درنگي بر كارنامه ادبي زندهياد قاسم هاشمينژاد
كالبدشكافي دردهاي بيدوا
بهمن فاطمي
اهميت قاسم هاشمينژاد تنها به يك حوزه نوشتاري برنميگردد. او از آن دست نويسندگاني است كه كارنامهاش نشان از حضور همزمان او در چند حوزه نوشتاري دارد. از رمان و قصه كوتاه تا شعر و تصحيح متون كهن به ويژه متون عرفاني و ترجمه آثار ادبي جهان به فارسي و نيز نقد و روزنامهنگاري و...
هاشمينژاد از معدود نويسندگاني است كه توانسته در طول حيات خود همه اين چند حوزه را در كنار هم پيش ببرد و همانقدر كه شاعر مهمي محسوب ميشود، قصهنويس و رماننويس قابلاعتنايي هم باشد و در عين حال آثار درخوري در مقام مترجم ارايه كند؛ به علاوه دستي بر آتش تصحيح متون كهن داشته باشد و با متون عرفاني محشور باشد و البته در كنار همه اينها نامش به عنوان روزنامهنگاري مهم و چيرهدست در تاريخ ژورناليسم ايران بدرخشد. روزنامهنگاري كه در كارش حد بالايي از ادبيت و در عين حال موضعگيري انتقادي در حوزه ادبيات ديده ميشود، همين ويژگي او را از بسياري از همكارانش در دهههاي 40 و 50 جدا ميكند. از هاشمينژاد 20 و چند كتاب در ژانرها و حوزههاي مختلف به جا مانده كه تعدادي از آنها آثار درخشاني در تاريخ ادبيات معاصرند. آنچه در ادامه ميخوانيد، مروري است بر كارنامه نوشتاري او با درنگي بر كتابها و بهطور كلي نوشتههايي كه از او در طول سالهاي فعاليتش منتشر شده است.
فيل در تاريكي
اولين تريلر ايراني
«فيل در تاريكي» در نوع خود اثر پيشگامي است و مهمترين وجه از اهميت خود را در اين پيشگامي مييابد. گرچه اظهارنظرها در باب اهميت اين رمان بر دو قسم است اما هر دو گروه بر يك نكته اتفاقنظر دارند و آن اينكه با رمان مهمي در تاريخ ادبيات معاصر روبهرو هستيم. گروه اول آن را رمان پليسي مهمي ميدانند و گروه دوم با اين استدلال كه در اين كتاب به آن معنا با معما روبهرو نيستيم، پس نميتوان آن را ذيل ژانر پليس طبقهبندي كرد، معتقدند كه «فيل در تاريكي» تريلر است. مثلا كاوه ميرعباسي، نويسنده و مترجم اين كتاب را اولين تريلر ايراني ميداند و يادآوري ميكند كه اهميت اين كتاب در اين است كه براي نخستينبار به قلمرو ادبيات داستاني جنايي و تريلر ورود ميكند. به هر حال چه اين كتاب را پليسي بدانيم و چه شبهپليسي يا تريلر و ... ترديدي در اهميت آن نيست چراكه تا قبل از آن ما با اثري مانند آن در زبان فارسي روبهرو نبوديم. آثاري كه تا حدي تعريضي به حوزه ادبيات شبهپليسي داشتند، يا فاقد اهميت ادبي كافي بودند و نميتوان آنها را جدي گرفت يا برجستگي و غلبه موضوع جنايت در آنها مانند كتاب هاشمينژاد مشهود نبود.
«فيل در تاريكي» همچنين رماني است كه مساله و مفهوم «شهر» در معناي مدرن كلمه در آن نمود بارزي دارد و اين خصوصيتي است كه آن را به ادبيات پليسي نزديك ميكند. تهراني كه هاشمينژاد ديده و در «فيل در تاريكي» روايت كرده، تهراني است كه تا هميشه در ياد خواننده رمان خواهد ماند. ساختار و نثر در «فيل در تاريكي» اهميت زيادي دارد. مانند ديگر آثار اين نويسنده/شاعر كه همواره از خوي و خصلت شعري او بهره بردهاند، نثر «فيل در تاريكي» - اگر به لايههاي دروني اثر نگاه كنيم- هم از اين ويژگي مبرا نيست.
خواب گران
سهم بالاي روح شاعر در كار مترجم
ميگويند در كار ترجمه يا بايد درستي و وفاداري عين به عين اثر زبان مقصد به متن مبدا را ملاك قرار داد يا خلاقيت مترجم در به كار بستن شگردها و در يك كلام، زيبايي ترجمه را. در مورد هاشمينژاد در مقام مترجم، بيراه نيست اگر او را در زمره گروه دوم قرار دهيم. همان ويژگي شاعر بودن كه گفته شد در تمام وجوه كاري هاشمينژاد دخيل بوده و نمود و بروز داشته، طبعا در ترجمههايش نيز قابلملاحظه است. به طور مثال ترجمهاش از كتاب «خواب گران» ريموند چندلر، محصول زيبايي از برگردان يك مترجم را در برابرمان ميگذارد كه حد بالايي از زيبايي خود را مديون فرارويهاي مترجم/شاعري است كه ترجمه يك رمان معروف را به دست گرفته؛ رماني كه نويسندهاش گفته بوده نوشتن آن تنها سه ماه وقت برده در حالي كه مترجم فارسي آن در مقدمهاش بر كتاب نوشته: «ترجمه خواب گران بسيار بيش از سه ماهي وقت برده است كه چندلر طي آن كتاب را نوشته بود.» هاشمينژاد با عشقي وافر كتاب چندلر را ترجمه كرده و در بيان اين علاقهمندي آورده است كه «سرشاخ شدن» با نثر چندلر برايش كاري بوده است كارستان. نكته ديگري كه باز نبايد آن را در ارتباط با شاعر بودن مترجم مرتبط دانست، واژهسازيهاي هاشمينژاد است. آنجا كه براي كلماتي خارجي كه بعضا حتي در محاورات به كار ميرود، معادلهاي خلاقانهاي ميسازد؛ معادلهايي كه يا به تمامي پديدآمده اويند يا در عين ناآشنايي و مهجور بودن، چنان در جاي خود در ترجمه نشستهاند كه تو گويي چيزي بهتر از آن را نميتوان براي ترجمه كلمه يا اصطلاح زبان مبدا استفاده كرد. يك نمونه گويا از اين دست خلاقيتهاي او در مقام مترجم اينكه به جاي كلمات مصطلحي چون «دارت» يا «تخته دارت از «ناوكاندازي» و «آماج» استفاده كرده است.
كتاب ايوب
معاصريتِ صبر و ايمان
اثر مهم ديگري كه نام قاسم هاشمينژاد را پاي خود دارد، «كتاب ايوب» است. كتاب از دو ويژگي بهره ميبرد كه اتفاقا از ويژگيهاي مولف در ساير آثار او نيز هست. يكي همان پيوند با امر شعري و ديگري قدرت پرداخت. او همانطوركه در مقام قصهنويس، مترجم، مصحح، شاعر و ... از اين دو خصلت بهره ميبرد، در ترجمه تاليف «كتاب ايوب» اين هم هر دو قابل رديابياند.
كتاب ايوب از يك سو به عنصر تخيل در قصه ايوب در عهد عتيق نگاه ويژهاي دارد و از سوي ديگر با ابتنا به تخيل خويش و پيوند آن با عناصر متخيل كتاب، نتيجهاي را ارايه ميكند فراتر از آنچه در سابقه ذهني خواننده فارسيزبان از قصه ايوب ميگنجد. حتي در مقدمه كتاب بالصراحه درميآيد كه جنبههاي متخيل قصه از نگاه مفسران قرآن مغفول مانده است. هاشمينژاد در عين اشاره به ذوق مولفان مسلمان و مفسران قرآن، آورده است كه فصلهاي حاوي مجادلههاي لفظي و مناظرههاي فلسفي ايوب و دوستانش با همه اهميتي كه دارد، از نگاه آنها مغفول مانده است: «اين مناظرات به رغم تخيلات بلند شاعرانه و تصورات دلنشين باريكانديشانهاش، علاقه اين نويسندگان را بر نميانگيخته، چون به نظرشان با برداشت آنها از ماجرا همخواني نداشته است. نتيجه اين شده كه آنچه در تفسيرهاي قرآني ديده ميشود با فكر اصلي اين سرود دلشكن عهد عتيق متفاوت از كار درآيد.»
او از رويكرد خود در فراروي از قطعيت جاري در اتمسفر قصه عهد عتيق در همان مقدمه پرده برميدارد. آنجا كه نويسنده شهرت ايوب را مخلِ اين تاليف- ترجمه يا به تعبير خودش اين «داستانچامه» ميداند: «... اما كتاب حاضر از اين شهرگي شخصيتش سود چنداني نميبرد، به عكس، آن را دستوپاگير هم مييابد. صاحب اين قلم، در مقام شاعر و نه در مقام منتقد ادبي يا حتي داستاننويس مجبور است نقش دوگانهاي بازي كند و همهچيز را از سر نو توضيح دهد...»
مهمترين دستاورد اين رويكرد هاشمينژاد به قصه ايوب، بازيابي اين قصه در اكنون انسان معاصر است. ظرفيتهاي جهانشمول و بيزمانِ قصه ايوب در پرداخت هاشمينژاد به آن، ماجراي پيامبر صبور را از مرز حكايتي اخلاقي فراتر ميبرد و درد و رنج قرباني بيگناه آن روز و هر روز تاريخ را در موضعي سوالمند به سرنوشت انسان معاصر پيوند ميدهد و - شايد بيآنكه بخواهد- يادآوري ميكند كه صبر و خويشتنداري و ايمان، نه جغرافياپذيرند و نه زمانبردار.
هاشمينژاد شاعر
به دنبال پرسش از جهان
وجه شاعري هاشمينژاد هم وجه مهمي از كار نوشتاري اوست. از جهاتي ميتوان اين كتاب را به عنوان نمايندهاي از جهان شعري هاشمينژاد داراي نوعي قرابت آشكار با حال و هوا و اتمسفر شاعران شعر ديگر دانست.
او در كتاب شعر «پريخواني» كه در سال 57 منتشر ميشود، خود را به عنوان شاعري مستقل از جريان متداول شعر روز معرفي ميكند؛ به اين معنا كه اگر در آن زمان شعر «متعهد» به معناي شعري كه حرف مستقيم اجتماعي بزند و انسان معترض مبارز با سلطه و فقر و ظلم در آن حضوري مستقيم و آشكار داشته باشد، سكه رايج فضاي شعر ايران بود، در شعر هاشمينژاد ردي از اين رفتار با زبان شعر ديده نميشد. جهان شعر او جهاني مختص خود او بود با قرابتهايي كه با شاعران شعر ديگر داشت. تو گويي او در شعرش بيشتر به دنبال طرح پرسشهايي بود كه ميخواست سر از ماهيت ازلي انسان و جهان دربياورد و به پاسخي نسبي اندر نسبت انسان با هستي پيرامونش برسد.
به لحاظ فرمي هم ميتوان به سطرهاي كوتاه و گاه يككلمهاي كه نشان از نوعي جزيينگري زباني نزد او در مقام شاعري دقيق و اهل شهود در زبان داشت، اشاره كرد. روايت به معناي متداول كلمه از شعر او حذف ميشود و نوعي تصويرگرايي و كولاژ تصاوير براي به وجود آوردن فضايي منحصر به فرد و كمتر ديده شده، جاي آن را ميگيرد:
«چون پنجه بر پيشاني سفر دادي/ مرا به سينه ميسپاري/ مرا به سينه ميسپاري/ تا زخم محرابيم شفا نام گيرد» (پريخواني)
تعليق معنويت و عشق زميني و جسماني كه به حذف معشوق متداول زميني منجر ميشود، در شعرهاي هاشمينژاد به خوبي مشهود است. اين ويژگي معمولا به نوعي تنهايي مطلوب در شعرهاي تاو منجر ميشود. تو گويي «من» شعرهاي او اساسا دنبال همين تنهايي است و رسيدن به وضعيتي كه كسي روي زمين نميتواند پيرامون شاعر متجسم باشد و در نهايت او ميماند و خودش و خودش:
«به آموختن خوابي كه با تنم قافيه پنهان دارد/ بيداريم را كوتاه كنم»
يا
«تا/ آن/ روز/ كفن من/ بادبان من»
كتاب شعر بعدي او يعني «تكچهره در دو قاب» به لحاظ فرمي تفاوتهايي با (پريخواني دارد اما به لحاظ نوع رفتاري كه با هستيشناسي دارد و از حيث جنس تصاويري كه خلق ميكند در راستاي همان كتاب شعر اول شاعر قرار ميگيرد. مثلا:
«آن كه دوردست را ميخواند/ روزي از آفتابي خواهد گفت/ كه بر برگهاي سوخته/ مينشست بيغبار»
هاشمينژاد حتي در نمونههايي كه سعي ميكند از ظرفيت زبان گفتار در شعرش بهره بگيرد، راوي شعرش كماكان همان شاعر تنهايي است كه همچنان دنبال دلايل هستيشناختي وجود و تولد و زيست خود ميگردد:
«منم در سكوت بار اومدم/ منم دايهام باد بود/ اگه كسي زنده باشه به چيزي/ منم زنده به سايهام بودم»
هاشمينژاد روزنامهنگار
موضعگيري انتقادي در نقدها و گفتوگوها
هاشمينژاد در مقام روزنامهنگار و منتقد ادبي هم نام مهمي است. نقدهاي او در مقطعي از دهه 40 و بعد در سالهاي دهه 50 هنوز مورد استناد منتقدان و پژوهشگران ادبي است. در سال 1351 صفحهاي در روزنامه آيندگان تعبيه كرد به نام «عيارسنجي كتاب» كه در آن رسما در مقام منتقد، نقد كتاب مينوشت. بسياري بر اين عقيدهاند كه بخشي از شهرت هوشنگ گلشيري به خاطر نقدهايي است كه هاشمينژاد بر آثار او نوشته.
از هاشمينژاد در كنار شميم بهار و نيز نويسنده جوان ديگري به نام حسين رازي به عنوان منتقداني نام ميبرند كه همزمان نقدهاي ادبي و سينمايي مهمي مينوشتند. در كنار نقدنويسي، هاشمينژاد به سبب روزنامهنگار بودن، مصاحبهگر چيرهدستي هم بود. اهميت گفتوگوهاي او را ميتوان در نوع ورود به بحث، محتواي پرسشها، برخورداري پرسشها از موضعگيري انتقادي، مقهور نشدن در برابر نام و آوازه مصاحبهشوندگان- و فيالمثل كسي چون ابراهيم گلستان- و ... به روشني ديد.
اگر گفتوگوي ادبي را قالبي بدانيم كه در صورت مطلوب خود دربردارنده دو وجه همزمان ژورناليستي و ادبي است، بايد مصاحبههاي هاشمينژاد را به عنوان صورت مثالي گفتوگوهاي مهم ادبي در دهه 50 در نظر آوريم.
زماني كه بسياري از روزنامهنگاران همكار او با طرح موضوعات نه چندان عميق و مهم در گفتوگوهايشان، كار گفتوگو را در سطح پرسشهايي تكراري دنبال ميكردند، او به خوبي واقف بود كه يك گفتوگوي خوب ميتواند شأني برابر با يك نقد ادبي تاثيرگذار و قابل استناد پيدا كند. نمونههاي شاخص اين وجه از كار فرهنگي هاشمينژاد را ميتوان در گفتوگوهاي او با نويسندگاني چون ابراهيم گلستان و هوشنگ گلشيري ديد كه اگرچه نيمقرن از روزگار انتشار آنها ميگذرد اما همچنان در زمره گفتوگوهاي مهم ادبي محسوب ميشوند و طراوتشان را در گذر زمان از دست ندادهاند.
و كتابهاي ديگر
جداي از اينها، هاشمينژاد آثار مختلفي در قالب تاليفي، ترجمه و تصحيح متون كهن دارد كه از آن ميان ميتوان در حوزه ادبيات كودك به «توي زيبايي راه ميروم» و «قصه اسد و جمعه» و ...، در زمينه ترجمه به «مولودي: نمايش منظوم» از تي.اس.اليوت، «بشنو، آدمك!» از ويلهلم رايش و... در عرصه تصحيح متون كهن و متون عرفاني به حكايتهاي عرفاني به «سيبي و دو آيينه»، «سفرنامه ناصرخسرو» و... و كتابهاي متعدد ديگر اشاره كرد.
كتاب ايوب از يك سو به عنصر تخيل در قصه ايوب در عهد عتيق نگاه ويژهاي دارد و از سوي ديگر با ابتنا به تخيل خويش و پيوند آن با عناصر متخيل كتاب، نتيجهاي را ارايه ميكند فراتر از آنچه در سابقه ذهني خواننده فارسيزبان از قصه ايوب ميگنجد. حتي در مقدمه كتاب بالصراحه درميآيد كه جنبههاي متخيل قصه از نگاه مفسران قرآن مغفول مانده است. هاشمينژاد در عين اشاره به ذوق مولفان مسلمان و مفسران قرآن، آورده است كه فصلهاي حاوي مجادلههاي لفظي و مناظرههاي فلسفي ايوب و دوستانش با همه اهميتي كه دارد، از نگاه آنها مغفول مانده است: «اين مناظرات به رغم تخيلات بلند شاعرانه و تصورات دلنشين باريكانديشانهاش، علاقه اين نويسندگان را بر نميانگيخته، چون به نظرشان با برداشت آنها از ماجرا همخواني نداشته است. نتيجه اين شده كه آنچه در تفسيرهاي قرآني ديده ميشود با فكر اصلي اين سرود دلشكن عهد عتيق متفاوت از كار درآيد.»
در كنار نقدنويسي، هاشمينژاد به سبب روزنامهنگار بودن، مصاحبهگر چيرهدستي هم بود. اهميت گفتوگوهاي او را ميتوان در نوع ورود به بحث، محتواي پرسشها، برخورداري پرسشها از موضعگيري انتقادي، مقهور نشدن در برابر نام و آوازه مصاحبهشوندگان- و فيالمثل كسي چون ابراهيم گلستان- و ... به روشني ديد. اگر گفتوگوي ادبي را قالبي بدانيم كه در صورت مطلوب خود دربردارنده دو وجه همزمان ژورناليستي و ادبي است، بايد مصاحبههاي هاشمينژاد را به عنوان صورت مثالي گفتوگوهاي مهم ادبي در دهه 50 در نظر آوريم.