كتابهاي نجس
و اينترنت گمراهكننده
عباس عبدي
به نظرم نحوه مواجهه با اظهارات و مواضع برخي اصولگرايان را بايد تغيير داد و از منظر تفهُّمي آنها را تحليل كرد. اخيرا دو تن از اين آقايان سخناني را اظهار كردهاند كه با رويكرد تفهمي ميتوان با آن همدلي كرد.
اول يكي از روحانيون قم است كه اظهار كرد: «متاسفانه در حوزه علميه توليدات فيلسوفان نجس غربي خوانده ميشود؛ اين كتابها كتب ضاله است و انسان تا وقتي فرقان ندارد، نبايد به سراغ آن برود؛ اگر فرقان نباشد ما تبديل به فضلايي ميشويم كه ابزار عرفيسازي دين هستيم.»
به نظر من از زاويه خودشان كاملا دقيق و درست گفته است. همه كساني كه اين گفتار را رد ميكنند، متوجه ماجرا نيستند. چند سال پيش با يكي از اعضاي اصلي فرهنگستان علم گفتوگويي داشتيم كه در آنجا صريح گفت با خواندن اميل دوركيم نميتوان به گزارههاي ديني مطابق معيارهاي رسمي معتقد بود. كاملا هم درست ميگفت. در حقيقت نه اينكه كتابهاي فلسفي و اجتماعي غرب را خواندن افراد را بيدين ميكند، بلكه با خواندن آنها ممكن نيست كه بتوان از گزارههاي ديني اين جماعت دفاع كرد، ولي ميتوان به معناي ديگري ديندار بود؛ معنايي كه البته مورد تاييد اينها نيست.
در ادامه نيز گفتهاند اول بايد بر فرقان مسلط بود بعد آنها را خواند، يك شرط بلاتاثير است، چون پس از تسلط بر فرقان فرد را بينياز از خواندن هر كتاب ديگري ميكند!
علت اين مخالفت نيز روشن است. ممكن نيست كه با اين دانش اندك يا در واقع كمدانشي روشن بتوانند منطق و گزارههاي اصلي و بنيادين علوم اجتماعي و انساني را رد كنند.
اصولا همين كه قصد آنان پاسخ دادن به اين علوم يا مقابله با آن است، نشاندهنده ضعف انديشهورزي است. بنايي فكري كه براساس اين نگرش ساخته شود دير يا زود فرو ميريزد. نوعي خودشيفتگي عجيب در اين افراد وجود دارد كه گويي همه بر باطل هستند و حقيقت چون خورشيد فروزان در كف دست آنان است و ديگران نيز راهي جز كسب اين حقيقت ندارند.
اين گزاره فقط با نجس و ضاله دانستن كتابهاي علوم انساني و اجتماعي و فلسفي غرب براي خود جايي انتظار دارد. در حقيقت درست ميگويند كه اگر كسي اين كتابها را بخواند از نگاه ديني آنان نااميد خواهد شد. اگر پيش از انقلاب هم روحانيون توصيه به خواندن اين متون ميكردند، به اين علت بود كه آنها را نافي برداشت ديني خود نميدانستند و نگاه آنان به دين متفاوت از اينها بود.
مورد دوم سخنان امام جمعه مشهد است كه گفتهاند: «چرا به دستان بچه روستايي تبلتي بدهيم كه ۱۰برابر آني كه در اين تبلت درس آموزشوپرورش ديدهاند؛ به شبكههاي اجتماعي، مراكز فساد و رسانههاي خارجي نفوذ كنند و تمام بدآموزيهايي كه اين جوان و نوجوان ما را از باور اسلام و دين جدا ميكند، در اختيار او بگذاريم؟ به جاي اينكه تبلت و لپتاپ وارد كنيم و واردات كالاي خارجي و بيگانه را در كشور توسعه دهيم و ابزار فساد را توسعه دهيم، بودجهاي در اختيار صداوسيما قرار دهيد كه در اسرع اوقات مساله آنتندهي را به تمام نقاط كشور و روستاها بيشتر كنند.»
اگر بخش اخير اين گفتار را ناديده بگيريم كه توضيح خواهم داد بقيهاش كاملا درست و دقيق است. هر تبلت يا گوشي موبايل يا رايانه يك شاهراه ارتباطي آزاد براي بيديني (آنطور كه وي از دين درك ميكند) است. ترديدي در اين نيست. اينها سبك ديگري از زندگي، فهم و منطقي متفاوت را به روي فرد ميگشايند كه با ذهنيت ديني مورد نظر آقايان هيچ تناسبي ندارد. فقط معلوم نيست كه چرا تا كنون جلوي انتشار اين ابزار را نگرفتهاند. ديگر تقريبا دير شده است. پا گذاشتن در اينستاگرام، يعني دور شدن از دين آقايان. خودشان هم بيايند، دين خود را از دست ميدهند، چه رسد به كودكان و جوانان. نه فقط اينترنت، بلكه حتي آموزش نيز كمابيش اين اثر را دارد، هر چند آهستهتر و كمدامنهتر.
البته گزاره پاياني آقاي علمالهدي كه تقويت بودجه صداوسيما است قدري عجيب است. چون اين رسانه همه جا آنتن ميدهد و در دسترس است، ولي چون مردم آنتن ماهواره دارند، خود را بينياز از ديدن سيما ميدانند. بايد فكري براي اجراي دوباره قانون ماهواره كنيد.
به علاوه فرض كنيم چند جاي محدود هم آنتن ندهد، آنكه مسالهاي نبايد باشد.
اينترنت را بايد براي دانشآموزان فراوان شهرها و روستاهايي كه دسترسي به آن دارند قطع كرد تا بيدين نشوند، تعداد اندكي از روستاهاي دورافتاده اصولا در اين فرآيند اهميتي ندارند. بهنظر ميرسد افزايش بودجه صداوسيما مشكلي را حل نميكند، چون آموزش اينترنتي با آموزش از طريق تلويزيون به كلي تفاوت دارد. آنان كه به ايشان مشورت دادهاند، بايد توضيح كاملتري ميدادند كه صداوسيما يك رسانه يكسويه است و اينترنت دوسويه و حتي چندسويه است.
گرچه ديدگاههاي اين آقايان نتيجهبخش نيست و با آن مخالفم، ولي به نظرم چارچوب آن از زاويه ديد گويندگان قابل درك است.