• ۱۴۰۳ سه شنبه ۶ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4568 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۱ بهمن

پادشاه زير تيغ گيوتين

مرتضي ميرحسيني

اواخر تابستان 1754 نوه لويي پانزدهم در كاخ ورساي متولد شد. اما از آنجا كه خود شاه در كاخ شوئازي اقامت داشت، پيكي براي رساندن اين خبر راهي آنجا شد. پيك در راه از اسب افتاد و گردنش شكست و جان باخت. به قول فيليس كورزين «شايد اين نشانه سرنوشت دهشتناكي بود كه در انتظار اين كودك خانواده سلطنتي بود كه قرار بود وقتي بزرگ شد شاه لويي شانزدهم شود.» لويي شانزدهم مردي چاق و نسبتا كوتاه‌قامت بود. با چهره‌اي رنگ‌پريده و غبغبي آويزان و دهاني بزرگ، چندان خوش‌قيافه به نظر نمي‌رسيد و تاثير خوشايندي بر كساني كه با او از نزديك ديدار مي‌كردند، نمي‌گذاشت. اما مانند اغلب شاهان عقيده داشت «به ارث بردن سلطنت يك حق خدادادي براي اوست» و حقانيت فرمانروايي او به خواست مردم كشورش ارتباطي ندارد. جدش لويي چهاردهم به صراحت مي‌گفت: «من حكومت هستم!» و خود او هم باوري كم‌وبيش مشابه داشت. در سواركاري و شكار ماهر بود و به نوشته وينسنت كرونين «شجاعت بدني در هواي آزاد به آساني سراغ لويي مي‌آمد، اما يافتن شجاعت اخلاقي نسبت به مردم برايش دشوار بود.» با همه اين حرف‌ها، لويي شانزدهم خيلي هم با واقعيت‌هاي كشور خود بيگانه و نسبت به همه‌ چيز كور و كر نبود. مي‌دانست جامعه ناآرام و خواهان تغيير است و مي‌ديد كه مردان دولت و دربار چقدر فاسدند. همان بدو به تخت نشستن گفت: «احساس مي‌كنم دنيا مي‌خواهد بر سرم خراب شود.» شايد مي‌توانست اندك محبوبيتي در جامعه كسب كند، اما همسر بي‌توجه و ولخرجش ته‌مانده‌هاي خزانه را هم خالي كرد و با رفتارهايي كه از نظر فرانسوي‌ها ناپسند بود، به نفرت عمومي از خانواده سلطنتي دامن زد. در پانزدهمين سال پادشاهي لويي شانزدهم بود كه اعتراض و ناآرامي بالا گرفت و انقلاب، شبيه به سيلي توقف‌ناپذير شروع شد. لويي شانزدهم در برخي حوادث به ناچار عقب نشست و در حوادث ديگر هم در عمل انجام‌شده قرار گرفت و مجبور به همراهي با انقلاب شد. باز تا مدتي مقام و تاج و تخت خود را حفظ كرد و به كمك انقلابي‌هاي ميانه‌رو، از حملات تندروها جان سالم به در برد. اما هميشه از جان خود و خانواده‌اش بيمناك بود. شبي از شب‌هاي پاريس، همراه خانواده از كاخ سلطنتي بيرون زد و از پايتخت گريخت. تصميم به خروج از كشور داشت، اما شناخته و متوقف شد. تصميم‌گيران جديد فرانسه، اين حركت او را خيانت به كشور و تباني با دشمنان خارجي و مخالفان داخلي انقلاب تلقي كردند و تاج و تخت را از او گرفتند.

چندي بعد هم بساط نظام سلطنتي را برچيدند و در فرانسه جمهوري اعلام كردند. لويي شانزدهم را نيز به دادگاه بردند و -طبق رويه و روال آن انقلاب- به اعدام با گيوتين محكوم كردند. حكمي كه 21 ژانويه 1793 به اجرا درآمد. هنگامي كه از پله‌هاي سكوي اعدام بالا مي‌رفت، به طبل‌زن‌ها اشاره كرد كه ساكت باشند تا با مردمي كه براي تماشاي اعدام جمع شده بودند، صحبت كند.

گفت: «من بي‌گناه مي‌ميرم!» اما صداي طبل‌ها دوباره بالا گرفت و آخرين كلام او ناتمام ماند. بعد از اجراي حكم، يكي از جلادان سر قطع‌شده را بلند كرد و به جمعيت نشان داد. مردم با شور و هيجان فرياد مي‌زدند: «زنده باد ملت! زنده باد جمهوري.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون