• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۷ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4610 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۲۶ اسفند

مجمع‌الجزاير گولاگ

مرتضي ميرحسيني

سولژنيتسين رمان‌نويس بود اما مجمع‌الجزاير گولاگ رمان نيست و حتي خاطره‌نويسي شاهدي رنج كشيده هم محسوب نمي‌شود. روايتي است پژوهشي و مستند، متكي به تجربيات 227 نفري كه هر كدام‌شان مدتي، كمتر يا بيشتر در زندان‌ها يا اردوگاه‌هاي كار اجباري شوروي محبوس بودند. او مي‌نويسد همان روزهايي كه به ظاهر و جلوي ويترين كشور، روشنفكران وابسته به حكومت «تاثير هايدگر بر سارتر را بررسي مي‌كردند» و يا برخي هنرمندان دغدغه جمع‌آوري نسخه‌هاي چاپي آثار پيكاسو را داشتند. «نعش‌كش‌هاي زندان‌ها، بي‌انقطاع در خيابان‌ها به اين سو و آن سو مي‌رفته‌اند.» گويا همه تبليغات دولتي و شعارهاي حزب حاكم براي پنهان كردن اين واقعيت بود كه «در كشور ما هرگز زنداني تهي وجود نداشت. يا همه‌شان پر بودند يا بيشتر از حد گنجايش، زنداني داشتند.» مي‌نويسد نيروهاي امنيتي شوروي، عده زيادي را بدون دليل يا اتهام مشخص به محل‌هاي نامعلوم مي‌بردند و بعد پشت درهاي بسته به زور شكنجه و با اعمال فشار به اعتراف به جرايم ناكرده مجبورشان مي‌كردند. اغلب اوقات چند صفحه كاغذ جلوي فرد مي‌گذاشتند و ارتكاب جرايمي را به او نسبت مي‌دادند كه او تا پيش از آن حتي به آنها فكر هم نكرده بود. اگر فرد به قانون پناه مي‌برد به او پاسخ مي‌دادند: آنان را براي امثال شما ننوشته‌اند. اگر هم متهم سرسختي مي‌كرد و حاضر به امضاي آن صفحات نمي‌شد، شكنجه‌اش مي‌كردند.«از زبان انسان‌هايي كه خودشان از قربانيان بوده‌اند، مي‌شنويد كه از راه گلو با آب ‌نمك شست‌وشوي‌تان مي‌دهند و از پي اين كار، چندين روز در قفس به دست شكنجه تشنگي رهاي‌تان مي‌كنند. بلايي كه سر كاروپونيچ آوردند. يا اينكه پشت‌تان را چنان رنده مي‌زنند كه خون راه بيفتد و آنگاه روي اين زخم‌هاي‌تان سقز مي‌اندازند. رودلف پينتسوف، فرمانده تيپ هر دو اين شكنجه‌ها را ديد و از اين گذشته سوزن‌هايي به زير ناخن‌هايش فرو بردند و آنگاه چندان آب به اين جاي سوزن‌ها بستند كه انگشت‌ها باد كرد و چاك خورد.» با او چنين كردند زيرا برگه‌هاي اعتراف اجباري به خيانت را امضا نمي‌كرد. بعدها گفتند كه همه اين جنايت‌ها، گناه استالين بود اما سولژنيتسين اين نگاه را رد ‌كرد و گفت ريشه اين قساوت‌ها به خودكامگي گروهي نفرت‌زده برمي‌گشت كه وجدان اخلاقي و انسانيت خودشان را جايي از تاريخ گم يا فراموش كرده بودند. مجرم واقعي همان حكومتي بود كه تصميم‌گيران آن- به قول مترجم فارسي كتاب، عبدالله توكل- «اجازه بدي كردن به مردم مي‌دهند و در عين حال به مردم اطمينان مي‌دهند كه در راه نيكي گام برمي‌دارند».

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون