درباره سليقه اي كه از دست داده ايم
سرو يا بتهجقه؟
تورج صابريوند
ديروزها
گفتهاند كه سرو، زرتشتين نمادي بوده تا زمان مزدك. وقتي او شكست خورد، هنرمندان ايراني سروها را از آن پس، سرافكنده كشيدند. نميدانم چرا آن را بتهجقه نام گذاشتند. اما ميدانم كه اينچنين نامگذاشتني، سرافكندگي سرو را به فراموشي سپرده. سروهاي سرافكنده يادآور شكست بودند و با تغيير نام، تبديل به چيز ديگري شدند. تصوير، همان سروِ شكسته بود، اما نه نشاني از سرو بودگي داشت و نه نمادي از شكست. ژاپنيها با شكستهايشان اما طور ديگر تا ميكنند. آنها ظرفهاي شكسته را با طلا شكستهبندي ميكنند. شكستها را به فال نيك ميگيرند. معلوم است كه ظرف شكستهاي كه با طلا ترميم شده باشد ارزشمندتر از ظرفي است كه سالم مانده باشد.
اين روزها
ظرفِ چينيِ سليقهِ ايرانيان اما امروز سخت شكسته است. همه جاي وطن غرق در چيزي است كه حتي نام گذاشتن دشوار است. زشتي، كراهت، بيسليقگي، بيحوصلگي، بيفرهنگي، بيذوقي و هزار نام ديگر كه همگي شبيه لعنتند. نگاهي بيندازيم به كتابهاي درسيمان، به كارتهاي مليمان، به در و ديوار شهر، به تابلوها و پوسترها، به برندهاي ملي، به ساختمانها، فرودگاه و ترمينالها، به خانهها، به پستهاي شبكههاي اجتماعي و به هر جايي كه رو برگردانيد همين شكستگي سليقه را ميبينيد. حاجيباباي اصفهاني نويي لازم داريم تا اين فضاحت سليقه و تصوير را در نعرهاي بيپايان تف كند (شاملو).
سليقه اما ربطي به شرايط روز جامعه و زمانه ندارد اين بيسليقگي را به گردن اقتصاد و آلودگي و تحريم نميتوان انداخت. مردمِ بيسليقه در وضع مطلوبشان اتفاقا بيسليقهتر ميشوند. كابارهها و كازينوها و فيلمها و تبليغات و هنرهاي كيچ را ياد آوريد. در حالي كه سليقهمندان، در هر حالي هنوز با سليقهاند. از هنرمندان قرون وسطي بگيريد تا كيارستميهاي سالهاي جنگ، چراكه سليقه در دو سال و سه سال ساخته نميشوند. در چند دهه، شايد. واضح است كه هر طفلي را
12 سال به دهه 60 بفرستيد، به آن مدرسههاي بدريخت، با آن معماريهايي كه شباهتشان به زندان بيش از تفاوتشان به زندان است، نه تنها سليقهشان بهتر از اين نميشود كه پتانسيلهاي بيشتري هم براي سقوط دارند كه شايد دهههاي بعد با آن مواجه شويم. بعيد به نظر ميرسد كه اين سقوط آزاد سليقهشان در موسيقي و فيلم و طنز انتهايي داشته باشد. ما در همان سليقه ماندهايم، يك جاهاي اندكي بد و جاهاي اندكي بهتر. ما همه داريم سقوط ميكنيم، حتي اگر پسر شجريان باشيم، نه تنها سقوط ميكنيم كه به قول هملت از آن لذت ميبريم. سقوط سرو نقرهاي را تنها اينطور ميتوان فهميد. معلوم است كه سرو نقرهاي هر سال بد و بدتر ميشود. تمام گرافيك در همقطاري با تمام سليقه كشور در حال سقوط است. هيچ ربطي به اين هياتمديره و آن هياتمديره هم ندارد. اگر باور نداريد به تماشا بنشينيد كه چطور چند صد نفر گرافيست در سالنهاي بزرگ گردهم ميآيند و ملتمسانه ميگويند «ما را جدي بگيريد. به ما توجه كنيد. ما طراحيم. ما آدميم و...» و هيچ معلوم نيست كه به چه كسي چه ميگويند؟ بيشتر شبيه عزاداريهايي آييني است و اتفاقا همين كارها نشان ميدهد كه چرا به درستي جدي گرفته نميشوند. خودشان ثابت ميكنند كه چرا نبايد جدي گرفته شوند. حال برگزاركننده همين سرو نقرهاي و ديگر انجمنها هم لوگوهايشان را ميفرستند كه بر سر آن رويدادها بزنند و استادهاي نامآشنا هم در كنار كاراكترهاي كارتوني-پلاستيكي به سخنراني ميايستند و نميفهمند كه كنار چه چيزي ايستادهاند. البته كه حرفهايشان را ميشنوم گمان هم نميكنم كه جاي خيلي غلطي ايستادهاند. لابد بعد از عكس يادگاري گرفتن با آن كاراكترهاي مسخره هم رفتهاند به دبيري و داوري سرو نقرهاي. هنوز متوجه چيز زيادي نشدهاند، چون زير پستهايي كه غرولند كرده بودند: «كه اين چه فضاحتي است كه راه انداختهايد؟» پيامهاي تشكرآميز نوشتهاند. اينها را كه از نظر ميگذراني معلوم ميشود كه چرا سرو نقرهاي به اين روز افتاده. اينكه داورها به شركتكنندهها اعتراض ميكنند كه كارهاي ارسالي بد بود -گويي خودشان شاهكاري جهاني خلق كردهاند-و شركتكنندهها به برگزاركنندهها اعتراض ميكنند و برگزاركنندهها به حاميها و همه به همه، اين يعني نفهميدن موضوع بزرگتر. يعني خبر نداشتن از ابتذال سليقه.تساهل و تسامح با ابتذال، همدستي با آن است و امروز همه با آن همدست شدهايم. برگزاري بيينال زماني معنا دارند كه حدس بزنيم كه آثار بسياري هست كه شايسته است جمعآوري شوند، جايي ثبت شوند، ديده شوند، ستايش شوند. اما در چنين وضعي با سليقهاي زير خط تحمل، بيينال و سرو نقرهاي برگزار كردن نه تنها اصرار به عكس يادگاري گرفتن با عناصر نامطلوب است، بلكه شايد بهتر آن باشد به جاي خرده ايرادهاي اجرايي گرفتن به سرو نقرهاي، اندكي ژاپني باشيم و شكست بنيادين سليقهمان را در تماميت خودش بپذيريم. سروِ ما ديگر آن سرو افراشته نيست، نامش را بتهجقه هم نگذاريم و آدرس غلط به اين شركتكننده و آن داور ندهيم. اين سرو، سروِ سر افكندهاي است. تعطيلش كنيد. اعلام كنيد كه هر سال كارهايمان بدتر ميشود پس دليلي براي برگزاري و ثبت اين بيسليقگي نيست. تا با چشمان باز با لجن روبهرو نشويم هيچ احتمالي براي نجات از آن نيست كه نيست.
ديزاينر