جوجهكُشي يا جوجهكشي
مرگ ميليونها جوجه بيگناه را ببينم. تنها ديدم كه همچون زباله اين مرغان بيگناه را در كيسههاي بزرگ در اهواز و اردبيل و رامهرمز ميگذارند و به گودالي ميافكنند. شنيده بوديم جوجهكِشي، اما نديده بودم جوجهكُشي. دريغا در ميهن سعدي و شبلي چنين ميكنند، ككشان هم نميگزد. بهانه ميآورند كه «ستاد تنظيم بازار چنين خواسته.» اگر اين جوجهها زنده بمانند از بهاي مرغ كاسته ميشود و خلق خدا ميتوانند با بهايي ارزانتر مرغي بخرند. چه استدلالي؟ ميدانم آن ضربالمثل مشهور را كه همه ميگويند و تكرار ميكنند سرمايهداري بيرحم است» اما آقايان، اينجا ايران است، نميبينيد و نميشنويد اين گراني سرسامآور را؟ نميبينيد اين سفرههاي خالي را؟ اين شكمهاي گرسنه را؟ اين شرم پدران و مادران را؟ به چه گناهي و به چه مجوزي 15 ميليون جوجه را به گودالهاي خاكي افكنديد؟ دلتان آمد مرگ آنان را ببينيد و جيك جيك آنان را كه در جستوجوي زندگي بودند بشنويد؟ نميتوانستيد اين جوجهها را -نميگويم رايگان- با بهاي اندكي به روستاييان يا شهرنشينان بفروشيد؟ نميتوانستيد اعلام كنيد - هر چند بعيد است كه چنين كنيد- كه اين جوجهها را به خانوادهها ميبخشيد؟ چه بيرحم شدهايد؟ از حال همسايه و همولايتي و همشهري خويش بيخبريد؟ سر بر انبان خود كردهايد و به افزودن صفرهاي حسابهاي بانكي ميانديشيد؟ يا ترس از كمشدنشان داريد؟ چه غم كه كودكاني گرسنه بخوابند؟ چه بيم كه مادراني ماهها رنگ گوشت نبينند؟ سر سرمايهداران فربه سلامت كه در اين درياي توفاني كشتي خويش ميرانند. اين، آنسوي بيرحمي گسترده مرغداران است اما در اينسو ميبينم و ميشنوم كه در بسياري روستاها و شهرها زنان و مردان، خودجوش در اين روزگار سخت به ياري بينوايان و بيپناهان برخاستهاند و همنوعان خود را ياري ميكنند، به دمي يا درمي. اميد دارم اين صحنههاي شرمبار تكرار نشود و در ميهن شبلي و سعدي شاهد چنين سنگدليهايي نباشيم. دين مگر جز محبت است؟ كفر مگر جز سنگدلي است؟ چه خوش گفتهاند «متاع كفر و دين بيمشتري نيست/ گروهي اين، گروه آن پسندند...» آرزو دارم كه راه خير در پيش گيريم و تنها به سود خويش نينديشيم و به راهي برويم كه خدا و خلق خدا را خوش آيد و بدانيم كه در هر لحظه و هر دم: راهي به عاقبت خير ميرود / راهي به سوءعاقبت، اكنون مخيري