• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4568 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۱ بهمن

مانيفست برفي

ناديا فغاني جديدي

من دوران تحصيلاتم را تا قبل از ديپلم تهران نبودم. تهران آن موقع برايم كد صفر بيست و يكي بود كه براي تماس با دايي‌هاي دانشجويم، بايد چندين و چند بار با تلفن‌هاي غيرديجيتال مي‌گرفتيم تا بلكه آزاد شود و پشت‌بندش بتوانيم شماره‌اي شش‌رقمي را بگيريم و به پايتخت وصل شويم. برف تهران را فقط توي اخبار ديده بودم و نهايت تجربه‌ام از پودر سفيدرنگي كه بر سر شهر مي‌ريزد، اين بود كه طبق نمي‌دانم كدام قرار ناگفته، شب ژانويه، هر سال توي شهرمان برفكي مي‌آمد. شمال بود و بارانش كه در شلاقي‌ترين حالتش هم سراغ ندارم مدرسه‌اي بابتش تعطيل شده باشد.

امسال براي پسر كلاس‌ دومي‌ام تا اينجا سال تحصيلي بي‌نظيري بوده. تعطيلي‌هاي قطاري بابت آلودگي هوا حسابي به مذاقش خوش آمده و اين چند هفته گذشته كه هوا كمي بهتر بوده و مناسك رفتن به مدرسه را مجبور بوده متعهدانه به جا بياورد، خوشايندش نبوده. در عمرش بيشتر از آنكه تعطيلي بابت برف ديده باشد، تعطيلي بابت آلودگي هوا ديده و دعا هم كه مي‌خواسته بكند، بلد نبوده از خدا برف بخواهد و آلودگي مي‌خواسته و البته خدا را شكر كه «به حرف بچه ‌مكتبي‌ها، ملا مريض نمي‌شود» وگرنه تا به الان دعاهاي همين يك بچه‌ دبستاني، تهران را به رنگ تون حمام در آورده و همه ساكنانش را راهي آغوش مغفرت الهي كرده بود.

از دوستان تهراني‌ام كه دبستان و دبيرستان را تهران بوده‌اند، شنيده‌ام كه آن موقع‌ها حتي تهران هم اينقدر چپ و راست بابت برف (و البته آلودگي‌اي كه نبود) تعطيل نمي‌شده، با اينكه برف آن سال‌ها جانانه‌تر بوده. اين روزها اما انگار زندگي ديگر آن جديت سابق را ندارد. ساعات كاري منعطف‌تر شده‌اند، مدرسه‌ها شل‌تر مي‌گيرند و با چند قطره برف و باران، كار شهر به تعطيلي مي‌كشد.در سال 1986 جنبشي از ايتاليا شروع شد كه كم‌كم دامنه‌اش به بقيه جاهاي اروپا كشيد و جاهاي مختلف دنيا هم الان ديگر حداقل اسمش را شنيده‌اند. «نهضت آهستگي» در يك كلام، همان «به كجا چنين شتابان؟» استاد شفيعي‌كدكني است. نهضتي براي مقابله با شتاب ماشيني دنياي مدرن كه هر چه هم در احوالاتش مداقه كني، تهش نمي‌فهمي كه كدام قله را قرار است با اين همه شتاب و عجله فتح كند و لب كدام ساحل، بناست آرام بگيرد.برف به نظرم تلنگر باريتعالي است به ما براي ايمان آوردن به نهضت آهستگي. آن سكون و سكوت روزهاي برفي كه از فرط سرما صداها را كندتر به گوش‌ها مي‌رساند، رقص سبكبالانه دانه‌هاي پوك برف كه سرخوش و سماع‌كنان خودشان را از آن بالاها به ما مي‌رسانند، نه مثل دانه‌هاي باران، شتابزده و عجول- انگار كه پيغامي حياتي دارند ... كه ندارند- و سرماي عميق و خاص روزهاي برفي كه خون را در رگ‌ها مي‌خشكاند، به نظرم همه و همه دارند به زبان بي‌زباني به ما مي‌گويند كه لختي كندي كنيم و بي‌خيال بدو بدو‌ها و شتاب هر روزه شويم. توي برف و روي زمين يخ‌زده، دويدن نتيجه‌اي جز زمين خوردن و گل‌آلودگي و زخم و درد ندارد. از من بپرسيد با هر بار بارش برف، نه تنها مدرسه‌ها، كه بايد كل شهر را تعطيل كنيم و تحت لواي نهضت آهستگي زير كرسي‌ها بخزيم و گرما ذخيره كنيم و خوش باشيم. براي كار كردن و درس خواندن هميشه وقت هست، براي نگاه كردن به سفيدي مسحوركننده شهر و گوش دادن به سكوت بي‌نظيرش، نه.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون