محمد (ص) اسوه ناشناخته
علي صارميان
گفت كه اي محمد تو بر ايشان سلطه نداري، اما آزادشان كن از ريسماني كه به پاي بستهاند. گفت بيپناهم. گفت از اول يتيمي بودي كه نگهبانت شديم. حال نيز نترس و غمگين مباش.
محمد به خدايش اطمينان كرد. در ميان دوزخيترين مردمان. او را تبعيد به دره خشكي كردند. سنگ به شكم ميبست. اما به خدايش توكل كرد. فقر باعث شد كه نرديكتر شود. چون يارانش شد. نه تختي و نه تاجي. نه دستوري و نه فريادي. محمد در همه تكثير شد. هر كس او را ديد؛ گفت چه مردي است. نه دروغ ميگويد و نه تعدي. نه چون شاهان است نه چون تازيان و نه بر قضاوت قاضيان.
مردي است كه اسير را به دانش آموختن آزاد ميكند. دشمن خونياش را گذشت ميكند. با آنكه از خدا ميشنود؛ چون بشر مشورت ميكند و آخر كار شانه عريان ميكند كه بر من تازيانه بزنيد اگر حقي از شما بر گردنم است.
چه انساني بوده محمد در هزارهاي دور. در تاريكي مطلق تاريخ. در عريانترين روزگار بيداد.
مردي چون محمد معيار جوانمردي و نياز تشنگان انسانيت است هميشه. همه زمان. هر مكان.
ميدانم در زمانهاي هستيم كه عملكرد برخي از ما مسلمانان باورها را طوري شكل دادهاند كه بيديني افتخار و پنهان كردن اعتقاد؛ اعتبار است. اما خوبي؛ عياري جز ترويج خوشبختي و بالا بردن مقام انسان ندارد.
راستش من از روزي نميترسم كه علم جهان را تسخير كند، من از روزي ميترسيدم؛ ديني بسازيم كه مردم را به جاهليتي ببرند كه محمد(ص) عليه آن انقلاب كرد.
محمد(ص) براي من مرد پاك و صبوري است كه تمام عمرش زجر كشيد كه جامعه را از انحطاط و جهل نجات دهد. در جواني دنبال پيمان جوانمردان بود. بعدها هم كه پيامبر شد همان جوانمردي را رعايت ميكرد.
او را اطرافيان و طايفه، وصله ناچسبي ميخواندند كه ميخواهد دين مردم را بگيرد. آن همه خدايي كه به خاطرش مردم حجاز به مكه ميآمدند را بگيرد و يك خداي واحد كه نه ديده ميشود و نه سود مادي به قبايل ميرساند را جايگزين كند.
وقتي كه رسالت را خدا بر دوشش نهاد؛ ريشخندش كردند كه تنها زني متمول كه فريفته زيبايي محمد شده و بچهاش هم نميشود و يك پسر خردسال به نام علي، راه افتاده و بتها را احترام نميكند. نماز ميخواند. خيلي لقبهاي زشتي به او دادند. گاهي بچههاي كوچه را سر كار ميگذاشتند كه او را ديوانه بخوانند يا مثل شهر طائف او را سنگ بزنند.
عموهايش ميگفتند چرا آبروي ما را ميبري؟ بچه ميخواهي؟ زيباترين بچه براي تو.
محمد(ص) تنهايي بسيار كشيد. آدم سليم و امانتدار عهدي بود كه جوانمردي از آب در بيابانها كميابتر بود. خيلي زود يتيم شد. پيروانش آدمهاي حاشيه بودند. بردههايي كه آزاد كرده بود. مردم غريبي چون سلمان. بيپناهان.
جوانياش با تبعيد گذشت. تاريخ به ياد ندارد كه كسي را كشته باشد.
جنگ كه بر او تحميل ميشد، صبور بود.
اسرا را نميكشت.
ميگفت براي آزاديتان يك شرط دارم. خواندن و نوشتن به مردم ياد دهيد.
ساده ميزيست. در جمع كه مينشست كسي نميدانست اين مرد خوشچهره پيامبر و رهبر جماعت است.
بر سر كسي كه خاكستر بر سرش ميريخت، تند نميشد.
به عيادتش ميرفت. خوش قلب و شاد بود. هميشه معطر و زيبا.
تا خديجه را داشت؛ همچون مردان عرب نبود كه هوسراني كند.
بعدها در سنين پيري زنش خديجه مرد و ازدواج كرد. پيروان و گروه و قدرتي گرفته بود. ميگفتند بايد از طريق سبب و ازدواج با ما وصلت كني كه بعدها از حكومتت در امان باشيم. از نگاه اعرابي كه دختران را زنده به گور ميكرده و به خاطر جنگها و غارتها؛ سعي ميكرده دخترش اسير قوم مهاجم نباشد؛ بعثت محمد(ص) يك انقلاب عليه ارزشهاي عربي و قبايلي بود.
محمد نه دختر خويش را زنده به گور كرد و نه بيسواد اجتماعي و فكري و نوشتاري رها كرد. محمد(ص) پسر نداشت و عرب جاهلي؛ او را ابتر خواندند. سوره كوثر نويد خداوند به محمد(ص) بود. كه ميدانيد فضيلت زهرا بر مردان را. اينكه گلدزيهر و ساير جاعلان تاريخ يهود و عرب؛ تعدد زوجات به محمد نسبت ميدهند؛ مگر نميدانند كه محمد(ص) تا پيش از وفات همسرش؛ در سنيني كه نيروي جواني را از دست داده بود؛ پاكدامنترين و وفادارترين مرد حجاز بود و كسي پيرانه سر جز به اخوت قبايل ضد اسلام؛ با آنها وصلت نميكرد.
تاريخ را قوم غالب نوشتهاند و حتي جرير طبري نيز؛ زير سايه دستگاه ضد پيروان علي تاريخ مينويسد.
محمد يك اقيانوس در درونش بود.
بزرگترين رسول خدا بود. اما در چهرهاش نه تكبر دانش ميديدي نه احساس دانستن كاذب.
هميشه طوري حرف ميزند انگار مساله را نميداند. بيمشورت با مردم كاري نميكرد. شانهاش را لخت ميكرد كه تازيانه بخورد. ميگويند چون او معلمي تاثيرگذار خدا نيافريده. علي(ع) را ساخت. فرزندان علي را. او اسوهاي ناشناخته در زمين ماست، كسي كه حتي از آدمهاي گردنكلفت و فقراي صفه؛ مردمي متواضع ساخت كه به داد و ادب معروف تاريخ شدند.
مردمي كه هميشه با هم در جنگ بودند؛ همديگر را برادر و دوست خطاب ميكردند.
محمد براي من نادان و پر از جهل به مقامي كه نزد خدا دارد، الگوي يك معلم عجيب و سختگير به خود و خانواده و آسانگير به مردم بود.
اندكي از مردم و عالمان و حاكمان اخلاق او را رعايت كردند و بتها به حاكمان عرب و پرستش شونده تبديل شدند.
محمد(ص) الهامبخش يك انسان مسلمان است. كاش ديگراني كه اخلاق محمد(ص) را ندارند، الگوي مسلمانان نشوند.