• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4522 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۷ آذر

بهمن صالحي، شاعر نام‌آشنا، ديروز در رشت به خاك سپرده شد

تو فكر پاك‌ترين مرگي ...

بهمن فاطمي

درگذشت بهمن صالحي يا بنا به آنچه شناسنامه‌اش گواهي مي‌دهد، حسن نوغانچي صالح، شاعر نام‌آشنا، از خبرهاي نيمه دوم هفته جاري در حوزه هنر و ادبيات بود. اين شاعر كه به سال 1316 در رشت به دنيا آمد، آثار متنوعي در قالب‌هاي قدمايي، نئوقدمايي و نيمايي در كارنامه دارد. او سال‌ها در شهر زادگاهش زيست و بنا به بيماري نزد دخترش در كرج رفت و همان‌جا در بيمارستاني درگذشت. پيكر او صبح ديروز چهارشنبه طي مراسمي در رشت تشييع شد و به خاك زادبومش برگشت.

صالحي، تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در زادگاه خود به پايان رساند و از سال ۱۳۳۳ به شعر و شاعري رو آورد و همزمان آثار بزرگان شعر و ادب فارسي را به‌طور جدي مطالعه كرد. در سال‌هاي آغازين شاعري‌اش در سياق قدما مي‌نوشت و بيشتر غزل مي‌نوشت. بعدها با نيما آشنا شد و تحت‌تاثير مكتب و مشرف فكري او، طبع شاعري خود را در شعر نو آزمود. از سال ۱۳۴۵ كه نخستين مجموعه از اشعارش را به نام «افق سياه‌تر» منتشر كرد، تا پايان زندگي كتاب‌هاي زيادي از او چاپ شد كه از آن ميان مي‌توان به «باد سرد شمال»، «كسوف طولاني»، «نخل سرخ»، «ميراث عاشقان»، «بانوي آب»، «سمبوليسم عرفاني حافظ»، «تاريخ تغزل» و ... اشاره كرد. در ادامه يادداشت‌هايي از دو تن از دوستان شاعر او درباره زندگي و شعرش مي‌خوانيد.

 

در سوگ بهمن صالحي

به پرنده به شب به آزادي

غلامرضا مرادي

بهمن صالحي هم از ميان ما رفت. با غزلواره‌هاي نگفته‌اش، آييني‌هاي ننوشته‌اش و نيمايي‌هاي ناتمامش. دوم دبيرستان بودم كه با شعر او آشنا شدم. با شعر نيمايي بلندي به نام «زندگي ارزان» كه در يكي از نشريه‌هاي آن روز چاپ شده بود. نسخه‌هاي مجله ناياب شده بود و آنهايي كه تهيه كرده بودند، دست به دست مي‌گرداندند. همان شعرش باعث شده بود كه شعرهايش را مثل سايه تعقيب مي‌كردم و مجله‌ها و روزنامه‌هايي را كه در آنها شعر چاپ مي‌كرد، در هوا مي‌زدم.

بعدها در سال‌هاي حدود چهل و هفت و هشت به بعد، غزل‌هايي چاپ مي‌كرد كه با «حنجره زخمي تغزل» منزوي پهلو مي‌زد و با نئوكلاسيك‌هاي شيباني برابري مي‌كرد. آن سال‌ها را پشت‌سر گذاشتم تا اينكه در 1356 همكار اداري او شدم. چيزي كه از او كمتر مي‌خواستند كار اداري بود. او حسابدار بود اما هر اهل ذوقي كه پا به «فرهنگ و هنر» مي‌گذاشت، سراغ شعر او را مي‌گرفت و او هم با تلفن خبرم مي‌كرد و با هم شعر مي‌گفتيم و شعر مي‌شنيديم. در شب‌هاي شعر منتهي به انقلاب، همه‌جا از او شعر «مزارع سبز شمال» را مي‌خواستند و او هم كه اين شعر با خون و گوشت او درآميخته بود، مي‌خواند: «من از مزارع سبز شمال مي‌آيم/ ز سرزمين برنج اين طلاي تلخ سفيد/ كه دانه‌دانه آن قطره‌قطره خون من است».

بهمن صالحي هر وقت سراغ شعر مي‌رفت، تمام خيالش را ورز مي‌داد و كار متفاوتي ارايه مي‌كرد. شعر «شب انقلاب» او كه در شب پيروزي انقلاب نوشته شده بود، بعدها چاپ شد و نام او را بيش از پيش بر زبان‌ها انداخت و چنان نام‌بردارش كرد كه محافل شعري او روي دست مي‌بردند و مطبوعات ادبي پي‌در‌پي از او كار جديد مي‌خواستند.

بهمن صالحي بعد از انقلاب، شعر آييني بيشتري نوشت و بين جريان‌هاي مذهبي هم طرفداراني پيدا كرد. دو شعر «بانوي آب» و «ذوالجناح» او كه اولي نيمايي و دومي غزل است، اعتبار تازه‌اي براي او خريد. حالا وقت آن شده بود كه ناشران براي چاپ كتاب‌هاي او روي دست بلند شوند و بهمن هم كه پيش از آن طي بيش از 20 سال شاعري تنها دو كتاب چاپ كرده بود، در فاصله كمتر از 10 سال، 10 كتاب چاپ كرد. در محافل شعري، انجمن‌هاي ادبي، شب‌هاي شعر مراكز استان‌ها و تهران به‌طور مكرر حضور داشت و از سرآمدان بود. بعدها در سال‌هاي اخير كتاب «سمبليسم عرفاني حافظ» را منتشر كرد كه مجموعه‌ مقاله‌هاي او در مورد حافظ است. نوع نگاه او به عرفان حافظ از رنگ ديگري است. كتاب «همسفر كلمات» او هم در دو جلد توسط حوزه هنري گيلان چاپ شد.با آغاز دوران بازنشستگي و كهولت سن، بيماري هم سراغ او آمد و كم‌كم از پا افتاد؛ به نحوي كه اين اواخر تنها وسيله حركت او ويلچر بود. با اين حال خيال‌ورزي هيچگاه دست از او برنداشت و تا آنجا كه مي‎شد، شعر نوشت و خوب هم نوشت. در ماه‌هاي گذشته، وضعيت جسمي او آن‌قدر وخيم شد كه به ناچار به بيمارستان منتقل شد و اين آخرين منزل اين‌جهاني‌اش بود و همان‌جا دعوت حق را لبيك گفت.با اينكه امروز بين ما نيست اما آثارش تا ديرزماني خوانده خواهد شد و از او ذكر خير خواهند كرد. در پايان دوست دارم آخرين بند از شعر «شاعر» او را مرور كنيم:

«مثل من بود، مثل تو، مثل مردم عادي/ ليكن اندكي بيشتر ز ما مي‌زيست/ در جهان‌هاي رنج يا شادي/ آري از ما، اندكي بيشتر مي‌انديشيد/ به پرنده به شب به آزادي».

يادش گرامي باد.

 

به بهانه درگذشت بهمن صالحي

مردي كه براي هميشه از گيلان رفت

علي‌رضا پنجه‌اي

نخستين كتاب من «سوگ پاييزي» چند ماه پيش از انقلاب منتشر شد، پيش و پس از انتشار اين كتاب با يك‌سري از شاعران گيلان آشنا شدم. در ميان شاعران گيلكي‌سرا با نخستين كتاب شاعري كه ئيجگره (جيغ) مراديان گروسي دبير ادبيات و گيلان‌شناس و شاعر شعرهاي گيلكي كه فعال سياسي هم بود آشنا شدم. مدتي مانده بود به انتشار نخستين كتابم كه با ناماياد رفيق جان كامبيز صديقي آشنا شدم و پس از انتشار كتاب با نام بهمن صالحي. به‌ من گفته بودند او بايد كتابت را ببيند. رفتم خيابان لاكاني اداره فرهنگ و هنر و غلامرضا مرادي را ديدم، او خيلي زود مجوز كتابم را گرفت. گفت بهمن مداخله نمي‌كند در صدور مجوز كتاب، غلامرضا مرادي صومعه‌سرايي را با غلامرضا مراديان گروسي نويسنده ئيجگره اشتباه گرفته بودم. حتي در كتاب هم مجبور شدم غلط‌نامه چاپ كنم چون يكي از غلط‌ها اشتباهي بود كه من به‌ جاي مرادي صومعه‌سرايي از مراديان گروسي تشكر كرده بودم. با اين‌همه مي‌دانستم كه بهمن صالحي حرف اول شعر نيمايي شمال ايران پسا نيماست. هم از اين رو سال‌ ۶۳ يا ۶۴ بهمن صالحي را يافتم و رفتم سراغ ايشان. آن موقع بهمن دفتردار ارشاد بود توي خيابان امين‌الضرب يك مركز فرهنگي - هنري بود به نام سردار جنگل كه او در دبيرخانه آن مركز دفتردارش بود. من ساعت‌ها برايش شعر مي‌خواندم، او سيگار مي‌كشيد و بسيار كم صحبت مي‌كرد، نه اينكه خستي داشته باشد به‌هيچ‌وجه، در كل ميل و رغبتي به نقد نداشت. ديگر ياد گرفته بودم كه وقتي به قسمتي اشاره مي‌كند و مي‌خواهد كه دوباره بخوانم يعني آن قسمت لابد چيزي دارد كه گفته دوباره بخوان. در كل بهمن هرگز منتقد نبوده، در رفاقت نقد مي‌كرد. سطح زيبايي شناسي‌اش هم نشان از شاعري نئوقدمايي مي‌داد. بهمن اگر به ‌شعر نيمايي و انواع شعر منثور مي‌پرداخت تصاوير بكري هنوز در كلاه شعبده شعري خود داشته كه مخاطب را به ‌شگفتي وادارد. او از سطح زيبايي‌شناسي بالايي برخوردار بود. در سه‌دهه‌ و اندي اخير اما بهمن بيشتر جزو شاعران كلاسيك و شعر آييني محسوب مي‌شد. در دهه شصت هنوز شعر كلاسيك مانند دهه هفتاد به اصطلاح نوگرايي‌هاي شعر نو را دروني نكرده بود اما او غزل را به شكل شعر نو و پلكاني مي‌نوشت هم‌ از ‌اين رو اسمش را گذاشته بود غزلواره.

شعر «مردي از گيلان» او سال‌هاي دهه پنجاه لوگوي فرهنگ گيلان در كشور محسوب مي‌شد. طوري كه من شنيده‌ام بسياري از بچه‌هاي قبل از انقلاب وقتي در هيات تيم‌هاي ورزشي يا فرهنگي - هنري مانند تئاتر به مسابقات و اردوهاي كشوري مي‌رفتند شعر او زمزمه جوانان گيلاني‌ بود. هر دوره شعري ما مرهون پروپاگانداي رسانه‌هاست. نام بهمن صالحي در دهه چهل پاي ثابت صفحات ويژه‌هاي هنر و ادبيات بازار بود و تلاش ناماياد محمدتقي صالح‌پور سردبير اين ويژه‌هاي ممتاز با وسعت انتشار كشوري، در اين پروپاگاندا كم‌نقش به‌نظر نمي‌رسيد. بهمن همواره ميان دو صندلي متردد مي‌نمود. معشوقه غزل از دهه شصت با او كاري كرد كه ديگر كمتر سراغ پري‌هاي سر به هواي شعر نو برود، وجه تاثير‌پذيري شاعر از اشعار ممتاز شاعران هم‌عصر به‌گونه‌اي بود كه اگر تاريخ شعرها پاي شعر نمي‌آمد نمي‌شد اصل و فرع را از هم تمييز داد. او هم از‌اين‌رو بسيار متاثر بوده است از فروغ و زبان شعري‌اش نيز از سهراب سپهري، منوچهرآتشي و در اشعار قدمايي متاثر بوده از حافظ، شهريار، سايه و در برخي غزليات نوتر از سيمين بهبهاني. در حوزه شعر پسا انقلاب به‌جز گفت‌وگوي من با او در نخستين تجربه روزنامه‌نگاري حرفه‌اي‌ام كه زير موشك باران تهران به چاپخانه رفت، بارها از او شعر چاپ كرده‌ام در محله گيلان‌زمين و... بهمن بعدها از زمره دوستان گرمابه و گلستان ما شد تا اوايل دهه هفتاد نيز با او مراوده داشتم. پس از بمباران شهرهاي ايران توسط صدام شعر «دوباره اصغر» را داد براي چاپ در ويژه هنر و ادبيات كادح كه چاپ هم شد. آخرين بار با او قرار تلفني گذاشتم كه بروم ببينمش گفتم چه بياورم برايت، گفت كتاب‌هاي خودت و دوستان را. رفتم زنگ زدم از بالاي پنجره با لكنت طوري به من رساند كه كسي نيست در را باز كند. نگاهم را تا آن‌سوي خيابان از پنجره بر نداشتم، شايد آن زمان حسي به من گفت اين آخرين نگاه شما به هم است. چندي پيش محمد بشرا گيلان‌شناس و شاعر گيلكي‌سرا پيام داد كه بهمن در بيمارستان پارس است. خبري نوشتم درباره‌اش و دوستدارانش را دعوت به عيادت از او كردم. تا خواستم بروم به عيادتش گفتند حالش بهتر شده و گويا دخترش او را به بيمارستان محل خدمتش در كرج برده بود. تا اينكه خبر رسيد خالق «مردي از گيلان» خرقه تهي كرد.

*عنوان مطلب، بخشي مصرعِ يكي از غزل‌هاي بهمن صالحي است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون