نظريهپردازان علوم ارتباطات از دههها قبل، به ويژه پس از گسترش شبكه اينترنت در يك مورد اتفاقنظر داشتهاند؛ اينكه هيچيك از اشكال جديد انتقال پيام و رسانه، قرار نيست سد راه امكانات پيش از خود شوند. تجربه جهاني هم تا اين لحظه صحت همين نظر را تاييد ميكند. به اين اعتبار كه ظهور «تلويزيون» مانع از ادامه حيات «راديو» نشد و در عين حال نتوانست جاي «سينما» را تنگ كند اما عجيب است در روزگاري زندگي ميكنيم كه صداوسيماي ما براي كشيدن خط بطلان بر چهره تمام نظريهها عزمي جزم دارد. جامعه با بحران شيوع ويروس مواجه شده و رسانه ملي طبق معمول ساز ناكوك خودش را كوك ميكند. مردم در قرنطينهاند
– مثلا – اما بزرگترين تلاش مديران تلويزيون براي سرگرميسازي صرف اين ميشود كه به آرشيو سريالها و برنامههاي دو دهه قبل چنگ بزنند. در نهايت هم نه جريانسازي در كار است و نه سرگرمكردن مخاطب. همزمان پديدهاي كوچكتر از بند انگشت تمام بار كمكاري و كمتواني – بيشتر ناتواني- يك سازمان عريض و طويل با بودجه كلان را بر عهده گرفته است. به اينستاگرام رجوع كنيد، حساب كاربري چهرههاي شناختهشده موسيقي، سينما و حتي تلويزيون! مشغول بارگذاري انواع محتوا در «lGTV» و «اينستالايو» به سر ميبرند. اين وسط جمعيت پرشمار ناديده گرفتهشدهاي هم ركوردها جابهجا ميكنند. در يك نمونه گفتوگوي دو تن از چهرههاي اينستاگرامي ايراني با 640 هزار بيننده ركورد تماشاگران گفتوگوي زنده اينستاگرامي در جهان را شكسته است. توجه كنيد، فقط يكي از صدها نمونه. اگر در گذشته شعار هر شهروند يك خبرنگار سر ميداديم، حالا ورود شما به زمانه هر شهروند يك تلويزيون را تبريك ميگويم. پس با قوت بيشتر ميتوان مدعي شد جعبه جادو در ايران، از آيكانِ مربع شكلِ منقش بر صفحه تلفنهاي هوشمند، شكستي جانانه خورده است اما متخصصان مطالعات فرهنگي وضعيت كنوني را چگونه تحليل ميكنند؟ با رامتين شهبازي، مدرس دانشگاه، پژوهشگر و منتقد در اين باره گفتوگو كردهام كه در ادامه ميخوانيد.
توليد محتواي آنلاين به ويژه در فضاي «لايو» اينستاگرام (اينستالايو) در نگاه اول صورتبندي به ظاهر روشني دارد. گروهي محتواي سرگرمكننده (پادكست، انيميشن، فيلم، مصاحبه، خبر و ...) منتشر ميكنند، گروه ديگر از اين فضا با هدف آموزش (موسسهها، دانشگاهها و مدارس و كلاسهاي مجازي) بهره ميگيرند و سوم، به چهرههاي شناختهشده اختصاص دارد كه با دنبالكنندههاي ميليوني، عموما در زمينه فعاليتهاي تبليغي و كسب درآمد مشغولند. زيرشاخههاي ديگري هم ميتوان به اينها افزود اما افزايش توجه به اين پديده از منظر مطالعات فرهنگي چطور قابل بررسي و مطالعه است؟
در مطالعات فرهنگي مبحثي وجود دارد با عنوان «سبك زندگي» يا طبق آنچه در بيان عامه «life style » گفته ميشود. در سالهاي اخير به شدت هم روي اين مبحث كار شده چون عده زيادي دنبال كاناليزه كردن و ايجاد يكجور مركزگرايي در سبك زندگي بودند. تعاريف مشخصي هم وجود داشته كه هركدام در جاي خود كاملا قابل احترامند، نكته اين است كه اتفاق امروز فضاي مجازي بيش از پيش به ما يادآوري ميكند فرهنگ چه امر متكثري است و شيوه زندگي هريك از ما چه اندازه ميتواند با يكديگر تفاوت داشته باشد. در نظر بگيريد، امكان دارد در اثر قرنطينه سه نسل در يك خانه زندگي كنند. يعني پدربزرگ و مادربزرگ، پدرومادرها و فرزندان - حتي نوهها- زير يك سقف روزگار ميگذرانند اما وقتي بيشتر دقت ميكنيد ميبينيد مانند درختي كه قد كشيده و ريشه دوانده، چقدر با شاخههاي متفاوت و متكثر مواجه هستيم. به اين تعبير امكان دارد در يك خانه با سه يا چهار سبك زندگي و چند شكل فرهنگ مواجه باشيم. ماجرا حتي زماني شكل متفاوتتر پيدا ميكند كه توجه كنيم اين سبك زندگي براساس جنسيت (زن يا مرد) افراد هم متفاوت ميشود. مثلا ما در كلاس مطالعات فرهنگي سينما وقتي در زمينه «مهاجرت» و بازتابش در سينما و نتايجي كه براي فرهنگ به همراه ميآورد صحبت ميكنيم، هرچه پيش ميرويم بيشتر به اين نتيجه ميرسيم كه مقوله فرهنگ چقدر متكثر است و ارايه تعريف واحد در اين زمينه چه دشوار.
تمام دولتها و قدرتهاي مسلط هم قصد دارند شيوه زيستي شهروندان را به انقياد درآورند.
ميتوانيم به هر واژهاي نگاه ايدئولوژيك داشته باشيم. اينجا منظور از «ايدئولوژيك» الزاما ايدئولوژي مذهبي نيست. چون ما ايدئولوژي چپ يا ايدئولوژي راست داريم كه هريك گفتمانهاي خاص خودشان را توليد ميكنند. ايدئولوژي دنبال تعريف مركزگرا ميگردد اما چيزي كه به مثابه زندگي عملي جريان دارد با مركزگرايي متناقض ميشود و در تعاريف رسمي شكافهايي به وجود ميآورد كه ما را به حوزههاي جديد انديشه فراميخواند؛ اينكه كجا نظريهها را با شيوه زندگي هماهنگ كنيم. بنابراين شيوه زندگي در دوران قرنطينه و ارتباط با فضاي مجازي فقط در شكل آنچه رخ ميدهد مطرح نيست، بلكه قواعدي طرحريزي ميكند كه ما بعدا از اين قواعد به صورت طرحواره در مناسك زندگي استفاده ميكنيم. بازتابهاي متفاوتي هم به دنبال ميآورد، چيزي كه در اينستاگرام اتفاق ميافتد در مقايسه كشورهايي با رسانه دولتي و كشورهاي بدون رسانه دولتي متفاوت است. مثلا در ايران تلويزيون سراسري است، در مرحله بعد روزنامهها سعي دارند به شكل چاپي منتشر شوند، همين چندي پيش هم بيانيهاي منتشر شد و غيره. اين رسانهها از منظر خودشان به مسائل نگاه ميكنند. از سوي ديگر بخشي از جامعه هنوز با فضاي مجازي ارتباط چنداني برقرار نكرده، حتي دانشجوي جوان ما مثلا از آموزش در فضاي مجازي گريزان است؛ اين خودش جاي مطالعه دارد.
چرا چنين واكنشي وجود دارد؟
چون وضعيت فكري ما همواره در جستوجوي نقطه اتكايي است كه قبلا تجربه شده. مثلا ميگوييم تلويزيون وجود دارد و من وقتي آن را روشن ميكنم ميدانم اخبار از مجراي رسمي گذشته يا وقتي روزنامه چاپ ميشود به منِ پيگير خبر امنيت ميدهد. ولي مگر ماهيت خبر روي كاغذ با غير از آن تغيير ميكند؟ اين كاركرد ذهني خواننده خبر است كه اينطور ميطلبد. به دليل وجود چنين تفكري است كه ميبينيد وقتي كارگردان سينما يا تئاتر قصد دارد براي مخاطب عام محصول توليد كند هيچوقت سراغ نگاه آوانگارد نميرود. چون نگاه آوانگارد يعني نگاه كليشهشكن، درحالي كه كارگردان مورد نظر اتفاقا قرار است از كليشههاي مورد اقبال مردم استفاده كند؛ مقوله «ژانر» در سينما همين است. در چنين شرايطي فضاي مجازي كه به عنوان حاشيه در نظر گرفته ميشود توسط عدهاي فعال شده است. ما بايد ببينيم اين عده چند درصد را شامل ميشود و با چه ذهنيتي سراغ ابزار نوين رفته است؟ آيا انسانهايي هستند با طرز فكر سنتي كه از ابزار مدرن استفاده ميكنند؟
در بحث روزنامه يا اخبار تلويزيون اين گزاره مطرح ميشود كه رسانههاي مورد نظر از خبرهاي بيپشتوانه و غيرموثق فاصله دارند. يعني رجوع به رسانههايي از اين دست خود به خود يعني دوري از اخبار جعلي، خبرهاي زرد و در عينحال دريافت تحليل.
اين كاملا قابل بحث است، چون جنبه ديگر ماجرا به تغيير نسلي و تغيير رسانهها مطابق با آن برميگردد. يعني يك جوان ترجيح ميدهد بيشتر زمانش را در فضاي مجازي و تلفن همراه سپري كند. اينجا ديگر نميتوانيم انتظار داشته باشيم او يك ساعت تمام به تلويزيون خيره شود و اخبار سخت برنامههاي خبري را دنبال كند. ماهيت شكل ارتباطي نسل جديد بسيار سريع و كوتاه است و ريتم رسانه سنتي پير و كهنه. بهرغم تلاشهاي زياد خبرنگاران و اعضاي تحريريهها چه در تلويزيون كه اصولا رسمي است و چه روزنامهها، شاهد تغيير و ايجاد شادابي نيستيم. قطعا تلاش صورت ميگيرد ولي ذات اين رسانهها كند است، در مقابل فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي ذات بسيار سريع و كوتاه دارند. اين ميتواند در بلندمدت آسيبرسان باشد ولي به هر حال فعلا اين حاشيه فعال شده و بايد مطالعه شود. به هر صورت بعضي افراد معتقدند در اين فضا امكانات بسيار خوبي وجود دارد كه بايد از آن بهره گرفت. مثال ميزنم؛ فضاي مجازي زمان را شكسته است. به چه معني؟ به اين معني كه اينجا ديگر لازم نيست براي گفتوگو مثل رسانههاي رسمي منتظر شروع ساعت اداريِ معمول شويد، بلكه امكان دارد نيمه شب هم با سوژه ارتباط بگيريد و گپ و گفت كنيد. رسانههاي رسمي بعضا براي انجام گفتوگو در ساعتهاي خاص با مشكل مواجه ميشوند، درحالي كه اينستاگرام يك فضاي 24 ساعته به وجود آورده و تعريف ما از زمان را مخدوش كرده است. حالا اينجا بحث فلسفي در خصوص زمان پيش ميآيد. اينكه زمان چه تعريفي دارد و چرا ما بايد تمام كارها را روزها انجام دهيم؟ حتي به نظر ميرسد فضاي مجازي نوعي از زندگي شبانه را هم پيشنهاد ميدهد. اتفاقي كه بعضي نهادهاي رسمي تلاش كردند جريان پيدا كند اما با مقاومت مواجه شد و به نتيجه نرسيد. حالا ميبينيم كه اينستاگرام نوعي از night life را به همراه آورده، كاربر «live» ميگذارد و هزاران مخاطب دارد. طبيعي است وقتي شما با ابزار احساس راحتي كنيد، به مطالبش اعتماد هم ميكنيد. به خصوص كه تعاريف و مرزبنديهاي موجود در رسانههاي رسمي را كنار زده است. اين مساله البته جهاني است و تنها به ايران اختصاص ندارد.
در خصوص كاربران فضاي مجازي و ذهني كه با ابزار مدرن سر وكار دارند هم مطالعهاي انجام داديد؟
ظرف مدت كوتاهي كه مشغول رصد فضاي پيشآمده هستم، شيوه برخورد كاربرها نشان ميدهد ذهنيت حاكم بر اين فضا سنتي است. دانشجوي ما كه قاعدتا به نسل جديد تعلق دارد و بايد پذيراي مباحث نو ناشي از پيشرفت تكنولوژي باشد ولي در خصوص ورود به فضاهاي نو «فوبيا» دارد. هيچ پذيرندگي در كار نيست، وحشت ميكنند اگر كلاس درس در فضاي مجازي برگزار شود. انگار دانشجو همچنان در گستره متافيزيك حضور سير ميكند كه در فلسفه كلاسيك مطرح بود. مدرس حتما بايد در كلاس حضور داشته باشد، حتي در صورت بيعلاقگيِ دانشجو به واحد درسيِ مورد نظر. اصلا قصد ارزشگذاري ندارم ولي توجه كنيد اين همان دانشجويي است كه دوست دارد تمام مدت در تلفن همراه مشغول باشد! حتي دانشگاهها و اساتيد متعدد مشغول امضاي بيانيه عليه راهاندازي كلاسهاي مجازي هستند، هيچكس حاضر نيست لحظهاي به امكانات موجود در اين فضا فكر كند. در حالي حاضر به پذيرش تغيير سبك زندگي نيستيم كه مثلا سينما در خودش تغييرات عظيم به وجود آورده و حالا هم به برگزاري جشنوارههاي آنلاين فكر ميكند. در مقابل دانشجوي ايراني هراس دارد و با فرافكني (سرعت اينترنت كند است) در برابر تجربه جديد ميايستد. اين تجربهها نشان ميدهد عبور از تفكر سنتي و گذر به تفكر مدرن همچنان براي جامعه ما زود است. اين را نيز در نظر دارم كه اصلا بحث بد بودن «سنت» يا خوبيِ «مدرنيته» نيست، چون بعضي سنتگرايان معتقدند اين فضاهاي مدرن و پستمدرن در برابر درياي سنت مثل كف روي آب است و گذرا. زندگي سنتي با تفكر فلسفه سنت تفاوت ميكند. نهايتا در پاسخ به پرسش بايد بگويم پذيرا نيستيم و مباحث تازه را با روي باز قبول نميكنيم. اين امر راه خلاقيت را هم سد ميكند.
بحث خلاقيت پيش آمد، به نظرتان وقتي از بحث ويروس و قرنطينه عبور كنيم شيوههاي حال حاضر همچنان استفاده ميشود و ماندگار است؟
بعيد ميدانم. با عبور از كرونا دوباره همان تفكرهاي قديمي سر ميرسند و پيشنهاد ميكنند مثلا جشنوارهها را به شكل سنتي برگزار كنيم، مردم در سالن به تماشاي فيلم بنشينند و غيره. درحالي كه جهان سالها است از اين استراتژي عبور كرده و بحث اكران فيلمها در فضاهاي مجازي و تماشاگريِ موبايلي گسترش يافته. درباره تحولات ناشي از شكلگيريِ سينماي ديجيتال كتاب ترجمه كردهام كه به زودي منتشر ميشود، آنجا ميبينيم چطور سينما مطابق با تحولات حتي ترمهاي خودش را تغيير داده و حتي دايره واژگانياش را عوض ميكند. مساله ما اين است كه با توجه به فضاي تازه پيشنهاد جديد نميدهيم و مدام به قبل نگاه ميكنيم. از طرفي مردم ما اصلا براي خانهنشيني برنامه ندارند و شما ميبينيد منتظر بيرون زدن و جستوجوي علايقشان در خيابان هستند. بخشي از اينكه شاهد افزايش آمار خشونت خانگي هستيم به اين دليل است كه مردم اصولا بلد نيستند چطور خودشان را سرگرم كنند. قطعا بخشي از نظر اقتصادي امكان در خانه ماندن ندارند، در اين باره شكي نيست اما با اين آمار بسيار زياد كارمندان و افرادي كه حقوق ماهيانه ثابت دارند چرا نميتوانند در خانه بمانند؟ چون به فيلم ديدن، كتاب خواندن و غيره عادت ندارند. حتي اگر به همين فضاي مجازي هم علاقه داشته باشند مطالب و منابع آموزنده و در عين حال سرگرمكننده كم نيست، متاسفانه خواست استفاده از چنين امكاناتي در طيف وسيعي از مردم وجود ندارد.
هنرمندان هم مقاومت دارند؟
بله، چون تفكر غالب در سينما و تئاتر ما تفكر سنتي است. تصور ميكنيم نسبت به پنجاهسال قبل تفاوت كردهايم كه حتما در بعضي موارد تغييراتي اتفاق افتاده اما در سازوكار توليد و اكران فيلم يا تفكر اجراي تئاتر همچنان سنتي هستيم. اتفاقا به همين دليل همچنان از عقل معاش عبور نكردهايم. مدام نگرانيم كه مبادا اين آب باريكه از بين برود، ديگر فكر نميكنيم براي اكران آنلاين فيلم و اكران گسترده همان فيلم در سينماها چطور بايد برنامهريزي كنيم.
ارتباط اندك با جهان چقدر در اين زمينه موثر است؟
اين اتفاق به هر دليل رخ داده ولي بايد پرسيد چرا ارتباط ما با تئاترهاي دنيا قطع است؟ اصلا ميدانيم سالنهاي تئاتر دنيا در اين شرايط چه برنامهاي دارند؟ متاسفانه بحثهاي ما همچنان روزمره است كه بايد از آنها عبور كنيم. بخشي از ماجرا هم برعهده جريانهاي دانشگاهي است ولي متاسفانه قسمت اعظم انرژي دانشگاه هم در جايي بيارتباط تلف ميشود.
در نهايت به نظر شما فضاي تكثر پيش آمده به متن جامعه راه پيدا ميكند؟
قطعا راه پيدا ميكند، چون حداقل در ظاهر زندگي روزمره ما تفاوت به وجود آورده و اين تغيير آرام آرام به متن جامعه وارد ميشود. به مرور دايره واژگان نيز دستخوش تغييراتي خواهد شد و اين سبك زندگي كه امروز در خانهها و پشت درهاي بسته شكل گرفته مدتي بعد به متن جامعه ميآيد. نميتوانيم خطكشي كنيم و نظام ارزشگذاري راه بيندازيم بلكه برعكس، بايد پديده ناخودآگاه رخداده را به خودآگاه بياوريم و تحليل كنيم. اين تكثر در نهايت براي من جذاب است چون وجود اين نگاه به گسترش تفكر ياري ميرساند، در لايه عميقتر هم بايد ببينيم نگاه انتقادي نسبت خودش با اين جريان را چطور تعريف ميكند.
سبك زندگي كه امروز در خانهها و پشت درهاي بسته شكل گرفته مدتي بعد به متن جامعه ميآيد. نميتوانيم خطكشي كنيم و نظام ارزشگذاري راه بيندازيم بلكه برعكس، بايد پديده ناخودآگاه رخداده را به خودآگاه بياوريم و تحليل كنيم. اين تكثر در نهايت براي من جذاب است چون وجود اين نگاه به گسترش تفكر ياري ميرساند.