سلطه نهان فناوري
كاوه گرايلي
نقض حريم خصوصي تنها يكي از آسيبهاي فناوريهاي ارتباطي است. اگر يكي از كاركردهاي مهم تبليغات، ايجاد «رغبت خيالي»
(Imaginary Appetites) و ساخت نياز دروغين براي مخاطب و اقناع او به استفاده از محصول تبليغشده باشد، راديو، تلويزيون و تابلوهاي شهري الزاما از عهده اين كار برنميآيند زيرا آنها رسانههايي براي عمومند و كمتر به مخاطب هدف تبليغ دسترسي دارند. اما اكنون با شناخت دقيق افراد به واسطه جمعآوري اطلاعات درباره ويژگيها(سن، جنسيت، تاهل، شغل و...)، احساسات، باورها، خواستهها و عادات آنها در فضاي مجازي، بهترين امكان براي تبليغ هدفمند و نيازسازي براي كاربران-به مثابه قربانيان- فراهم شده است. بسياري افراد ميگويند كه در يك ايميل يا مكالمه خود در يك بستر مجازي درباره چيزي سخن گفتهاند و كمي بعد، ناگهان براي اولين بار تبليغي كاملا مرتبط با آن را حتي در بستر مجازي ديگري مشاهده كردهاند. طبعا چنين استفادهاي از اطلاعات خصوصي افراد به مدد فناوري علاوه بر نقض امنيت رواني انسانها به رشد «مصرفگرايي» و تبعات سوئي مانند تخريب محيط زيست نيز ميانجامد. از سوي ديگر در عرصه سياسي نيز با شناخت كاربران فضاي مجازي به راحتي ميتوان با تبليغات گزينشي به انتخاب آنها جهت داد. شركت «كمبريج آناليتيكا» در سال ۲۰۱۶ با گردآوري اطلاعات ميليونها كاربر فيسبوك، راهبرد كارزار انتخاباتي ترامپ را طراحي كرد و با شناسايي شهروندان مردد در ايالتهاي سرنوشتساز، آنها را با توجه به اولويتهاي سياسيشان در معرض انبوهي از اخبار جعلي قرار داد و نتيجه هم ديديم كه چه شد. اصولا به علت ساختار افقي شبكههاي اجتماعي كه توليد محتوا از سوي كاربران و در قالبي دموكراتيك صورت ميپذيرد، اين ذهنيت خطا در بسياري كاربران وجود دارد كه در شبكههاي اجتماعي (برخلاف راديو، تلويزيون و نشريات) سوگيري رسانه وجود ندارد. بسياري از مخاطبان نگاه بدبينانهاي كه به رسانههاي رسمي دارند را در فضاي مجازي كنار ميگذارند و همين، امكان فريفتن آنها را نيز بيشتر فراهم ميكند. از همين روي، دوران كنوني را عصر «پساحقيقت» مينامند. زمانهايي كه در شكلدهي افكار عمومي، حقايق عيني، سهم كمتري نسبت به حباب اطلاعاتي ساخته فضاي مجازي دارد. در واقع فضاي مجازي، بسترهايي ميسازد كه اولا با اطلاعات حاصل از آنها شناخت دقيقي از جامعه ايجاد ميشود ثانيا با ظاهر موجه و جذابشان، امكان قبولاندن محتواي مورد نظر و ترويج دروغ در آن به آساني وجود دارد. بنابراين شما ميدانيد براي كدام مخاطب چه مطلب گمراهكنندهاي را در كدام بستر مجازي بايد منتشر كنيد تا براي او باورپذير باشد. بسياري از مخاطبان نيز به خاطر فقدان نگاه انتقادي به اين بستر اكثر جعلياتي كه مشاهده ميكنند را به راحتي ميپذيرند و مطابق با آن تصميمهاي گوناگون زندگي خود را ميگيرند. ست استيونسز ديويدويتس، «دانشمند داده» در كتاب «همه دروغ ميگويند» مثالهاي گوناگوني ارايه ميكند از اينكه اين روزها افراد به همه دروغ ميگويند جز به گوگل چراكه نگران قضاوت ديگران و تصويري كه از آنها ساخته ميشود، هستند. لذا بسياري مواقع(حتي در شبكههاي اجتماعي) حقيقت را در مورد خود نميگويند. آنها تنها هنگام جستوجو در گوگل بدون نگراني با كنجكاويها و پرسشهايشان، سوي پنهان خود را ابراز ميكنند. اينچنين است كه گوگل با جمعآوري رفتار غربال نشده و بيبزك كاربرها و تحليل اين كلاندادهها به مخفيترين لايههاي زندگي و باورهاي ذهني افراد كه در نظرسنجيها ارايه نميكنند و حتي از نزديكان خود پنهان ميكنند، دسترسي دارد. در واقع گوگل بستري است تا كاربران اطلاعات مورد نياز خود را از طريق آن به دست بياورند اما همزمان بستري است كه اطلاعات مورد نياز براي شناخت كاربران را نيز جمعآوري ميكند و از اين كلاندادهها ميتوان سوءاستفادههاي بسيار كرد خصوصا وقتي كه اين «علم به دست ناكسان» بيفتد كه در حكم «تيغ دادن در كف زنگي مست» است.
نهايتا اينكه فناوري اطلاعات اكنون در كنار خدمات زياد به شهروندان، امكانات فراواني نيز براي پيشبيني رفتار آنها، دستكاري و مديريت افكار عمومي و نهايتا جهتدهي به انتخابهاي مردم و كنترلشان را فراهم كرده است. در حالي كه همزمان اين توهم را نيز در مردم ايجاد ميكند كه آنها خود آزادانه انتخاب ميكنند. اين ميزان قدرت در نيازسازي تجاري، فريبكاري سياسي و امكان احاطه و تسلط نامحسوس بر شهروندان كه از دل فناوري درآمده است قطعا تهديد و چالشي جدي براي محيط زيست، اخلاق، آزادي و دموكراسي در جوامع پيش رو است.