مرگ تقي اراني
مرتضي ميرحسيني
احمد شاملو، بهمن ماه 1329 به ياد تقي اراني نوشت: «تو نميداني مردن، وقتي كه انسان مرگ را شكست داده است چه زندگي است. تو نميداني زندگي چيست، فتح چيست، تو نميداني اراني كيست.»
تقي اراني اواخر تابستان 1282 در تبريز متولد شد اما در تهران رشد و تحصيل كرد. دانشآموزي باهوش و سختكوش و هميشه شاگرد اول مدرسه بود. سال 1302 با بورس اعزام به خارج، براي تحصيل در رشته شيمي به آلمان رفت. در دورههاي مختلف زندگي نهچندان طولانياش، افكار متفاوتي داشت و از ميهنپرستي افراطي آميخته به شوونيسم به ماركسيسم رسيد؛ سير و سلوكي كه براي يك جوان رمانتيك در عصر سرخوردگيهاي پياپي و در دوراني كه سايه استبداد پررنگ و پررنگتر ميشد چندان هم عجيب نبود. خودش اين تغيير و تحول را نتيجه رشد افكار شخصي و دگرگونيهاي اجتماعي ميدانست كه در زندگي يك انسان پويا و زنده، طبيعي و عادي است. به ايران كه برگشت، براي تدريس در دانشگاه تهران به كار گماشته شد. همان زمان شروع به انتشار مجله «دنيا» كرد كه بيشتر مطالب آن به مباحثي مثل ماترياليسم تاريخي اختصاص داشت و فهم آن براي عامه مردم تقريبا ناممكن بود، از اينرو به قول يرواند آبراهاميان «تركيب غيرسياسي و محتواي دانشگاهي آن، مقامات سانسور را متقاعد كرد كه اين نشريه چنان مبهم و پيچيده است كه نميتواند خطرناك باشد.» اراني پيش از انتشار «دنيا»، در نشريات ديگر مينوشت. آنچه او در دورههاي مختلف زندگي خود گفت و نوشت، حتي با معيارهاي همان زمان هم پر از خطا و بدفهمي بود، اما انصافا خود او هميشه انسان صادق و درستكاري بود و دل در گرو سعادت مردم ايران داشت. گويا به جرم پخش اعلاميههاي روز جهاني كارگر (اول ماه مه) بازداشت و چندي بعد در دادگاه -با حكم از پيش معلوم- محاكمه شد. مقابل قاضي با شجاعتي ستودني از خودش و ديگر دستگيرشدگان دفاع و دولت رضاشاه را با حكومت نازيهاي آلمان مقايسه كرد. به 10 سال حبس انفرادي محكوم شد، اما كمتر از يك سال و نيم بعد، يعني سال 1318 در چنين روزي در زندان از دنيا رفت. بزرگ علوي در كتاب 53 نفر مينويسد: «روز چهاردهم بهمن 1318 نعش دكتر اراني را به غسالخانه بردند. يكي از دوستان نزديك دكتر اراني، طبيبي كه با او از بچگي در فرنگستان معاشر و رفيق بود، نعش او را معاينه كرد و علايم مسموميت در جسد او تشخيص داد. مادر پير دكتر اراني، زن دليري كه با خون دل وسايل تحصيل پسرش را فراهم كرده بود، روز چهاردهم بهمن 1318 لاشه پسر خود را نشناخت. بيچاره زبان گرفته بود كه اين پسر من نيست. اينطور او را زجر داده و از شكل انداخته بودند.» او در زندان استبداد، به مظلومانهترين شكل ممكن از دنيا رفت (يا به روايتي كشته شد) و خاطره پررنگي از خود به جاي گذاشت. اراني نه با انديشههايش كه با پايمردي در مواجهه با زشتيهاي زمانه و بعد مرگي دردناك و مظلومانه در زندان به قهرمان چپها تبديل شد. او را در قبرستان امامزاده عبدالله شهرري به خاك سپردند.