بزنگاههاي ميراثفرهنگي
احسان رعنايي
بسياري «چيزها» در مفهوم عام اين كلمه، در بزنگاههاي خاص مشخص ميشوند، بسياري از شناختها، انتظارات، برداشتها و ظواهر زماني به ميدان محك و راستيآزمايي ميآيند كه يك اتفاق بيسابقه و متفاوت افتاده باشد. در حوزه ميراث فرهنگي كشور، سه بزنگاه در كمتر از يك سال رخ داد و روشنگر بسياري از همان «چيز»ها شد، هفته ميراثفرهنگي فرصت مغتنمي است تا بار ديگر نگاهي داشته باشيم به اين بزنگاههايي كه ميتوانند در يك كلام نوع مواجهه ما را با ميراثفرهنگي كشورمان در سال اخير روشن كنند.
بزنگاه اول، وزارتخانه شدن سازمان ميراث فرهنگي بود كه با تمام حواشي خود يك ميدان محك بود كه برداشت و شناخت اهالي اين حوزه را شايد صيقل داد يا دگرگون كرد. يكي از عجيبترين اتفاقاتي كه افتاد، وزير شدن كسي بود كه خود با وزارتخانه شدن اين سازمان مخالف بود.
بيشتر فعالان و كنشگران حوزه ميراثفرهنگي ميدانستند كه قرار نيست با وزارتخانه شدن اين سازمان، اتفاق چندان متفاوتي در بدنه اين نهاد بيفتد، بيشتر دغدغهمندان ميراثفرهنگي كشور پيش از اين نيز ميدانستند كه با اين تغيير به ظاهر بزرگ، خانهتكاني و اصلاح جدي در نحوه مواجهه با ميراثفرهنگي كشورمان نخواهيم ديد. راس مديريت اين سازمان يا وزارتخانه، چه پيش و چه پس از اين تغيير به ظاهر بزرگ، تمايلي براي تغيير روند مديريتي در استانهاي پردردسري مثل اصفهان، خوزستان، كرمان و فارس نشان نداد. اين ناتواني يا بيميلي براي تغيير چنان بود و هست كه بدنه مديريتي ميراثفرهنگي كشور تاكنون حتي نتوانسته است از پس تخلف يك دكان كبابي در حريم كاخ گلستان پيروز برآيد. در اين شرايط، جاي شگفتي داشت كه برخي تشكلها و كنشگران از راي اعتماد به وزيري كه نه سوابق درخشاني در حوزه اجرايي داشت و نه سابقه چنداني در مديريت ميراث فرهنگي، حمايت كردند.
بزنگاه دوم، طرح سوال از وزير در مجلس بود كه با تلاشهايي كه انجام شد، 8 سوال جدي و اساسي كه نشاندهنده كفايت حداقلي مديران آن نهاد بودند را به وصول هيات رييسه مجلس رساند، ليكن با بيتفاوتي و عدم جديت نمايندگان مربوط و كميسيون فرهنگي و طبق شنيدهها، با تلاشهاي مستمر وزارت ميراث فرهنگي، اين سوال به دستور جلسه كميسيون نرسيد و ظاهرا تا الان وزير از حاضر شدن در كميسيون و پاسخگويي نجات يافته است. بسياري از كنشگران و تشكلهاي ميراث فرهنگي كشور، در قبال اين رويداد و انفعال نمايندگان مردم براي نظارت بر عملكرد وزير، يا سكوت كردند يا خود را بيخبر نگه داشتند.
بزنگاه سوم كه شايد كمسابقهترين مطالبهگري براي حفظ سرمايههاي ملي و جهاني اين مرز و بوم باشد، پويش دادخواهي مردمي براي نجات ميراث فرهنگي ايران است. استقبال ناچيز بسياري از تشكلها و كنشگران و خبرنگاران اين حوزه، بهويژه در كلانشهرهاي تهران، اصفهان، مشهد، تبريز و شيراز كه با ويرانيهاي عديده آثار و محوطههاي تاريخي مواجهند، نشان ميدهد كه گرفتاري ميراثفرهنگي اين كشور، صرفا ناكارآمدي وزارت مربوطه نيست، بلكه خطر بسيار عجيب و عميقتري در اين حيطه نهفته است كه ميشود نامش را خودكنشگرپنداري برخي افراد و گروهها ناميد.
اينكه افراد و تشكلها وانمود كنند كه خواهان حفظ ارزشهاي فرهنگي اين كشورند، با اينكه واقعا در بزنگاهها چه رفتار جدي از خود نشان دهند، به اندازه جدايي زمين تا آسمان فاصله دارد. آنچه امروز بايد نتيجه گرفت، اين است كه صرفا اعلام مخالفت و انتقاد و گلايههاي پنهان در لطافت مصاحبهها و نوشتارها، به معني واقعي كنشگري نيست.
زماني كه از تمامي اهرمهاي قانوني ممكن براي جلوگيري از تخريبها و زدودن ناكارآمديها استفاده نكنيم و در بزنگاههاي تاثيرگذار، براي خوشايند اهل منصب و مسند، يا به حمايت بپردازيم يا سكوت كنيم، نه نامش تعامل و درايت، بلكه فريبكاري خود و سايرين است.
مخلص كلام آنكه، مصيبتي غير از عملكرد و ناكارآمدي وزارت ميراث فرهنگي به جان ارزشهاي تاريخي اين كشور افتاده و آن هم حضور افرادي است كه ظاهرا معترضند، ولي در عمل اعتراض قاطع و پيگيرانهاي ندارند، ظاهرا از آسيب به اين ارزشها جلوگيري ميكنند، ولي حاضر به امضاي يك دادخواست عليه مقصران نيستند، ظاهرا صداي اعتراضند، اما به واقع جز تعارفاتي در لفافه حرفي نميزنند. اين افراد و تشكلها، آنجا كه بايد باشند، نيستند و آنجا كه نبايد، هستند. اين عده بيشتر نگران تمديد مجوز و سلام و عليكشان با مديران ميراث و استانداري و شهردارياند تا نگران آنچه براي هميشه از دست ميرود.
بيشك خطر اين افراد و نقش آنها در ادامه ويرانيها و گرفتاريهاي فرهنگي كشور، نه قابل چشمپوشي و نه جبران است، بلكه آثار چنين رفتارهايي در مواجهه با ميراثفرهنگي كشور به مراتب فاجعهبارتر از متهمان و عاملان ويراني است.
كنشگر ميراث فرهنگي