گذشته...
آرش مومني
بسياري اوقات به خودم ميگويم، كاش ميشد، همه چيز را فراموش ميكرديم. شايد فراموش كردن بهترين راه براي گذر از گذشتهها باشد. همگي ما يا بهتر بگويم بيشترين ما، در آرزو و حسرت گذشته هستيم و اينكه به گذشته برگرديم و يكجورايي جبرانش كنيم. اما به خود ميگويم، كاش هيچگاه اتفاق و روزگاري تلخ نبود كه بخواهيم، دوباره به گذشته برگرديم و درستش كنيم يا دلتنگش شويم و غصه پشت غصه و هزاران هزار بغض نتركيده و غمباد و غمباد...
شايد سختتر از تلخيهاي معمول و مرسوم زندگي و البته خود زندگي، اين گذر و فراموش كردن گذشته، سختترين كار دنيا باشه. درد هم اونجاست كه همين گذشته و خاطرات ما، گاهي چون فانوسهايي كوچك در اعماق تاريك دل و ذهن، سوسو ميزنند و قصه زندگي رو پرغصهتر ميكنند و شگفتا كه توان خاموش كردنشان هم نيست. گويا فراموش كردني هم در كار نيست، تنها راه چاره همين هست كه با آنها ور نرويم و قبولشان كنيم و زندگيمان را ادامه دهيم، چون هيچ چيز فراموش نميشود و فقط مدتي پنهان ميشود. چه خوب بود هميشه پنهان ميماندند... .