شيوه سبز كردن ماش، بدون اشك
زهرا چوپانكاره
اينكه آدم 36 سال عمر از خدا گرفته باشد و هنوز بلد نباشد يك مشتي گندم يا عدس يا ماش را توي آب بخيساند و بگذارد با آب و آفتاب جوانه بزنند و قد بكشند، اين را كه ديگر نميشود انداخت گردن كرونا. اين ديگر يعني يك عمري چه وقتي در خانه پدر و مادر بودي و چه وقتي كه خانه خودت را داشتي، هر سال دم عيد رفتهاي و نشستهاي پاي سفره هفتسين آنها و حتي فكر نكردهاي اين سبزه از كجا آمده و چند روز زمان برده به اين قد و قامت برسد. يك روز در نيمههاي اسفند از خواب بلند ميشوي، هزار و يكبار احتمالات را كنار هم ميچيني و بعد ميبيني چارهاي نيست، بايد بليتهاي رفت و برگشت تهران- مشهد را كنسل كني و بنشيني سر جايت. 35 سال اين بخت را داشتهاي كه نوروز را كنار عزيزترينهاي زندگيات باشي و به شكرانه يك امسال را (كه به لطف خدا همين يك سال بماند) بايد همانجايي كه هستي بماني تا خطر شيوع بيماري را كمتر كني همه اين معادلات و بايدها و نبايدها خلاصهاش ميشود اينكه: خب پس سبزه بيندازم براي هفتسين خودم. آن لحظهاي كه تصميم ميگيري يك مشت ماش را بريزي توي آب و بعد قدم به قدم با دستورالعمل مادر كه به لطف تكنولوژي تصويري ميتواني خندهاش را ببيني، پيش ميروي يك لحظهاي است بسيار مهيا براي نشستن و زار زدن. يكباره يك مشت ماش تبديل ميشوند به نماد همه آن چيزهايي كه تا همين اواسط بهمن فكر ميكردي كه داري و داشتنشان مسلم است و اصلا مگر جز اين هم ميشود؟ تا همين يك ماه پيش عيد قرار بود عيد باشد و سفر به رسم هر سال به شهر زادگاه هم سر جايش بود و اصلا آنقدر بودن و اتفاق افتادن اينها عادي و قطعي مينمود كه جايي توي فكرهاي روزمره نداشت. نه زلزله، نه جنگ و نه قحطي، بلكه يك ويروس كوچك ناقابل در جايي از دنيا خودي نشان داده و يكي، دو ماه بعد، دنيا مثل دومينو دارد مقابل آن ضربه كوچك اوليه خم ميشود. روزگاري شده كه در دل بحران، تنها راه نجات اين است كه فاصله بگيري. قبلا اگر در بلاها دست رفيقي را ميگرفتي، در آغوش يار و عزيزي اشك ميريختي يا لحظه ميشمردي براي آن روزي كه پايت برسد به «خانه» و عزيزترين صورتهاي دنيا؛ پدر و مادرت را ببوسي حالا بايد محكم بايستي همان جايي كه هستي، دست خودت را بگيري و بلند كني كه: پاشو مشتي ماش خيس كن. امسال انسانيترين نوروز من است، سال تحويل را تنها ميمانم چون عاشق آن آدمهايم؛ خانوادهام، دوستانم، عاشق همه آنهايي كه در بيمارستانها دارند كوهها را روي شانههايشان جابهجا ميكنند.