• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4612 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۲۸ اسفند

چهل و هفت سال و يك شب

اميرجديدي

«شما الان مرهمي بوديد بر زخم يك معلم كوچك و بازنشسته» اين جمله‌اي است كه خانم صفايي معلم سال ششم ابتدايي با چهل و هفت‌ سال سابقه تدريس در گفت‌وگوي تلفني با وزير آموزش و پرورش به زبان آورد. قريب به يقين، همه خوانندگان ماجرا را مي‌دانند. قضيه برمي‌گردد به ماجر‌اهاي بعد از كرونا و تعطيلي مدارس. از ذكر دوباره اين بي‌معرفتي در حق يك معلم مي‌گذرم و اميدوارم كه خدا و خود ايشان هم از سر تقصيرات همه ما بگذرند. از وقتي كه گفت‌وگوي دلجويانه وزير با خانم معلم را شنيدم آب خوش از گلويم پايين نمي‌رود و از خور و خواب افتاده‌ام. همه قبيله من معلم بودند. شايد چون با معلم‌ها زندگي كردم برايم سنگين تمام شده. شايد چون به چشم خود ديدم كه با چه شوقي از دانش‌آموزهاي‌شان حرف مي‌زنند. با چه لذتي عكس‌هاي يادگاري بچه‌هاي‌شان را توي آلبوم‌هاي كهنه شده از روزگار نگه مي‌دارند‌. با چه دلخوشي استكان و كاسه بشقابي را كه فلان شاگردشان سي سال پيش روز معلمي هديه داده را توي بوفه وسايل تزييني‌شان مي‌چينند. يك عشق عميق، كه در بيشتر موارد يك طرفه است. چيزي شبيه عشق پدر و مادر به فرزند. حالا اما معشوق حرمت عشق نگاه نداشته و خنجرش را در آورده و بر دل ريش عاشق فرو كرده. شوخي نيست چهل‌وهفت سال عاشقي كني و معشوق سرگراني كند و يك شبه عشق چهل و هفت ساله‌ات را بر باد دهد. بياييد بي‌خيال عشق و عاشقي شويم. بياييد از اين جريان رمانتيك ماجرا عبور كنيم و از در منطق، داستان را پيش ببريم. رسم است هركه را عمري در حرفه‌اي گذرانده باشد، بابت سال‌ها زحمت و چشيدن سختي و بالا و پايين آن شغل استاد خطابش كنند. قدرش بدانند و بر صدرش بنشانند. منطق و ادب حرمت بزرگ‌تر و پيشكسوت و معلم و اوستا و استاد و مو سفيد را مي‌داند. اما وقتي كار دنيا برعكس مي‌شود، وقتي تعريف بزرگي تغيير مي‌كند. وقتي حرمت‌شكني و بي ادبي قدر و قيمت پيدا مي‌كند؛ وقتي كه تنها به خاطر يك صدا‌گذاري نه‌چندان هوشمندانه روي سگ و گربه و ميمون كسي را «استاد» خطاب مي‌كنند، وقتي به خاطر لب زدن روي فيلم فائقه آتشين و سوزان روشن عيار بي‌هنران بالا مي‌رود، وقتي كه يك نفر يك‌شبه و بدون دود چراغ و رنج و سختي بي‌آنكه اسباب بزرگي فراهم آورد بزرگ مي‌شود، وقتي بي‌فضيلتان را شهر به شهر روي سر و دست ببرند. وقتي بي‌خود و بي‌جهت نقل محافل فرهنگي و هنري شوي، وقتي توي اوپنينگ‌ها و ايونت‌هاي فرهنگي صف اول بنشيني. وقتي با ربط و بي‌ربط هر شركت تازه تاسيسي براي اينكه بخواهد سري در سرها در بياورد و برندش جان بگيرد و سر زبان‌ها بيفتد دست به دامان لوده بازي و صداگذاري روي كاراكتر پسر شجاع و خانم كوچولو مي‌شود. وقتي فلان وزارتخانه و بهمان كارخانه و بيسار ناشر و... براي ديده شدن آويزان كذا و كذا ... شوند. وقتي تلويزيون كه قرار بود دانشگاه باشد در مهم‌ترين شب‌ها و اعياد لشگر اينفلوئنسرها را ميهمان برنامه‌هايش مي‌كند. وقتي كه تعداد فالوئر‌ها به مناسبات سياسي-اقتصادي راه مي‌يابد، وقتي كه قدر و قيمت آدمي تنها به تعداد بيشتر لمس انگشت شصت يك ملت بر روي صفحه‌اي چرك و عفن سنجيده مي‌شود. وقتي كه... آن‌وقت است كه بايد عالم و آدم به حالمان بگريند‌. نمي‌خواهم تنزه‌طلبي كنم و خودم را در قافله بي‌گناهان قرار دهم؛ اتفاقا خودم را مقصر و شرمنده مي‌دانم. شرمنده دستانم، بابت هر بار لايك كردن و فوروارد كردن ترهات اين جماعت. شرمنده گوش‌هايم بابت عادت كردن به ياوه شنيدن. شرمند‌ه‌ چشمانم بابت آلوده شدن به بد ديدن. شرمنده لب‌هايم بابت درست نخنديدن. شرمنده دلم بابت عشق بي‌خود ورزيدن و ...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون