نترسيم، بياموزيم
ناديا فغاني جديدي
گوگل كردم: اولين مورد بيماري كوويد-19 در جهان. ووهان را كه مطمئن بودم جزو نتايج برايم خواهم آورد، اما تاريخ گزارش اولين مورد بيماري ناشي از كروناويروس جديد به سازمان جهاني بهداشت، شگفتزدهام كرد؛ 31 دسامبر 2019. احتمالا شما هم به سختي ميتوانيد باور كنيد از اولين روزهايي كه اسم اين بيماري را شنيدهايد، حداكثر دو ماه گذشته است. جزو عجايب دنياست كه بيمارياي كه تا دو ماه پيش حتي اسمش به گوش خيليها نخورده بوده، امروز تمام زندگي و افكارمان را تحتالشعاع قرار
داده است.
گونه انسان، سالهاي سال روي اين كره خاكي زندگي كرده و شكي نيست كه بارها و بارها اينجور بلاياي طبيعي را (اگر بشود اسمش را بلاي طبيعي گذاشت) از سر گذرانده است. شواهد نشان ميدهند جانداران ديگر آمدهاند و رفتهاند، نسلشان منقرض شده و به تاريخ پيوستهاند، اما آدميزاد روز به روز پايش را روي زمين سفتتر كرده و در مسيري رو به جلو قدم برداشته است.
طبعا از سر گذراندن هر بحران و چالش و بلاي عظيمي، اگر با آموختن درسهايي همراه نميبوده، ميتوانسته نسل انسان را هم مثل ساكنان قبلي زمين، ريشهكن كند. اينكه من اينجا نشستهام و در بحبوحه همهگيري كرونا، براي شما يادداشت مينويسم، نتيجه عقل و درايت نياكانمان است كه در هر برهه، چيزي به گنجينه دانش بشري افزودهاند، يك زماني چگونه بر افروختن آتش را و ساليان بعد، چگونه مبارزه كردن با ميكروب وبا را.
اين چند روز گذشته، وقتي در احوالات اين روزها غور ميكردم، به نظرم آمد كرونا هم آمده تا دو درس مهم به ما بدهد؛ يكي راه رفتن روي مرز باريك ميان اضطراب و بيخيالي و ديگري با جان و دل حس كردن اين موضوع كه براي بقاي «من» در جوامع امروز، بايد به «ما» چنگ انداخت.
واكنشهايي كه در اين مدت در ميان دوستان و آشنايان و بيمارانم ديدم، اكثرا يا اضطراب بيش از حد بوده يا بيخيالي محض. بيمارانم بيش از هر زمان ديگري با علائم اضطرابي به مطبم مراجعه كردهاند و روح و روانشان از اضطراب ابتلا به بيماري، فلج شده بود. از آن طرف، آدمهايي را ديدهام كه زدهاند به بيخيالي (طبعا به عنوان يك مكانيسم دفاعي) و هيچ يك از توصيههاي ايمني را جدي نگرفتهاند.
شايد درس مهم كرونا براي بشر امروز اين باشد كه بايد بتواند در شرايط اينچنيني، «عاقلانه» رفتار كند. اگر زماني بقاي جسمي بشر را در بازي روزگار به مرحله بعد ميرساند، امروزه بقاي رواني ميتواند راهمان را در مسير سخت روزگار هموار كند. البته كه ماجرا به اين راحتيها نيست و همگي ما در مواجهه با اين بيماري و وضعيت عجيبي كه برايمان پيش آورده غافلگير شدهايم، اما حرفم اين است كه به اين اوضاع به چشم تلنگري نگاه كنيم براي به چالش كشيدن توان روانيمان در مديريت اضطراب و ترس.
درس دوم، درك وابستگي دومينووار انسانها به يكديگر در سازوكار جهان متمدن و زندگي شهري است. تا جايي كه ديدهام، آدمها، آنهايي كه توصيههاي بهداشتي را جدي گرفتهاند و حواسشان به علائم تب و سرفه و از اين قبيل هست، هدفشان اين است كه خودشان و دور و بريهايشان بيمار نشوند و منتظرند تا دوران اين همهگيري بگذرد. آموزشها هم تمركزشان بر اين است كه چه كنيم تا خطر بيماري در ما به حداقل برسد. طبعا من همه فيلمها و كليپها و برنامههاي آموزشي را نديدهام اما آنهايي كه ديدهام هيچ كدام در مورد مكانيسم شكلگيري همهگيريها و چگونگي مهار آنها از منظر علم همهگيرشناسي يا اپيدميولوژي صحبت نكردهاند. در همهگيريها، آنچه باعث دوام ماجرا ميشود، آدمهاي بدون علامتي هستند كه عامل بيماري را به ديگران انتقال ميدهند بدون آنكه خودشان واضحا
بيمار باشند.
توصيه به در خانه نشستن، غير از اينكه هدفش كم كردن مواجهه شما با آدمهاي بيمار و كاهش شانس ابتلاي شماست، براي اين است كه اگر ناقل هستيد و علامتي نداريد، ويروس را به ديگراني كه ممكن است سيستم ايمنيشان به قوت شما نباشد، انتقال ندهيد و چرخه گسترش بيماري را در جامعه، پايدار نگه نداريد. اگر افق ديدمان، فقط به سلامت خودمان محدود باشد، طبيعي است كه فكر كنيم تا وقتي كه خطري ما را تهديد نميكند، اوضاع خوب است و جاي نگراني نيست، اما اگر درك درستي از ماهيت همهگيري داشته باشيم، خواهيم فهميد براي اينكه اوضاع زودتر تحت كنترل در بيايد و زندگيمان به حالت عادي برگردد، بايد علاوه بر سلامت خودمان، نگران سلامت ديگران هم باشيم.
همهگيري كرونا به هر حال تمام خواهد شد، اما درسهايي كه از آن ميتوان گرفت، در كولهبار بشر تا ساليان سال، باقي خواهد ماند.