاي زن بلكه از جنس اتمفسر واقعيتي كه در مجالس زنانه حاكم است.