نگاه منفي جامعه به معلمان، چرايي و پيامدهاي آن
مرتضي مليجي
وقتي چند روز پيش كامنتهاي تيتر خبر تجمع اعتراضي فرهنگيان نسبت به حقوق خود را در صفحه اينستاگرام يك رسانه خبري مطرح فارسيزبان ميخواندم، از اين همه نگاه منفي نسبت به معلمان بسيار متاسف شدم. شوربختانه بايد عرض كنم بالاي ۷۰ تا ۸۰درصد كامنتها داراي بار و نگاه منفي به معلمان بوده است. آنها معلمان را افرادي زيادهخواه ميپندارند كه كار مفيدي انجام نميدهند. آنها معتقدند معلمان اكثر اوقات سال بيكار و تعطيل هستند ولي حقوقشان را هميشه ميگيرند و هميشه هم معترض هستند. آنها معمولا كار معلمان را با كارگران مقايسه ميكنند.بديهي است كه اين نگاه منفي به معلمان ميتواند اثرات مخربي بر كل جامعه وارد كند، چراكه معلمان نقش اساسي در توسعه و تربيت سرمايه انساني هر كشور ايفا ميكنند، بنابراين جايگاه و منزلت اجتماعي آنها در اين راستا از اهميت بالايي برخوردار است. در همين ارتباط انديشمند بزرگ جبران خليل جبران ميگويد: براي انهدام يك تمدن سه چيز را بايد منهدم كرد: اول خانواده، دوم نظام آموزشي و سوم الگوها.براي اولي منزلت زن را بايد شكست.براي دومي منزلت معلم و براي سومي منزلت دانشمندان و اسطورهها.براي بحث و بررسي در اين خصوص لازم ميدانم نخست، جايگاه و منزلت اجتماعي معلمان در كشورهاي ديگر بررسي شود. در همين راستا به خلاصه پژوهشي با عنوان «نگاه مردم ۲۱ كشور دنيا به آموزگاران» اشاره ميكنم كه توسط هولي ولهام، خبرنگار آموزشي، در ۳ اكتبر سال ۲۰۱۳ در روزنامه گاردين منتشر شده و توسط آقاي مهدي بهلولي فعال آموزش و پرورش برگردان شده است. در اين پژوهش آموزگاران در چين، از بالاترين ميزان احترام مردم كشورشان برخوردارند. چين تنها كشوري است كه مردم، آموزگاران را تنگاتنگ با پزشكان ميسنجند.در هر كشور از هزار تن از مردم درباره اينكه حقوق آموزگاران منصفانه است، اينكه آيا بچههايشان را تشويق ميكنند تا آموزگار شوند.نتايج نشان داد كه در چين، كرهجنوبي، تركيه و مصر، بيشترين احتمال هست كه پدران و مادران، بچههايشان را تشويق به آموزگار شدن ميكنند. مردم در 95درصد كشورهاي بررسي شده، از حقوق بيشتر براي آموزگاران، نسبت به آن چيزي كه هماكنون ميگيرند حمايت ميكنند. فنلاند، سوييس و سنگاپور، بيشترين اعتماد را به نظام آموزش و پرورششان دارند. در همه كشورهاي بررسي شده، به آموزگاران، ميزانهاي اعتماد قابل قبول يا مثبت داده شده است. فنلاند و برزيل، بالاترين اعتماد به آموزگارانشان را دارند.در ايران نيز معلمان در سالهاي نه چندان دور ازجمله اقشار داراي جايگاه و منزلت اجتماعي بالا بودند، اما متاسفانه به دلايل مختلف روز به روز اين جايگاه تنزل پيدا كرده است.حال سوال اينجاست كه چه كردهايم و چه جور انسانهايي را پرورش دادهايم؟و چه عواملي باعث ايجاد اين نگاه منفي جامعه به معلمان شده است؟ عوامل مختلفي ميتوانند در اين پديده نقش داشته باشند.از جمله ميتوان به ايجاد نظام آموزشي طبقاتي و پولي، نتيجهگرا و رقابتي اشاره كرد كه اين امر خود موجب تغيير نگاه خانوادهها نسبت به مدرسه و معلم و برعكس شده است، بهطوري كه بخش اعظم خانوادهها فكر ميكنند مديران و معلمان، خانواده را به مثابه مشتري نگاه ميكنند كه دايم چشمشان به جيب خانوادهاست و خانوادهها هم براي كسب نتيجه، رتبه و نمره بالاتر به سمت مدارس و كلاسهاي خصوصي و پولي روي آوردند. نتيجه اين رويكرد تجاري شدن آموزش است.عامل مهم ديگر مشكلات معيشتي معلمان است كه از طرفي اين خود موجب كاهش تعهد شغلي و انگيزش معلمان و افت كيفيت آموزش ميشود و از طرفي ديگر، معلمان را مجبور به روي آوردن به شغلهاي ديگر ازجمله تدريس خصوصي در منازل، آموزشگاهها، كار در بنگاههاي املاك يا مسافركشي حتي سرويس دانشآموزان براي تامين معاش ميكند. مطابق نظريه رشد سلسله مراتب نيازهاي مازلو تا وقتي كه معلم در پي تامين نيازهاي اوليه باشد، نميتواند به دنبال رشد دانش و آگاهي و تعالي خودش باشد و اين ميتواند جايگاه معلم را نزد دانشآموزان و خانوادهها كاهش دهد.
با اين وضعيت نه معلمان انگيزه و تعهد شغلي كافي دارند و نه دانشآموزان ميل و انگيزهاي براي آموختن.حال اجازه بدهيد يك بررسي و مقايسه كوتاه درخصوص وضعيت حقوقي معلمان در ايران و ساير كشورها داشته باشيم. در يك بررسي مشخص شد كه حقوق آموزگاران در سنگاپور با ميانگين 45 هزار و 755 دلار در سال، بالاتر از ديگر كشورهاست. كرهجنوبي، امريكا، آلمان و ژاپن، همگي بالاي 40هزار دلار در سال هستند. در انگلستان 33هزار و 377دلار است. خب اگر ميانگين حقوق معلمان را ماهي ۵ميليون تومان درنظر بگيريم، سالانه ميشود ۶۰ميليون تومان كه با دلار ۲۰ هزار تومان ميشود سالي 3 هزار دلار. حال خود بخوانيد حديث مفصل از اين مجمل. با اين اوصاف پس چرا عده زيادي هنوز معتقدند كه معلمان زياديخواه و هميشه معترض هستند؟اما عامل مهم ديگري ممكن است در ايجاد اين نگاه نقش داشته باشد و آن بحث رسانهاي كردن حقوق و مطالبات معلمان در ايران است. وقتي بهطور مرتب به دروغ يا حتي به درست سخن از پرداخت حقوق، مطالبات عقب افتاده يا از افزايش حقوق سالانه كه شامل همه كاركنان دولت هم ميشود سخن گفته و حتي به صورت پيامهاي زيرنويس در رسانه ملي صدا و سيما به دفعات فراوان از جلوي چشم ميليونها بيننده رد ميشود، خب طبيعي است كه در مردم اينطور به نظر ميآيد كه هر روز حقوق معلمان در حال افزايش است يا هر روز به معلمان پول پرداخت ميشود. در حالي كه متاسفانه واقعيت چيز ديگري است. شوربختانه واقعيت نشان از زير خط فقر بودن حقوق معلمان و تبعيض بسيار زياد حقوق معلمان با ساير كاركنان هم رديف خود در ساير نهادهاي دولتي ميدهد. به هر حال مسببين اين كار آگاهانه يا ناآگاهانه در حال ضربه زدن به جايگاه و منزلت معلماني هستند كه تربيت نيروي انساني كشور را برعهده دارد. عامل مهم ديگري كه ميتواند در ايجاد نگاه منفي به معلمان نقش داشته باشد، بحث گزينش و استخدام معلمان است. در بسياري از كشورها از جمله فنلاند، معلمان از بين بهترينها و با طي مراحل سخت و دشوار انتخاب و بهكارگيري ميشوند. در ايران نيز در سالهاي دور نخبهترينها به معلمي گرايش داشته و انتخاب ميشدند.