نگاهي به شخصيت زنانه در آثار بزرگ علوي
جمال ميرصادقي
بزرگ علوي در 13 بهمن 1283 در تهران به دنيا آمد و در 28 بهمن 1375 در برلين درگذشت. اين نويسنده در سادهنويسي، بهرهگيري از فرهنگ عامه و پرداختن به مسائل و رنجهاي مردم تنگدست و درمانده، راه صادق هدايت و جمالزاده را در پيش گرفت. با اين حال به نظر ميرسيد كه خصلتهاي روحي شخصيت داستانهاي هدايت و فضاهاي تيرهاي كه او ترسيم ميكرد، براي طبع سرسخت و مبارزهجويانه بزرگ علوي راضيكننده نبود و در تلاش و جستوجو بود كه آن را دگرگون كند و به شخصيتهاي تحرك و جان تازهاي بدهد. او پس از انتشار داستان «ديو ديو» كه تمايلات ناسيوناليستي بزرگ علوي را نمايان ميكرد، مجموعه داستان «چمدان» در سال 1312 را منتشر كرد كه پس از آن به واسطه عقايد ماركسيستي به زندان افتاد و چهار سال در زندان ماند. بعد از آزادي كتاب «پنجاه و سه نفر» را كه شرح و تفسير دوران زندان و سرگذشت ياران زندگياش و در راس آنها دكتر اراني، چاپ كرد. او پس از آزادي مجموعه داستانهاي «ورقپارههاي زندان» و رمان «چشمهايش» را منتشر كرد كه خصوصيت مبارزهجويانه و ناسازگاري او را با اوضاع و احوال حاكم بر ايران نشان داد. اين دوره از زندگي بزرگ علوي اوج شكوفايي و قدرت خلاقه او است كه در آن شخصيتها داراي هدف آرماني هستند و خصوصيات متمايزي دارند كه آنها را فعال و مبارزهجو كرده است. از ديگر ويژگي كارهاي بزرگ علوي كه او را از ديگر نويسندگان همنسلش متمايز ميكند، شخصيتهاي زن داستانهاي او است، در آثار هدايت مانند بوف كور يا در آثار صادق چوبك زنان يا در كمالاند مانند زن اثيري يا در حضيض مانند زن لكاته در «بوف كور». در آثار اين نويسندگان ما هيچگاه زن را به صورت مادر، معشوق يا قهرمان يك داستان نميبينيم، در حالي كه بزرگ علوي توانست شخصيت زن را به شكل واقعي در داستانهايش به تصوير بكشد. فارغ از داستان و ادبيات، بزرگ علوي به لحاظ شخصيتي نيز يگانه بود. من در ميان نسل اول، دوم و سوم نويسندگان ايران، ميتوانم بگويم دو نويسنده حقيقت بيادايي و بزرگواري داشتند؛ يكي احمد محمود و ديگري بزرگ علوي. ارتباط من با او در نامهنگاري شكل گرفت و نخستينبار او را در آلمان ديدم، آن دوره براي يك سخنراني درباره ادبيات معاصر ايران به اين كشور سفر كرده بودم و در منزلش به ديدنش رفته و فضيلت اخلاقي را در او مشاهده كردم.