آيا فقط ادبيات از سازههاي شهري تاثير ميپذيرد يا اين دو تاثير متقابل دارند؟
رمان و شهر نتوانستهاند وارد «گفتمان» شوند
نيلوفر رسولي
دو پرسش «آيا نويسندگان ايراني به ويژه آنها كه در تهران ساكن هستند، رويايي درباره شهرشان ندارند؟» و «آيا رمان تاثيري بر شهر دارد؟» در دو نشست مختلف بررسي شهر و رمان مطرح شد. در پرسش اول به نظر ميرسيد كه نويسندگان ميتوانند با ترسيم رويايي، شهر مطلوب را بسترسازي كنند ولي با آنچه در جلسه اخير سلسله نشستهاي شهر و رمان گذشت به نظر ميرسد ماحصل بررسي گردانندگان اين نشستها به اين واقعيت تلخ رسيده كه فقط شهر و سازههايش است كه بر نويسندگان و ادبيات تاثير ميگذارند. در اين حالت پرسش اين است كه پس اساسا چرا بايد رمانهاي نوشته شدهاي كه به شهر پرداختهاند را نقد و بررسي كنيم زيرا مادام كه شهرسازان، شهر را ميسازند جز اين رمانها نبايد انتظار بازتاب ديگري در ادبيات داشته باشيم. «ديالكتيك زندگي شهري و فرم رمان» سومين نشست از سلسله نشستهاي «رمان و شهر» بود كه در مجموعه ايوان شهر روز پنجشنبه 12 دي ماه برگزار شد.
شكل شهر و شكل رمان
فرشته احمدي، نويسنده رمان «پري فراموشي» در ابتداي اين نشست از ارتباط پيچيده دو مقوله شهر و رمان سخن گفت و اشاره كرد كه رماننويسان يا به طور كلي نظريهپردازان يك گام از رويدادهاي جامعه عقب هستند:«عمليات دنياي بيروني نيازهاي اوليه اقتصادي را پر ميكند، شهر هر روز بيقوارهتر ميشود و نياز به راه و اتوبانهاي بيشتر و مهاجرت مردم در جستوجوي شغل آن قدر گسترده شده كه از تهران غولي بيشاخ و دم ساخته است.» احمدي اين نكته را با اشارهاي كلي به انقلاب صنعتي اروپا و شروع شهرسازي مدرن پيوند داد و گفت:«رمان و شهر با هم پيوند ديرينه دارند. شروع شهرسازي مدرن و نگرش مدرن همزمان است با تغيير سبك و سياق نوشتاري و تغيير جهانبيني انسانها.» فرشته احمدي با اشاره به آثار چارلز ديكنز به صورت كلي اشاره كرد، تصويري كه امروز از لندن قرن نوزدهم داريم برساخته نوشتههاي چارلز ديكنز است و علاوه بر آن رويدادهاي اجتماعي مثل كودكان كار، حضور زنان در كارخانهها و كار شبانهروزي در نوشتههاي ديكنز پررنگ است و اگر حتي به لندن سفر نكرده باشيم، ميتوانيم با خواندن اين رمانها تصويري از اين شهر داشته باشيم. نويسنده كتاب «هيولاهاي خانگي» نگاه منسجم قرن نوزدهم در ادبيات را حاصل رويدادهاي منسجم در آن دوره دانست و تاكيد كرد كه اين نگاه منسجم در ادبيات و شهر به دلايلي ديگر تكرار نخواهد شد. علاوه بر اين او به گفتهاي از مارشال برمن، نويسنده كتاب «تجربه مدرنيته» اشاره كرد مبني بر اينكه برمن پيشبيني ميكرد، رويدادهايي كه در قرن نوزدهم روسيه در ادبيات و شهرسازي رخ داد با يك قرن تاخير در كشورهاي در حال توسعه خواهد داد. احمدي معتقد بود اين اتفاق هرگز در ادبيات و شهرسازي ما رخ نداد:«ما نه شهرسازي منسجمي را تجربه كرديم و نه جريان ادبي عظيمي.» علت اين امر به زعم او در شهرسازي پي نگرفتن طرحهاي جامع شهري و مدرنيزاسيون آمرانه بود. احمدي در ادامه سخنانش دو مقوله رمان و شهر در ايران را منفك از هم بررسي كرد و تنها نقطه اتصال اين دو موضوع «وجود شكاف عظيم، چه در شهرسازي و چه در نثر ما نسبت به گذشته» بود. او با اشاره به انتقاداتي كه اين روزها متوجه داستاننويسهاست مبني بر اينكه نخستين رماننويسان فارسي تعهدات اجتماعي داشتند، اظهار كرد:«نويسنده محاط در جامعه خود است و بيش از اين نميتوان از او انتظار داشت.» احمدي در پايان سخن شكل داستاننويسي و رماننويسي غالب در ايران را «ساختارگرايي» دانست و گفت: «ما فعلا در كلاسهاي داستاننويسي سعي ميكنيم، ساختارگرايي را از آن خود كنيم.» با اين حال احمدي اين شكل را در ارتباط با شهرسازي معاصر ما بررسي نكرد و برخلاف عنوان كلي نشست سوم، رابطه ديالكتيكي شهر و رمان را بررسي نكرد.
شهر در سايه رمان
كامران سپهران، نويسنده كتاب «تئاتركراسي در عصر مشروطه» صحبتهايش را با محور «تدابير رمان در رويارويي با شهر» بر محور جايگاه شهر در پلات رمان پي گرفت. به زعم سپهران شهر در جايي از رمان، خود را به ظهور ميرساند كه وقفهاي در داستان اصلي رخ داده يا فضاي «توصيف» در داستان مورد نياز است:«حركت خط داستاني از توصيف شهر جداست و براي خواننده جالب نيست اما منتقد ادبي به اين بخشهاي ايستاي داستان توجه بيشتري نشان ميدهد زيرا اين بخش داستان بخش تامل و تفكر است.» سپهران در بخش ديگر صحبتهايش به ويژگيهاي پلات رمان اشاره كرد و گفت كه پس از آثار اميل زولا، صحبت از زندگي يك جوان شهري نيز به عنوان پلات داستان پذيرفته شد. مترجم كتاب «اما آيا اين هنر است؟» گفت: «تكثر شيوههاي روايت در رمان مناسب فضاي شهري پرتكاپوست و نويسندهها در دوران خاصي توانستهاند، رمانهاي شهري خاصي را رقم بزنند.» به زعم سپهران زندگي شهري خود ميتواند، بستري را براي داستان فراهم كند، بستري كه به موجودات هولناك و يكتا و سفر نياز نداشته باشد: «بالزاك نشان داد، زندگي يك جوان شهري ميتواند به جذابي مردي كشتيشكسته باشد. پيش از زولا رمان به سفر وابسته بود اما بعد زولا ميتوان از زندگي شهري هم داستانهاي جذاب نوشت.» فشردگي و تجميع شهري دو امري هستند كه ميتوانند خود پشت صحنهاي را براي داستان بسازند. سپهران در صحبتهايش مدعي شد كه رمان امروز تصوير واقعبينانهاي از شهر را به نمايش ميگذارد:«رمان گاهي نگاه تناوبي به شهر مياندازد اما همين نگاه هم در خدمت داستان است.» او مواجه با شهر را در گرو وجود يك «مانع» دانست و افزود:«افراد در محلههاي خود جاهاي ديدني را نميبينند و توجهي به محل زندگي خود ندارند اما وقتي همين شهروندان در زندگي خود با ترافيك، برف يا راهبندان مواجه شوند، تازه متوجه شهر ميشوند.» علاوه بر اين او از نحوه بازنمايي فضاي شهري در رمانهاي امروز دفاع كرد و گفت:«رمانهاي امروز ما بيشتر در فضاهاي خصوصي جريان دارند و اين واقعيت زندگي شهري ماست. رمان با خلوص و صداقت واقعيت زندگي شهري را نشان ميدهد و اين تصوير چيزي جز اين نيست كه تهران شهروندانش را در حصار خانهها محصور كرده است.» او با اشاره به رمان «سرخي من از تو» نوشته سپيده شاملو گفت: اين رمان چنين شروع ميشود: اينجا تهران است. چند صفحه ابتدايي رمان هم نام خيابانهاي تهران را به زبان ميگويد اما بخش عمدهاي از همين رمان هم در فضاي خصوصي جريان دارد.» او در نهايت تاكيد كرد كه زندگي شهري در رمانهاي امروز به همين شكل ميتوانند بازنمايي شوند زيرا:«آدمي در تجريه زيستي خود در شهر ياد ميگيرد كه هم ببيند و هم نبيند زيرا اگر ببيند به كارش نميرسد.» جمعبندي سخنان سپهران مبني بر اين بود كه بازنمايي زندگي شهري در رمانهاي امروز جايگاهي جز پشت صحنه داستان نميتواند داشته باشد.
مسووليت اجتماعي رمان
«آيا رمان يك پديده مدرن است يا نيست.» اسماعيل عاليزاد، مدرس دانشگاه و منتقد هنري صحبتهايش را با طرح اين سوال آغاز كرد و پاسخ آن را چنين داد:«رمان زاييده زيستجهاني از جهان مدرن و مدرنيته است و مختصات آن نميتواند همسان با ديگر الگوهاي ادبي باشد.» عاليزاد با اشاره به اينكه رمان به عنوان پديده مدرن رابطه تنگاتنگي با متروپل دارد و تا متروپل نباشد، رمان پديد نميآيد، تاكيد كرد:«خالقان رمان به عنوان يك كنشگر اجتماعي معمولا كساني هستند كه مسووليت اجتماعي خاصي را براي خود تعريف كردهاند و منتقدان جامعه و اتفاقات درون آن بودهاند. آنها يا در جستوجوي تغيير هستند يا تغييري رخ داده و در برابر آن انتقاد ميكنند.» اين مدرس دانشگاه با تاكيد بر مسووليتپذيري رماننويسان گفت:«توقع ما از رماننويسانمان روشن كردن مسائل اجتماعي است نه حل كردن آن. جامعه از رماننويسان به عنوان كنشگر و كسي كه قلمش نماينده انديشه جامعه است، انتظار دارد مسائل جامعه را روشن كند.» به زعم عاليزاد عميقترين اين مسائل ميتوانند عاديترين مسائل باشند زيرا اين مسائل عادي اجتماعي پيش از ورود رماننويس بديهي انگاشته شدهاند اما رماننويس ميتواند، انگارههاي بديهي را بشكند. او با انتقاد از دلنوشتههايي كه به عنوان رمان نوشته ميشوند، گفت:«دلنوشته نوشتن رماننويسي نيست. تهران به عنوان متروپل قواعدي را به نويسنده تحميل ميكند و كار نويسنده بازنمايي اين روابط و قاعدههاست.» البته متروپل خود ميتواند امكان بيگانگي را براي شهروندانش به وجود آورد اما عاليزاد اين امكان متروپل را چندان امكان برجستهاي نميداند بلكه:«رمان را نميتوان از بستر جامعه جدا دانست، شايد به خاطر دشواري بازنمايي شهر است كه برخي نويسندگان ما ترجيح دادند به اين زمينه توجه نكنند. ما امروز با رمانهايي مواجه هستيم كه با زيست جهان شهري بيگانهاند. اين خصلت متروپل است كه امكان بيگانه بدون را فراهم ميكند اما اين ويژگي برجسته نيست و خصلت متافيزيكي متروپل است.» عاليزاد در ادامه انتقادش را متوجه رمانهايي كرد كه وارد گفتمان شهر و داستان نميشوند و چندان نشاني از بازنمايي تجربه زيسته شهري را در خود نشان نميدهند:«ممكن است بگوييم در برخي رمانها از اسامي خيابانهاي تهران نامي برده ميشود اما اگر نام اين خيابانها را تغيير دهيم چه اتفاقي ميافتد؟ ميتوان حتي نام اين خيابانها را حذف كرد و روال اصلي داستان هيچ تغيير خاصي را نبيند.»
عاليزاد با اشاره به اينكه تكليف خواننده به عنوان فردي كه در متروپل زندگي كرده و تجربياتي دارد با داستان مشخص نيست، تاكيد كرد:«رماننويس ما اگر هنرمند است بايد بتواند لايههاي عميق جامعه را نشان بدهد و امور بديهي را به چالش بكشاند. گفتن مسائل سطحي جامعه هنر نيست. براي بيان واقعيتهاي جامعه راهي جز توجه به زمينه يعني شهر نداريم.»
آيا رمان تاثيري بر شهر دارد؟
بخش دوم نشست به روال دو نشست قبل به پرسش و پاسخ گذشت. از ميان سوالهاي طرح شده، بخش عمدهاي به عنوان «نظر» شناخته شدند و پاسخي براي آنها داده نشد. پرسش «اعتماد» در اين نشست متوجه از دست رفتن روال كلي نشستها بود و اينكه در سومين نشست آنچه بيش از همه مطرح شد، رابطه كلي و يك طرفه شهر بر رمان بود. با اينكه طبق عنوان نشست بايد اين رابطه در 3 سطح ديالكتيكي بررسي ميشد اما صحبتها در گام اول تنها به «تز» ديالكتيكي يعني رابطه شهر بر رمان پرداختند و بخشهاي ديگر مغفول ماند و همچنان اين پرسش بيپاسخ باقي ماند كه آيا رمان هم ميتواند بر شهر و شهروندانش تاثير بگذارد يا خير. عاليزاد در پاسخ به پرسش «اعتماد» مدعي شد كه مطالعات او در باب رمان ايراني نشان داده كه رمان و شهر در ايران تاكنون نتوانستهاند، وارد «گفتمان» شوند. او با تاكيد بر اينكه تمام اسمهاي بزرگي چون ديكنز و فلوبر و زولا با عهدهدار شدن مسووليت اجتماعي رمان مينوشتند، گفت:«ما در بستري زندگي ميكنيم كه مملو از رنجها، دردها و آلام است و اين مسائل كه در بستر جامعه ظهور پيدا ميكند، كدام نويسنده متني توليد كرده كه بتواند اين درد و رنجها را در بستر شهري و اجتماعي نشان دهد و توليد گفتمان كند؟»
عاليزاد با تاكيدي دوباره به مسووليت اجتماعي رماننويسان افزود:«نويسنده براي نوشتن مساله ميخواهد و اين مساله را جايي جز زيست جهان شهري نميتواند پيدا كند، روايت در ساحت گفتمان معنا مييابد و اين ساحت به شهر متكي است.»