سنگ بيهوده بر كوه مزن
جمال ميرصادقي
در دورههايي محدود كتابهاي درسي در ايران توانستهاند خود را از زير بار ديدگاههاي دولتي رها كرده و در همين برههها ادبيات ايران فرصت بروز و ظهور داشته است. ما در دورهاي شاهد بوديم كه كتابي با عنوان شاهنامه براي دانشآموزان دبيرستاني به عنوان منبع درسي مورد استفاده قرار ميگرفت كه مقدمه آن توسط محمدعلي فروغي نوشته شده بود.
نوشتن مقدمه ديگري از يك كتاب درسي توسط پرويز خانلري از ديگر اتفاقات نادر در حوزه كتابهاي درسي در ايران است.
او يكي از شخصيتهاي انديشمند در عرصه ادبيات است كه متاسفانه توسط شاهدوستان به عنوان يك عنصر نامطلوب و از سوي چپها به عنوان يك شاهدوست مورد هجمه قرار گرفت و رنج بسياري از نگاه تنگنظرانه اين دو گروه ديد.
در روزهاي اخير نيز شاهد انتشار اخباري هستيم كه بر اساس آن دفتر تاليف كتب درسي از حذف اشعار و داستانهاي شخصيتهاي برجسته ادبيات ايران خبر داده است. اين اتفاق را ميتوان يكي از رويدادهاي ناگوار در حوزه آموزش ادبيات در ايران دانست كه براساس آن دانشآموزان فرصت آشنايي با اين شاعران و نويسندگان را در مدرسه از دست ميدهند؛ هر چند كه بسياري از آنها در خلال آموزش غيررسمي آثار اين نويسندگان را دنبال خواهند كرد.
درباره چرايي اين اتفاق ميتوان بسيار سخن گفت و نوشت، از تنگنظريهايي كه همواره و در طول تاريخ ايران شاهد آن بودهايم و نشانه ضعف كساني است كه مبادرت به حذف قلههاي ادبيات فارسي ميكنند.
نبايد فراموش كرد اين بزرگان هميشه و همواره مرارت بسيار كشيدهاند اما تلاش كردند، جانب هنر و مردم را نگه دارند.
در ايران كه بزرگ شدن كار سختي است، اين شخصيتها با قلم، انديشه و احساس خود شهره شدهاند و برخلاف بسياري از سفارشي نويسان كه تاريخ گرد فراموشي بر آنها پاشيده، ماندگار خواهند ماند.
چراكه اين بزرگان به مانند كوهي همچون دماوند هستند كه هر چقدر به آنها سنگ بزنيد، چهره آنها مخدوش نشده و از ارزش آنها كاسته نخواهد شد.