مهندس مظاهري نيز رفت، دريغ و درد
بهروز بهزادي
اين قاتل زنجيرهاي خونخوار كه دوستان و هموطنان ما را در كوچه و خيابان و حتي در منزلشان ميكشد، جان مهندس امير مظاهري يكي از بهترين و مهربانترين مردان اين روزگار را كه از سهامداران و مديران ارشد روزنامه شرق بود، گرفت.
مهندس مظاهري كه از افراد شاخص اين كشور بود و با اينكه ميتوانست در بسياري از طرحهاي سودآور سرمايهگذاري كند ولي ترجيح ميداد اين كار را در بخش فرهنگ كشور پيش ببرد.
او كه بنيانگذار مجتمع مركز خريد و تجاري نارون در نياوران تهران بود طي سالهاي گذشته تلاش ميكرد اين مجتمع را به روشي كاملا فرهنگي اداره كند و قرعهكشيهاي اين مجتمع و ارايه جايزههاي نفيس به خريداران اين مجتمع از جمله فعاليتهاي او بود.
من گرچه مهندس مظاهري را بارها در مراسمهاي مختلف ديدهام ولي هيچگاه خاطرهاي فرهنگي هنري را از او، از ياد نميبرم. براي ديدنش به دفتر كارش در مجتمع نارون رفته بودم. آن روز او يك تابلوي زيبا از كارهاي يك شخصيت هنرمند معاصر خريده بود و با شوق و شور و افتخار از اين كار خود سخن ميگفت. تا آن روز مهندس مظاهري را خوب نشناخته بودم ولي آن روز فهميدم با مردي حساس، هنردوست و اهل فرهنگ و هنر سر و كار دارم و به همين دليل برايش ارزش و احترام بسيار قايل بودم.
امروز كه خبر در گذشت اين عزيز را به عنوان يكي از قربانيان كرونا از دوست مشتركمان شاهرخ تويسركاني شنيدم براي دقايقي گيج و منگ بودم و باورش برايم بسيار سخت بود. قطعا همكاران من درروزنامه شرق كه اين روزها او را بيشتر از من ميديدند، نيز غم سنگيني دارند و به همين سبب بر خودم واجب ميدانم كه به يكيكشان تسليت بگويم. متاسفانه كرونا شرايطي فراهم آورده است كه ما ايرانيان رسوم معمول خود را در هنگام در گذشت عزيزان خود نميتوانيم ادا كنيم و اين امر بيشتر از هر چيز ديگر برايمان آزاردهنده است. اميدوارم در روزهاي آينده بتوانيم از شر اين قاتل زنجيرهاي رها شويم و بتوانيم با فاتحهخواني دين خود را به رفتگانمان ادا كنيم.
در پايان بايد بگويم كه من در اين يادداشت حامل تسليت همه همكارانم در روزنامه اعتماد، به خانواده، نزديكان و دوستان شادروان مهندس مظاهري هستم.