استعفاي ممتنع
علي صارميان
گرچه معمول نيست كه در يك روزنامه دو ديدگاه از يك آبشخور مطرح شود ولي با اجازه استاد عزيزم جناب مهندس عبدي، درخصوص استعفاي مطروحه رييسجمهور از سوي ايشان، نقدي را وارد ميدانم. مادري را درنظر بگيريد كه همه عمر منتظر فرزندانش است و وقتي به كما ميرود فرزندان دورش جمع ميشوند. آزادي و عدالت حكومت هم مثل عمل اين فرزندان است؛ اگر بهموقع باشد با ارزش است وگرنه حمل بر ضعف و ناتواني ميشود. يك امر معطل شده كل نظام دارد كه من به آن ميگويم تاخير در فهم و اتكا به مردم. ما مردم با مردم خود خوب رفتار نكرديم. سالها فساد بود و جرات نكرديم به فساد نفوذ كنيم. الان هم درمورد آزاديهاي مشروع جوانان هزاران سختگيري كرديم. رفع حصر را واگذار كرديم به مرگ محصورين. ملاطفت با مردم و ساخت داخلي و آشتي ملي را معطوف كرديم به روزگاري كه جنگ پشت دروازه ايران باشد. ما بد موقعايم و روحاني شايد بدموقعترين فرد ما. گذاشت تا مردم نا اميد شوند. هزاران امتياز به پيران سياستباز داد كه به ده جوان خوشفكر ميداد كشور جان ميگرفت. جناح اصلاحطلب هم همينطور بود. آنقدر در پيگيري مطالبات مردم رايدهنده تاخير داشت و به گلهاي درشت ليستها پرداخت كه عملا نفوذ كلام خود را از دست داد. نظام هم همينطور. نميخواهم طعنه بزنم. طعنه مال افراد كينهجوست، ولي جان كلام اين است كه عدالت و آزادي وقتي كه موجب فهم و شكرگزاري مردم از كارگزاران ميشود؛ خست به خرج داده ميشود و وقتي اعتراضها به خيابان كشيده ميشود؛ گشادهدستي يا برخورد شديد كه هر دو موجب سقوط است. در شرايط فعلي سواي خطرات استعفاي رييسجمهور براي فروپاشي ساختاري كه جايگزين ندارد يا آلترناتيوي با حمايت مردم ندارد، استعفاي ايشان ممتنع است. چرا؟ چون همان شرايط برونرفت از وضعيت فعلي را هيچ آلترناتيوي به شكل ساختاري حل نميكند. جناب مهندس عبدي بهتر ميدانند كه ساختارها از دل فضاي گفتماني بيرون ميآيند.
فضاي گفتماني فعلي فعلا نتايجش مجلسي است كه درگير دنا پلاس و واكسيناسيون يا مساله قير است.
بايد فضا عوض شود كه ساختاري جديد امكان كشورداري يابد.
چه فرقي ميكند كه رييسجمهور چه كسي باشد. در سال ۷۵ هم ما تقريبا اين بنبست گفتماني را داشتيم كه با تصميم نظام؛ از رهبري تا مرحوم هاشمي تا تمام نهادها يا تشويق به تغيير گفتمان كردند يا تمكين حالتي جديد شدند كه خرداد ۷۶، پيام تغيير ساختار حكمراني را ارايه كرد.
ما دوم خردادي لازم داريم كه تهديدهاي خارجي و دنباله داخلياش را بشويد و ببرد، ولي با كدام سرمايه؟ اصلا كدام جريان يا شخصيت اين ظرفيت ملي را دارد؟ جريان راست كه مرده است. اصلاحطلبان كه از چشم افتادند به خاطر مواهب قدرت. احمدينژاد هم كارنامه روشن دارد. نظاميان هم كه دور اول احمدينژاد كشور را قبضه كردند و آن پول نفت نتوانست بسازد. ميرحسين كه خاطره مديريت سالم داشت خاطرهاي گشت.
ما ساخت داخلمان اينچنين شد كه دشمن خارجي اين همه طمع برداشت. همهاش هم به واسطه تاخير و خست و عدم شجاعت تصميم براي آشتي داخلي بود. انگار يكي شمر است و ديگري اهل بيت (ع) و آشتي ممكن نيست. اين يك پيشفرض مندرس و مورد علاقه دشمن خارجي است.
آنچه موجب شرايط فعلي است، تاخير در تغيير گفتمان ساختارساز و لجبازي و غرور و نخوت بود. فاسدهاي ظاهرالصلاح بسياري از مناصب را پر كردند و كشور به اينجا رسيد كه ميبينيد. حالا اگر تصور ميكنيم فردي تواناتر، از وسط ماجرا ميتواند سرمايه اجتماعي توليد كند معرفي كنيم.
جايگزين روحاني چه خطري را دفع ميكند؟ هيچ. مام ميهن به كما رفته است. مردم هم بيتفاوت. اين از نتايج وسواسها و بيمبالاتيهاي دوراني است كه ما پيشران اصلاح نبوديم و اصولا اصلاح را ته ذهنمان غيرممكن دانستيم.
بهترين راهكار در شرايط فعلي اصلاح گفتمان و اجازه ساختارريزي تا انتخابات آينده و امكان بروز يك همگرايي ملي شبيه دوم خرداد است.
گيرم پيشران آن اصلاحطلبان فعلي نباشند و حتي جناح مقابل آنها به شكلگيري آن براي امكان تغيير گفتمان و ساختار استقبال كنند.
آقاي روحاني بايد درخواست بروز گفتماني تازه و باز كردن شرايط را مهيا كند و مناسب اين كار است. هر چند در بهنگام بودن و عزم او ترديدهاي جدي باشد كه راس مسووليت در كشور ميتواند اين برنامه را با باز كردن فضا و امكان مانور او و ساير قوا باز كند.
استيفاي اين نقش از استعفا امكان بيشتري نيز دارد.