محبوب خستگان
غلامرضا طريقي
از همان ابتدا كه بشر به خودش تكاني داده هيچ هدفي جز خدمت به تنبلي نداشته. يعني بشر هر وقت به مغزش فشار آورده براي اين بوده كه در آينده به جسم خودش فشار نياورد. از اختراع ميخ و چكش گرفته تا اختراعهاي پيچيدهتر و جديتر.
بشر كلا خسته است و در تمام عمرش از ابتداي تاريخ تا آخرين روزهاي حياتش ميخواهد راهي بيابد براي اينكه از بيشتر خسته شدن خودش
جلوگيري كند.
مثلا دليل استقبال پدران ما از خودرو اين بوده كه از راه رفتن و بيشتر خسته شدن در امان باشند. دلشان ميخواسته بنشينند روي يك صندلي راحت و در مقصد بدون آنكه زحمتي كشيده باشند، پياده شوند.
يا مثلا همه ابزارهاي كار و زندگي براي اين ساخته شدهاند كه ما بدون استفاده از قدرت خودمان پيچي را ببنديم و باز كنيم يا ميخي را بكوبيم و... اگر بخواهم همه را بنويسم مثنوي هفتاد من كاغذ ميشود پس ميروم سر اصل مطلب كه به نظرم بارزترين اعتراف بشر به تنبلي، فكر كردن به اختراع
آن بوده.
ريموت كنترلها به مراتب بيشتر از همه اختراعات بشر در راستاي تنآسايي ما به وجود آمدهاند. دليل ادعايم اين است كه بقيه اختراعها را ميتوان با دلايل ديگري توجيه كرد، اما ريموتها هيچ توجيه ديگري ندارند غير از تن دادن به راحتي.
مثلا ميتوانيم بگوييم تلفن را بشر براي راحت شدن از تردد اختراع كرده، اما اصلش اين است كه با استفاده از آن ميتوانيم با سرعت بيشتري خبري را برسانيم يا از حال كساني كه در شهرهاي ديگر زندگي ميكنند هم با خبر شويم. خودرو را بشر براي پيشگيري از راه نرفتن اختراع كرده، اما به هر حال اين هم هست كه ما در زمان صرفهجويي ميكنيم. مثلا اگر قبلا دو ماه بايد وقت ميگذاشتيم كه به يك سفر برويم و برگرديم حالا ميتوانيم چند ساعته به همان مقصد و مقصود برسيم. به همين قياس خودتان ميتوانيد بقيه اختراعها را هم بسنجيد. اما ريموت كنترل تقريبا به هيچ كدام از اين توجيهها نميچسبد.
ما از ريموت كنترل پاركينگ استفاده ميكنيم براي اينكه مجبور نشويم براي لحظاتي از خودرو مبارك پياده شويم و در را باز كنيم. از كنترل تلويزيون و كولر و دستگاههاي صوتي و تصويري استفاده ميكنيم براي اينكه مجبور نشويم قامت مباركمان را تكان بدهيم و مسافت بعيد مبل تا ميز تلويزيون را طي كنيم يا اگر احساس كرديم هوا زيادي خنك است مجبور نباشيم تا پاي كولر تـشريف ببريـم و آن را خامـوش كنيم.
اولين كسي كه به اختراع ريموت كنترل فكر كرده قطعا آدم خستهاي بوده و به تمام خستگان عالم
فكر كرده.
من هم به عنوان يكي از تنبلهاي عالم از او ممنونم. البته گلايه دارم از او كه كمي دير به فكر افتاده. اگر كمي زودتر جنبيده بود من و همدورهايهايم مجبور نميشديم كل كودكيمان را در مسير تلويزيون تا مبل سپري كنيم و هي به فرمان پدر در حال تردد براي عوض كردن كانالهاي تلويزيون باشيم.