هر روز زادروز فردوسي است
محمد بقايي ماكان
برخي فردوسيپژوهان كه در شمار سرآمدان اين طريق نيستند، براساس ابياتي كه در شاهنامه آمده، نخستين روز بهمن را زادروز فردوسي دانستهاند به اين دليل كه فرزانه توس فرموده:
«چو شصت و سه شد سال، شد گوش كر» و چون شصت و سه سالگي در «شب اورمزد از ماه دي» بوده، پس ميشود اول بهمن 324 (هـ.ق) برابر با 308 خورشيدي. حال آنكه در هيچ تذكره معتبري يا از قلم هيچ شاهنامهپژوه صاحبنامي چنين تاريخي ذكر نشده، بلكه جملگي برآنند كه فردوسي در 329 (هـ.ق) برابر با 319 خورشيدي در روستاي پاژ به هستي آمد و در 397 خورشيدي برابر با 411 هجري (يا 416) درگذشت.
اينكه سراينده شاهنامه به طور قطع در سال 329 تولد يافت، دلايل متعددي وجود دارد كه يكي از معتبرترين آنها ابياتي است درباره پادشاهي محمود غزنوي كه خود را در آن ايام 58 ساله ميخواند:
بدانگه كه بد سال پنجاه و هشت/ جوان بودم و چون جواني گذشت
بنابراين 58 سال پيش از روي كار آمدن محمود ميشود 329 (هـ.ق). ولي اينكه فردوسي در چه سالي درگذشت به نظر ميرسد سال 411 قابل قبولتر باشد، زيرا در جايي از شاهنامه اشارهاي نمييابيم كه فراتر از اين تاريخ باشد. بر اين اساس بايد حدود 80 تا 82 سال عمر كرده باشد. با اين همه برخي پژوهندگان سال تولد فردوسي را 313 (هـ.ق) دانستهاند و از همين رو در سال 1313 خورشيدي هزاره فردوسي در ايران برگزار و آرامگاه او افتتاح شد.
در اين همايش جهاني چهل تن از ايرانشناسان برجسته از 17 كشور و به همين ميزان بزرگان ادب فارسي شركت داشتند كه به مدت پنج روز از تاريخ 12 تا 16 مهر سخنرانيهايي در تالار بزرگ دارالفنون كه امروز به مخروبهاي بدل شده ايراد كردند كه در سال 1322 به وسيله وزارت فرهنگ جمعآوري و به صورت كتاب منتشر شد.
همايش مذكور كه در آن شخصيتهايي مانند محمدتقي بهار، هانري ماسه، عباس اقبال، عيسا صديق، ابراهيم حكيمي، يوگني برتلس، محمدعلي فروغي، آرتور كريستين سن، حسن پيرنيا، مجتبا مينوي، وليالله نصر، وحيد دستگردي، بديعالزمان فروزانفر، سعيد نفيسي، رضازاده شفق، زينالعابدين رهنما، رشيد ياسمي، مايل تويسركاني، علياصغر حكمت، نصرالله فلسفي، عبدالعظيم قريب، احمد بهمنيار، رحيمزاده صفوي، جلال همايي، احمد كسروي، نصرالله تقوي، عباس خليلي و علي جواهركلام
شركت داشتند، باشكوهترين همايشي بوده است كه تاكنون براي بزرگداشت فردوسي برگزار شد. در اين ايام هم روز 25 ارديبهشت را بيهيچ دليل و علتي بيآنكه حكايت از مناسبتي داشته باشد روز ستايش از سراينده شاهنامه اعلام كردهاند.
ترديدي نيست كه نام اين شخصيت عظيمالشأن كه مرادف نام ايران شده چندان با وجود هر آن كس كه به واقع ايراني است پيوند يافته كه ميتوان گفت هر روز زادروز اوست، زيرا مدام تولدي تازه مييابد و اين پير هزارساله عقل سرخي است كه پيوسته جوان مينمايد.
بنابراين سعي در يافتن تاريخ خاصي براي زادروز كسي كه در اين ملك هر روز از آن اوست، شايد درست يا نادرست در دفتري ثبت شود ولي آنچه از او در دلهاست نقش ديگري دارد. او نهتنها هويت ايراني را به منظر و عالميان را به نظاره نشاند، بلكه حياتي تازه به زبان پارسي داد و راه و رسم چگونه ايراني بودن را تعليم كرد، از همين رو ايرانيان واقعي براي شاهنامه حرمتي قداستآميز قائلند.
ارج نهادن به اين اثر پرآوازه كه تاكنون به 37 زبان ترجمه كامل شده و ستايش از آن- به هر انگيزهاي- براي پايبندي به ارزشهاي انساني و انديشههاي والايي است كه از اين خاك برآمده، براي آن است كه هر ايراني عرق ملي خود را در سخن و عمل نشان دهد و فراموش نكند كه اگر اين عامل وجود نميداشت، هويت ايراني از دست ميرفت و از آنجا كه هر چيز عاري از هويت معدوم و بيوجود است، ميتوان نتيجه گرفت كه اين سرزمين نيز مانند كلده و آشور و بابل در بايگاني تاريخ جاي ميگرفت، يا چونان مصر فرهنگ و تاريخ و مدنيت و زبان و سنتها و آداب و رسومش دستخوش تغييراتي هويتسوز ميشد.
ترديدي نيست كه آنچه اخگر فرهنگ و هويت ايراني را از زير خاكستر شقاوتها و لطمههاي مهاجماني كه آمدند، سوختند، كشتند و بردند، شعلهور ساخت، عرق ملي بود كه نسيم شاهنامه برانگيزاننده آن شد.