پسران صدام
مرتضي ميرحسيني
عدي بزرگترين فرزند صدام بود و تا مدتي جانشين طبيعي پدرش براي حكومت بر عراق شناخته ميشد. به بيبندوباري جنسي و سنگدلي شهرت داشت و دوست و دشمن او را ابوسرحان (گرگ) ميخواندند.
در سالهاي سيطره پدرش بر عراق، جنايتهاي زيادي را مرتكب شد و براي هيچكدام هم كسي او را تنبيه يا مواخذه نكرد. سال 1996 از سوءقصد جان به در برد، اما چند گلوله به بدنش و يكي نزديك نخاعش نشست و معلول شد.
به ورزش و رسانه علاقه زيادي داشت و به پشتوانه حمايتهاي پدرش عناوين شغلي زيادي را هم در اين دو حوزه تصاحب كرد. مدتي رييس كميته المپيك عراق بود و دورهاي هم رياست فدراسيون فوتبال اين كشور را در دست داشت. در ساختمان كميته المپيك زنداني شخصي ساخته بود و از آن براي حبس ورزشكاراني كه به نظرش در مسابقات ضعيف عمل ميكردند، بهره ميبرد.
گويا برخي ورزشكاران را در آنجا شكنجه هم ميكرد. طبق يك آمار غيررسمي در آن سالهايي كه او رييس كميته المپيك بود نصف ورزشكاران حرفهاي عراق يا از اين كشور گريختند يا به كل قيد ورزش را زدند. سال 1984 تيم فوتبال الرشيد را پايهگذاري كرد و همه فوتباليستهاي مطرح عراق را به زور به خدمت گرفت.
احمد راضي يكي از بازيكناني بود كه ابتدا به دستور عدي تمكين نكرد، شبانه دزديده و بعد زير مشت و لگد مجبور به امضاي قرارداد شد. عدي رييس شبكه تلويزيوني الشباب و صاحب ايستگاه راديويي مجهزي به همين نام، مدير روزنامه بابِل و نيز رييس اتحاديه روزنامهنگاران عراق هم بود. بابِل مدتي مهمترين روزنامه كشور عراق محسوب ميشد و راديو الشباب هم تنها ايستگاهي در آن كشور بود كه مجوز پخش موسيقي غربي را داشت. زماني كه حلقه تحريم جهاني و محاصره اقتصادي عراق تنگتر شد، عدي با مشاركت در تجارت پنهان و حضور در بازار سياه، ثروت خود را چند برابر كرد و -در سايه حمايت خاص پدرش- امپراتوري اقتصادي خودش را شكل داد.
در تجارت نفت و سيگار و مشروبات الكلي سهيم بود و با برخي بازرگانان غربي و نيز گروهي از تجار عرب كشورهاي حاشيه خليجفارس معاملات پرسود داشت. مجموعهاي از جديدترين و گرانقيمتترين خودروهاي جهان را خريده بود و بزرگترين كلكسيونر خودرو در عراق به شمار ميرفت.
سال 1988 يكي از مردان نزديك به پدرش را در مهماني به ضرب گلوله كشت و به دستور مستقيم صدام، مدتي نه چندان طولاني به زندان افتاد. پس از آن به سوييس تبعيد شد، اما دولت اين كشور بعد از چند ماه و چند بار بازداشت به جرم مستي و ضربوشتم عذرش را خواست و حكم به اخراج او داد. قصي كه برادر كوچكتر بود، حداقل به ظاهر از عدي معقولتر و منطقيتر به نظر ميرسيد و مثل او مشهور و پرسروصدا نبود.
بعد از رسواييهاي پياپي عدي و آشكار شدن جنون چارهناپذيرش، سران حزب بعث و نيز خود صدام درباره جانشيني قصي توافق كردند و مقدمات اين جابهجايي را هم فراهم ساختند. اما حكومت بعثيها آنقدر دوام نيافت كه اين انتقال صورت بگيرد و حمله امريكا همه برنامههاي آتي آنان را تعطيل كرد.
هم عدي و هم قصي زمان حمله امريكا در عراق بودند و در ليستسياه مهاجمان جاي داشتند. پيش از سقوط بغداد به موصل گريختند، همانجا در درگيريهاي بعدي با مهاجمان كشته شدند و اينچنين بود كه پرونده زندگي انصافا جنايتبارشان در چنين روزي از تابستان 2003 بسته شد.