به بهانه اجراي نمايش «راديو سيتي» در عمارت روبهرو
تاريخ معاصر به روايتي ديگر
محمدحسن خدايي
بعد از اجراي محدود و البته تاثيرگذار «پرونده قتل غفور آبيك: 1356» در مردادماه نود و هشت، كه خطابه اجرايي بود در رابطه با تاريخ معاصر جنبش چپ ايران و نامهايي كه زير كلان روايت تاريخ رسمي به محاق رفته بودند، بار ديگر مهام ميقاني در اجراي «راديو سيتي» سراغ تاريخ معاصر ايران رفته و با تلاشي وافر و با كنار هم قرار دادن انبوهي فكت تاريخي، همچون يك رماننويس تاريخي يا شايد بشود گفت يك كارآگاه خصوصي، به روايتي كمابيش مستندگونه همت گذاشته در رابطه با ماجرايي كه سينماي «راديو سيتي» از سر گذرانده. يعني تلاش تروپ تئاتري «كار» كه زير نظر عبدالحسين نوشين اداره ميشد، براي دستبرد زدن به سينما، سرقت از متمولان و بازتوزيع مجدد آن بين هنرمندان مطرود و مستعد تئاتري. مهام ميقاني در مقام نويسنده و احسان شايانفرد در جايگاه كارگردان، تلاش دارند همان شيوه اجرايي «خطابه-اجرا» را به كار گرفته و آن را بسط و گسترش دهند. نكته اينجاست كه روايت جزيينگرانه «راديو سيتي» اگر در همان فرم كلاسيك «خطابه-اجرا» باقي بماند، با توجه به حجم اطلاعات، فيالمثل بريدههاي روزنامه كه در اختيار تماشاگران قرار گرفته، يا حتي تصاويري كه به شكل متناوب و تكرار شونده در سالن اجرا به نمايش گذاشته ميشود، ميتواند موجب ملال و منكوبشدگي شود، چراكه به هر حال هر روايت مبتني بر تاريخ، واجد نوعي سويه ايدئولوژيك روايتكنندگان است و با تكنيكهاي مونتاژ و كنار هم قرار دادن فكتهاي گاه بيارتباط تاريخي، واجد نوعي مداخله در وضعيت و روايتگري نو از گذشته و تا حدي تخيلورزي و جعل و مخدوش شدن. از اين منظر گروه اجرايي و اجراگران، در تمناي اتصال با امر تئاتريكاليته، گشوده به نوعي دراماتيزه كردن روايت هستند. بنابراين هر پنج اجراگر كه بر صندليهايي در انتهاي سالن نشسته و به انتظار رسيدن نوبت و ايراد خطابه هستند، گاه از جايگاه اجراگري فاصله گرفته و در نقش اعضاي گروه كار، با آنكه چندان در منطق بازنمايي نميايستند، شخصيتهاي گروه «كار» را بازي ميكنند؛ شخصيتهاي تاريخي چون توران پاكطينت، فريده شاهحسيني، ارگاك ميناسيان، جلال ميرعابديني و حسن بهلولي. البته جلال غايب هميشگي ماجراست و محل اتصال با نوشين و گروههاي راديكال سياسي و هنري. در مقابل شخصيت سرگرد نصير دستمالچي را داريم كه گويا معروف به «مامور شراره» بوده و پرونده تروپ «كار» را زير نظر داشته.
اگر بپذيريم كه اجراي «راديو سيتي» اتصال «خطابه-اجرا» است به امر دراماتيك، اين رويكرد به تمامي با منطق بازنمايي و بازيهاي رئاليستي مرسوم به پيش نميرود، بلكه نوعي از در ميانه ايستادن است تا يكسره خطابه نباشد و به تمامي صحنه را به مناسبات بازنمايي فرو نكاهد. تمهيد اجرايي گروه «دشنه» فكتهاي تاريخي را به اموري قابل فهم تبديل كرده كه حال ميتوان فيگورهاي مهم و تاثيرگذارش را بار ديگر با فرمي تازه و البته مقتصدانه، بر صحنه احضار كرد و جاني تازه به شمايلهاي فراموش شده آنان بخشيد. از اين منظر «راديو سيتي» را ميتوان بشارتدهنده فرمي تازه در روايتمندي تاريخ معاصر دانست كه بيآنكه گرفتار مناسبات پر هزينه توليد شود، با امكاناتي محدود و كمابيش چريكمآبانه، نوري ميتاباند بر زواياي تاريك دوران معاصر. مهام ميقاني كه رماننويس به نسبت قابل اعتنايي است، اين استعداد را دارد كه تاريخ را از نو بازگويد و با تخيلورزي و حتي حاشيهرويهاي نابهنگام، بار گران تاريخ را اندكي سبك كرده و امكان مواجهه با مطرودان و فراموششدگان را مهيا كند. اين البته مبتني است بر نوعي مجاهدت شخصي در واكاويدن منابع رسمي و غيررسمي تاريخي، حتي ميشود گفت يافتن آدمهايي كه حرفي براي گفتن دارند و هيچگاه مورد خطاب آيندگان قرار نگرفتهاند. در آخر اجرا وقتي صداي مهام ميقاني در گفتوگو با يكي از شخصيتهاي درگير در ماجراي سينما راديو سيتي به گوش ميرسد و فرد مورد نظر كه زني است پا به سن گذاشته از او ميپرسد كه «با اينها چه خواهي كرد؟» پاسخي شنيده نشده و به نوعي اجرا با نوعي سردرگمي، بر ناتواني خويش شهادت ميدهد. حتي توضيحات مهام ميقاني پس از خروج از سالن، در اتاق كوچكي كه متعلق به پژوهشكده عمارت روبهرو است هم توان به پايان رساندن اين پرفورمنس را ندارد كه خود تلاشي است براي روايت كردن و رويتپذيري اولين پرفورمنس تاريخ معاصر كه تروپ «كار» در سينما راديو سيتي در هنگام نمايش فيلم پرندگان هيچكاك ترتيب داده است. همان كنشي كه همچنان ميان سرقت از تماشاگران متمول سينما يا اجراي پرفورمنسي هنري براي آنان، محل مناقشه است.
اجراي «راديو سيتي» مروري است بر تاريخ سانسور در رژيم گذشته و بالطبع زيستجهان هنرمنداني كه از سر اضطرار يا منفعت، مجبور شدند از آرمانهاي خويش عدول كرده و سياست بقا را پيشه كنند. اينجا هم رابطه ديالكتيكي بازجو و زنداني، مامور ساواك و هنرمند، بر نكته عجيبي اشاره دارد، اينكه در نهايت گويي بار ديگر با ديالكتيك هگلي روبهرو هستيم كه در ابتدا با نفي ميآغازد، سپس آن را رفع ميكند و در نهايت ارتقايش ميدهد. گفتار مامور ساواك و خواهران گروه كار را به ياد بياوريم كه چگونه در يك چشمانداز ترسيم شده و بازتابدهنده منافع شخصي افراد است.