كوتاه درباره رمان «راهنماي مردن با گياهان دارويي» نوشته عطيه عطارزاده
در ستايش مرگ
امين فقيري
شخصيتهاي ملموس كه نويسنده در اين رمان بركشيده است ابتدا راوي است كه حكايت را تعريف ميكند مادر است. سيد است كه در حقيقت نبض اوضاع اقتصادي آنها را در دست دارد. وسيلههاي مربوط به كار آنها را تهيه ميكند و ميآورد تا آنها در محيطي سرشار از بوهاي گوناگون به ساخت دارو مشغول باشند و جوشاندههاي مختلف را براي شفاي مردم با تركيبهاي نامعمول تهيه كنند. خاله و دخترخاله و پسرخاله منصورا را گذرا ميبينيم اما شبح شيخ هميشه در خانه وجود دارد. كتابهايش توسط مادر خوانده و تفسير ميشود. حضور شيخ در مدت زماني كه مادر در رختخواب افتاده است پررنگتر ميشود چون او دختر را راهنمايي ميكند براي داروهايي كه براي سرفههاي طاقتسوز مادر تهيه ميكند. راوي داستان حدود پنج- شش سالگي كور شده است، به وسيله بوتهاي به نام قرهحاي كه خارش چشمان او را ناسور كرده است. پدر در لحظهاي كه در خيالش يا در عالم واقع كه بر او ظاهر شده است، حقيقت مهمي را كه منشا كينهتوزيهاي دختر است فاش ميكند و دختر هميشه اين احساس را دارد كه اگر چشمانش جراحي شده بود اكنون دنياي پيرامون را ميديد و ميتوانست اينقدر حس لامسه خود را به كار نگيرد و به زحمت نيندازد. دختر زنداني اوهام خويش است. در چهارديواري خانه كه همه جايش را گردوغبار برگهاي خشك شده پوشانده است و بوهاي مختلف به راحتي در فضاي خانه در رفتوآمدند. انگار كه بدون اين بوها نفس كشيدن امكانپذير نيست! اين تنهايي و محصور بودن در دست ديوارها- درختها- مادر و گربههاي خانه او را به موجودي ماليخوليايي بدل كرده است از دنياي پيرامون برداشتهايي دارد كه يك انسان معمول هيچگاه ندارد. مساله اين است كه ما نميتوانيم يا به خود حق نميدهيم او را براي اين تفاوتها سرزنش كنيم. چرا شوري سرخ است براي اينكه او ميگويد خواننده با لذت به خيالبافيهاي او تن ميدهد. چرا؟ چون پرداخت نويسنده را قبول كرده است. چون همذاتپنداري كرده است. اگر او كور بود، در فضاي خارج از اين زمان محصور بود. آيا كاري جز اين ميكرد؟
آيا نويسنده رسالهاي درباره مرگ ننوشته است و به سبك اساطير يوناني از جهان مردگان ننوشته است. مردگاني كه نه در اعماق بلكه روي زمين! دشتي صاف و معمولي، با آدمهايي آشنا. پس نويسنده ميدانسته كه چه ميكند. به همين خاطر در پيشاني كتاب نظر شيخالرييس را در مورد مرگ آورده است: «مرگ آن است كه نفس، اعضا و جوارح را رها كند و به حال خود بگذارد. همانطوركه يك صنعتگر هنگام استراحت ابزار كار خود را رها ميكند و اين حقيقت آن زمان براي شما روشن ميشود كه يك نفس و چگونگي وجودش را بشناسي. انسان تركيبي است از يك نظام تجردي و يك نظام مادي؛ نظام تجردي انسان روح و نظام مادي انسان بدن ناميده ميشود.