• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4651 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۳۰ ارديبهشت

براي برآورده كردن انتظارات زمانه، لباس رزم پوشيدم

پريسا صهبا

 

از خود گفتن كار ساده‌اي نيست؛ لااقل براي من ساده نيست. به خصوص اگر بخواهم چيزي را كه خود زندگي مي‌كنم براي ديگران تعريف كنم به مشكل مي‌خورم. يعني نمي‌توانم - به سادگي نمي‌توانم آن معناهايي را كه باور دارم در قالب كلمات بريزم. اگر بخواهم درباره موضوع حساس «جنسيت» بنويسم كه ديگر كار سخت‌تر و پيچيده‌تر هم مي‌شود. اما تصميم دارم از ترس‌هايم عبور كنم و حرف خودم را بزنم. چيزهايي بگويم كه احتمالا ربطي به نظريه‌هاي مكتوب و غيرمكتوب مربوط به «برابري جنسيتي» و «حقوق زنان» ندارند. بايد از تجربياتي سخن بگويم كه با روح فراموش شده «زنانگي» نسبت روشني دارند. آن روح فراموش شده كه در دنياي امروز به دلايلي آشكار - به زعم من - انكار و تحقير مي‌شود. قصد دارم از «زنانگي» بگويم كه اين روزها به نفس تنگي افتاده است.
مادرهاي نسل من، هنوز حامل خصوصيات كامل زنانگي بودند. بگذاريد خاطره‌اي بگويم تا بتوانم مقصودم را توضيح بدهم: وقتي قرار بود به سفر برويم، مادرم اصرار وسواس گونه‌اي داشت كه ما همه خانه را به دقت تميز و مرتب كنيم. هر چيزي سر جاي خودش قرار بگيرد، گردگيري شود، يخچال تميز و مرتب باشد. ما بچه‌ها اعتراض مي‌كرديم كه اين چه كار بيهوده‌اي است؟ چرا خانه‌اي را كه قرار است چند روزي يا چند هفته‌اي در آن نباشيم با اين دقت و وسواس تميز و مرتب كنيم؟
مادر مي‌گفت: شايد برنگشتيم! امروز مي‌فهمم كه اين نگراني «زنانه» است كه جنس ما را وا مي‌دارد مسوولانه و سازنده حتي نگران بعد از حيات خودمان باشيم. آن سكانس بي‌نظير فيلم مادر زنده‌ياد علي حاتمي را به خاطر داريد؟ آن صحنه‌اي كه مادر رو به بچه‌هايش كرده و با نگراني و وسواس و دقت، چگونگي برگزاري مراسم تشييع و ختم و هفته خودش را وصيت مي‌كند. او حتي نگران است كه بچه‌ها خست و بي‌توجهي نشان دهند و گوشت قيمه مراسم را كم بريزند! امروز و با ضدتبليغي كه همه جاي دنيا عليه آن صورت طبيعي و اصلي «زن» به راه افتاده، مطمئن نيستم كه مادر من هنوز هم آن وسواس و دقت و نگراني را داشته باشد. البته با نگاه جديد، اين نگراني‌ها و احساس مسووليت‌ها، نام‌هاي خوشايندي ندارند. حتي چه بسا بسياري براي زني كه هنوز اين احساسات را دارد دل بسوزانند كه خودش را در تكاليف خشك و قيود ظالمانه حبس كرده و عقب مانده. اما به جاي آويزان شدن بر اصول فردگرايي رايج امروز، سراغ روح و كيفيتي ويژه بايد رفت كه در طول تاريخ آنجا كه بدون قضاوت و برچسب واگذارش كرده‌ايم سرخوشانه اهل سامان و سرپرستي، حمايت و مراقبت برخاسته از شهود بوده است. حرف وظيفه نيست بحث بر سر راه و روشي است كه در بدترين شرايط، حيات را پيش برده. خويي كه چه بخواهيم و چه نخواهيم وامدار مفهوم و احساس زنانگي است. من به نسلي تعلق دارم كه در آن زن آميزه‌اي است مبهم از كار در خانه و فعاليت در بيرون. او تحت فشار است تا همه ‌چيز و همه كس باشد. بي‌دليل نيست سرزندگي امري كمياب شده است. در بين ما زنان، اگر تشخصي براي هم قائل مي‌شويم براي عمل كردن به آن رسم و سنت ديرينه زنانگي نيست بلكه بيشتر يكديگر را با جايگاه اداري و شغلي قضاوت مي‌كنيم. اين شيوه به خصوص بين نسل جديد زنان رايج و پذيرفته است. بسياري از ما - از جمله خود من - آن رسم و سنت‌هاي زنانگي را پنهاني به جا مي‌آوريم. اين روزها براي آنكه بگوييم خانه‌داري را به عنوان پديده‌اي زنانه دوست داريم، بايد شجاعت داشته باشيم. وگرنه به راحتي برچسب مي‌خوريم؛ مي‌شويم متحجر و عقب مانده.  من براي برآورده كردن انتظارات زمانه، لباس رزم پوشيدم در قالب زن مطالبه‌گر تا سرحد فرسودگي و ملال مفرط، مردانه دويدم. با سيلي صورت را سرخ كردم تا نگويم برابري، آنجا كه فراتر از ارزش انساني و حقوق اجتماعي تبليغ مي‌شود ادعايي بيش نيست و ازقضا دليل محروميت و تبعيض بيشتر است. آيا اساسا آن چيزي كه به عنوان برابري تبليغ مي‌شود توانسته يا مي‌تواند صورت واقعي بگيرد؟ ما بايد از حقوق يكسان انساني برخوردار باشيم. نه آنكه من تلاش كنم شبيه مردان بشوم. من براي زنانگي‌ام تشخصي قائل هستم، نمي‌خواهم به بهانه برابري از آن تهي شوم. مدتي است جرات كرده‌ام كه با افتخار و با دل قوي بخواهم كه برابر نباشم. ستايش زنانگي و زيست زنانه در روزگاري كه خود زنان بر انكار خصايص‌شان برخاسته‌اند، دشوار است. چندين سال پيش رماني به بازار آمد با نام «چراغ‌ها را من خاموش مي‌كنم» جدا از اينكه چه اندازه كتاب را پسنديديم يا نه نام كتاب در ذهن اكثر ما ثبت شده است. از بازنمايي مدام زنان هنرمند ايراني عليه خودمان به سادگي نبايد گذشت به خاطر دارم نام كتاب به روزمرّگي زني منفعل اشاره مستقيم داشت. هر شب در انتهاي يك روز در ميان هال خانه دور بر را برانداز مي‌كنم و با تاكيدي محكم بر «من» چراغ‌ها را خاموش مي‌كنم. «من» چراغ‌ها را خاموش مي‌كنم نه چون ديگران كارهاي مهم‌تري دارند! يا كار ديگري از من بر نمي‌آيد و منفعل هستم! «من» با اعتماد به نفس و نه از سر تكليف اطرافيانم را تيمار مي‌كنم زيرا بالقوه سامان‌دهنده هستم.  دعوت به پسگرد نمي‌كنم. هر انساني در تعيين مسير خود آزاد است اما دست كم مطمئن شويم پاي خودمان و پاي چيز درستي ايستاده‌ايم. در مدرن‌ترين جوامع هم، تمام كارهاي - به اصطلاح - ناچيز زنانه بر شانه‌هاي آنها باقي مانده با يك تفاوت اساسي؛ احساس بي‌ارزشي مدام و مستمر كافي نبودن كه شبانه روز القا مي‌شود. ما همچنان بايد نقش و رسالت طبيعي زن بودن‌مان را انجام دهيم اما همراه با يك اصل بي‌رحمانه كه اگر به آن نقش زنانه بسنده كنيم و خوشحال باشيم به حاشيه رانده خواهيم شد. انتظارات امروزين از ما مرداني ساخته كه بايد بزك و دوزك هم بكنيم. حين وظايف ظاهرا ناقابل طبيعي، نيروي كار ارزان و بزرگ‌ترين مصرف‌كننده هم باشيم و قدردان اين برابري دروغين! جهان امروز براي خلاصي از چارچوب‌هاي خشك و نابودگر، طبيعت گرم، سرزندگي و شادابي از دست رفته زنان را كم دارد. براي زندگي خلاقانه و اصيل، روابط معنادار و سلامت هدف بايد احياي غريزه طبيعي زنانه و حمايت از آنها باشد نه از خانه راندن و گذاشتن بار بيشتر بر شانه‌هاي‌شان اين نهايت فرصت‌طلبي و بي‌رحمي است. در اين ستون گاه‌گاه يادداشت‌هاي خانه‌داري‌ام را با افتخار خواهم نوشت. باشد كه به ياد بياوريم، دنيا محتاج زنانگي است!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون