خشمگين از نكوهش خشونت
معلوم است همچنان درد و گله و انتقاد مورد نظر فيلم، به قوه خود باقي است و نگرش رسمي يا عرف يا سنت، با تمام وجود سفت ايستاده تا طرح آن گفتمان انتقادي را متوقف كند. وقتي دوستان دلواپس اين هستند كه فيلم عياري نشان ميدهد خشونت تاريخي مردانه حتي بر عواطف پدري غلبه ميكند، معلوم است همچنان به واقع غلبه ميكند. اگر جلوه عيني رفتارهاي مالكيتطلبانه در برابر زنان به ميزان مخوفي كه در فيلم ميبينيم، امروز توام با بگير و ببند به نظر نميرسد، تنها بابت تغيير ابزار و معيارهاي زيستي است؛ وگرنه حتي مرد امروزي و پسر تين ايجر اين جامعه، حق هر همصحبتي و همنشيني – به ويژه با جنس مقابل- را به همان اندازه دههها و قرون گذشته، متعلق به زن نميداند. به اين اعتبار، «خانه پدري» همانقدر كه مساله لايزال فرهنگ زيستي ما و نگاه مردانه نسبت به بديهيترين حق فردي و اجتماعي زن را طرح ميكند، به مذاق آنها كه بر تداوم ابدي آن تسلط مطلق مردانه اصرار دارند، خوش نميآيد. بحثم در اينجا بر سر دوست داشتن يا نداشتن فيلم نيست و اصلا زمينه سينمايي تحليل را دنبال نميكنم. بلكه ميخواهم بگويم مخالفت و معاندت با ديده شدن فيلم توسط مردم، نشاندهنده امتداد همان سلطهطلبي و قدارهبندي مردسالارانهاي است كه فيلم با نمايش ميراثش مخاطب را به دهشت و- چه بسا- انزجار مياندازد. پنهان داشتن فيلم به واسطه ممنوعيت آن، درست همسو با همان نهانكاري مردان خاندان محتشم است كه انگار بزرگترين ارثيهشان، ميل به پنهان نگه داشتن ِسبعيت ِمردان ِخانواده آبا و اجداديشان بوده و هست.
احتمال ناتمام ماندن اكران «خانه پدري» نيز همچون تعليق اخلاقي روايت فيلم در هر يك از بخشهاي چهارگانه بعد از بخش حادثه نخستين است. ميخواهيم ببينيم مردان اين خانواده و حالا اين جامعه، تا كي گمان ميبرند صرف اين مخفي كردن ِراز ِزنكشي ميتواند زن را در پستوي خوشباوري و اطاعتگري، نگه دارد؟ تا كجا ممكن است پرانتزهاي بعد از نام فيلمها امتداد يابند يا حتي باز و نبسته بمانند: «كاناپه» (كيانوش عياري، 1395).