رافائل بران|ترجمه: ماهان تيرماهي
دو هفته قبل بود كه بنياد شاهزاده پيئرِ موناكو، جايزه پرينسيپاليتي سال ۲۰۲۰ را به اِلن سيكسو نويسنده، نمايشنامهنامهنويس، فيلسوف و منتقد ادبي فرانسويالاصل الجزايري اهدا كرد. بنياد شاهزاده پيئر نخستين بار توسط شاهزاده رينيئه سوم در فوريه 1966 به منظور ارتقاي سطح فرهنگي - هنري با خلق آثاري در اين زمينه و اهداي جوايز تأسيس شد. شاهزاده رينيئه سوم در اداي دِيني به پدر خود شاهزاده پيئر دوك والنتينوس - كه خود مروج هنر و موسيقي و ادبيات در موناكو بود - اين بنياد را راه انداخت. سيكسو خودش را با كتاب «تبعيد جيمز جويس يا هنر جابهجايي» كه تز دكترايش بود در سال ۱۹۶۸ از ساير متفكران متمايز ساخت و اثر معروفش «خنده مدوسا» كه به نوعي مانيفست اصلي او در نوشتار زنانه است در سال 1976 به چاپ رسيد و نخستين رمانش، «درون» هم در سال ۱۹۶۹ جايزه مديسي را از آن خود كرد. او به دنبال پديداري علوم انساني، به دفاع از اين امر برميخيزد كه ساختارهاي اجتماعي نميتواند از ساختارهاي زبانشناختي مجزا باشد. زبان، سواي اينكه ابزاري لازمان تلقي ميشود، پيوندي جداييناپذير با تاريخ و جامعه دارد. ساختارهاي آن، سوژه را تعريف و تعيين ميكند. هيچ نوع ارزش مطلق و تغييرناپذيري وراي لغات يا گرامر يا نحو وجود ندارد كه بخواهد آنها را سامان دهد. به منظور تغيير ساختارهاي اجتماعي فعلي، بايد كليشههاي زبانشناختياي كه خوراك آن را تأمين ميكند و در قالب حقايقي تغييرناپذير و بيپرده آنها را پديدار ميسازد مورد شناسايي، بازنشانگذاري و جابهجايي قرار داد. از اين رو سيكسو شيفته زبان و كاربرد آن در كاركردهاي هنري است. او در هيات يك نويسنده، بر حسب تعريف خود در يك كنش يكه و واحد و خودخواهانه خود را درگير ميكند. نوشتار، حضور آن ديگري را به طور فيزيكي دور نگاه ميدارد و در هيات يك كنش فردگرايانه، ممكن است مسبب تغييراتي در درك و فهم ديگران از اين جهان باشد. بنابراين نبايد اين سطوح را با هم قاطي كني و نه به خود اجازه دهي كه هياتهايي به تو اشاره كنند؛ هياتهايي كه اصلا تعلقي به آن نداري. نويسنده، نه يك وكيل است و يك زنِ چريك. در يك تلاش گروهي، هر كس با ابزار خودش و با توجه به استعدادهايش و آزادي [حق] انتخابي كه تا حدودي از سوي اوضاع اقتصادي و جغرافيايي [بر او] تحميل شده است به روش خود مبارزه ميكند. نگرانيهاي سيكسو، نگرانيهايي سياسي، اما سياسي به لحاظ متني است. او فرضيات و محدوديتهاي كار خود را اين طور اذعان ميدارد: خواندن و نوشتن متن به منظور جابهجايي مفاهيم فعال زنانگي در گفتمانهاي اصلياي كه جامعه [غربي] را رهبري ميكند. در اين راستا او با ساير «فمينيستها» قرابت دارد؛ از جمله ژوليا كريستوا، لوث ايريگاراي، سارا كافمن و مردان متفكري چون ژاك لكان، ژيل دلوز و عمدهتر از همه ژاك دريدا كه سيكسو همراه او از مرزگاهِ خاص ادبي [زنانگي] خود، گفتوگويي جاري را پيش ميبرد.
شما برنده جايزه پرينسيپاليتي بنياد شاهزاده پيئر شديد. عكسالعملتان به آن چه بود؟
واضح است كه خوشحال شدم؛ خيلي برايم تكاندهنده بود چرا كه اين جايزه، جايزه فوقالعادهاي است. در فضاي فرهنگي فرانسه، اين جايزه را بايد استثنايي برشمرد، چون در مجموع جوايز چنداني بابت آثاري با رويكرد فلسفي نداريم. بنابراين بايد بگويم كه بسيار خوشحالم.
موناكو برايتان تداعيگر چيست؟
متاسفانه بايد بگويم چيز زيادي برايم تداعي نميكند. من فقط يك بار به پرينسيپاليتي آمدم، خيلي وقت پيش. البته حومه موناكو پر است از ميراثها و اساطير. تجسدي وجود دارد كه خيلي مرا تحت تأثير قرار داده و واقعا دوستش دارم. با شارلوت كاسيراگي، نوه شاهزاده رينيئه سوم ملاقات داشتم كه واقعا در نظرم زني باابهت آمد. زني با نشاط و شوقي كه باعث ميشد احترام زيادي برايش قائل باشم. در بحثي كه با هم داشتيم دريافتم رابطهاي بس خوب و پيوندي محكم با مادرش دارد.
راهاندازي نشستهاي فلسفي موناكو توسط شارلوت كاسيراگي در اكتبر ۲۰۱۵ براي شما چه پيامي داشت؟
شارلوت ميتوانست خيلي كارهاي ديگر انجام دهد؛ بنابراين اين مساله به نظرم مهم آمد كه او انتخاب كرد تا نشستهاي فلسفي در موناكو را راه بيندازد. علاوه بر اينها، او به اين نشستها تجسد بخشيد. درستش همين است. شوقِ بيكران او براي انديشه به شيوهاي تماما فعال و بيواسطه بسيار مشهود است.
نظرتان راجع به وضعيت كنوني جهان و كوويد-۱۹ چيست؟ وضعيتي كه خودش موجب منع تردد از اول نوامبر ۲۰۲۰ و آغاز دور دوم محدوديتها در فرانسه شده است.
به نظرم درخانهماني يكجور ماجراجويي بشر است كه واقعا بايد آن را چيزي فراتر از امري ناخوشايند تلقي كرد. اين اتفاق، تبارِ بيشمار مصيبتي است كه كمابيش بشريت را در طول قرنها دستخوش تغيير قرار داده است. اگر به پشت سرمان نگاهي بيندازيم، پيش از دوران مسيحيت مورخ بزرگي به نام توسيديد -۴۶۰ ق.م. – ۳۹۵ ق.م.- را ميبينيم كه خود نيز به شكلي نخستين روزنامهنگار تاريخ تلقي ميشد. او در دوره خود به ارزيابي بيماري همهگيري پرداخت كه به واقع بسيار شبيه بيماري عصر ماست؛ و البته صرفا او نبود [كه به ثبت اين اتفاق پرداخت] اما آثار ادبي الي ماشاءالله به اين سوژه اشاره داشته و هجمهاي از متون به اين رويدادها پرداختهاند. وقتي مرگ شروع ميكند به دور زدن و پلكيدن، زماني كه خشونت اجنبي بر ما جفا روا ميدارد و جاري ميشود، تمام اين بشريتِ خفته يك باره ميخيزد و آنها از اين مرگ و مير و از اين وحدتي كه ندارند حيرت ميكنند. اين درخانهماني، خوانشهاي بيشماري را در من احيا كرد كه همواره حسبالامر و جاري بوده است. تو همه اينها را ميتواني مثلا در مونتني هم پيدا كني.
اين دوره را چطور زيست ميكنيد؟
از نظرِ زيست روزانه، من چيزهاي بدتري را [در زندگيام] ديدهام. خصوصا وقتي محبوس جنگ بوديم كه تجربه من بود. پس آن را تحمل ميكنيم حتي اگر با پذيرش و سازگاري خود با اين حبس خانگي مشكل داشته باشيم. اين امر، مسبب زايش حبسي دروني است. تشويش، تنگناهراسي، يكجور حسِ اسارت و... گستره وسيعي از احساساتي كه براي بسياراني، چيزي فراتر از ناگواري و دهشتناكي است. از آنجا كه من آدمي هستم كه نوشتن را تمرين ميكنم، در آغاز كار از خود ميپرسيدم آيا چاره كار، پشت كردن به تمام اينها است يا گفتن داستانهاي ديگري جز داستانهاي كنوني.
شما يك معلم هستيد و بچههاي شما هم معلم هستند. چه حسي داشتيد وقتي از ماجراي قتل ساموئل پتي معلم تاريخ و جغرافي، در ۱۶ اكتبر ۲۰۲۰ در كنفلان سنت اونورين در شهرستان ايولين و در ناحيه ايلدوفرانس مطلع شديد؟
به شدت ناراحت شدم؛ انگار كه اين اتفاق براي يكي از فرزندانم افتاده باشد يا براي يكي از نزديكانم. برايم دردناك بود، كاش ميتوانستم گريه كنم. او مردِ جواني بود و ميتوانم بگويم بيگناه. ميخواست شور و حرارت زندگي را براي دانشآموزانش به ارمغان بياورد، همچون بسياري معلمان ديگر. من اساسا معلم بزرگي هستم. با اين مردم بزرگ قويا همدردم كه با آنها شديدا بدرفتاري شد.
چند روز بعد در ۲۹ اكتبر ۲۰۲۰ حمله ديگري در كليساي نوتردام اسامپشن در نيس، سه كشته بر جاي گذاشت: نظرتان راجع به اسلامگرايان [افراطي] و تهديدهاي تروريستياي كه تقريبا در فرانسه به امري دائمي تبديل شده، چيست؟
نميدانم آيا ميتوان پيوسته با اين تهديدهاي تروريستي زندگي كرد يا نه؟ چرا كه نميشود چندان در آن [وضعيت] زيست... خودمان را در هزارتويي مييابيم، با بنبستهاي دهشتبار. اتفاقاتي از اين دست به مليت ما آسيب ميزند اما شما ميبينيد كه خشونت تروريستي در سرتاسر دنيا اشاعه يافته است. اين يك مشكل بزرگ سياسي براي كل سياره زمين تلقي ميشود. اين را بايد انحراف كامل انديشهها و مذاهب برشمرد كه خود ميتواند به لحاظ فلسفي بر اين جهان شكننده اثرگذار باشد.
در ساز و كار اين ايدئولوژي هم بايد شك كرد؟
ماندهام كه آيا نبايد نگراني اول ما آب و هوا باشد چرا كه براي زنده ماندن به آن نياز داريم! (ميخندد)... از آنجا كه نيرويي وجود ندارد تا از اين سيارهها محافظت كند، براي من آن مقوله ضرورت مييابد اما، البته، پرسش ايدئولوژيها پرسشي بنيادي و از ديرباز مطرح بوده است. اروپا قارهاي است كه با جنگ مذاهب پيوند خورده بود. جنگهايي كه يكي پس از ديگري حادث ميشد. اين امر همواره در نوعي كژراهه بود. چرا كه مذهب را نبايد جنگ برشمرد.
چه چيز شما را به نوشتن واداشت؟
به خود ميگويم زماني كه پدرم ناگهاني فوت كرد، ۱۰ ساله بودم. آن لحظه، نقطه عطفي در زندگي من بود. از لذتِ زندگي رفتم سوي هراسِ زندگي. آنگاه چنين پنداشتم كه جهان ناپديد شده و جاي زمين، هيچ چيز باقي نمانده است. از اين رو، هراسان به دنبال مكاني براي آشيانه كردن گشتم. اين مكان در يك درخت بود، همراه با دفترچهام. من رابطه نسبتا مستحكمي با زبان داشتم، رابطهاي كه از سوي خانواده هم حمايت شد. بنابراين فكر ميكنم به هر حال من به سوي نوشتن كشيده ميشدم اما در آنجا، اين امر قويا مبرم بود.
شكسپير، مونتني، استاندال، پروست، جويس و... جمگي چه تأثيراتي بر شما گذاشتند؟
بسيار زياد؛ بايد بدانيد كه همه اينها آثار يكديگر را خواندهاند. شكسپير آثار مونتني را خوانده است كه اين خودش يعني آثار ادبي هم در زبان خودشان آثاري ملي هستند اما در جهانبينيشان اين مقوله هيچگاه مليگرايانه تلقي نميشود. اين آثار كماكان در سطح گستردهاي بينالمللي و جهاني است. من هر روز با شكسپير زندگي ميكنم، با كافكا هم همين طور. در هر كاري كه انجام ميدهم، هميشه اين شخصيتها را ميبينم. از آنچه ميگويند در حيرتم. و شكسپير عجالتا نيازم را برآورده ميكند؛وگرنه مونتني هم هست.
سال ۲۰۲۰ كتابِ «ويرانههاي مرتب» را منتشر كرديد؛ آنچه راجع به اين كتاب بايد دانست، چيست؟
در واقع اين كتاب، كتابي است كه تا آنجا كه امكانش هست ميخواهد به دل اكتشافِ اين جواهر عجيب استثنايي بزند كه شهر آلماني خاندان من يعني اُزنابروك در ايالت ساكسوني پايين است. اين شهر صندوقچهاي است با سنگهاي قيمتي كه به طور شاخصي حاوي پيمان وستفالي محصول سال ۱۶۴۸ است. به عبارت ديگر بايد آن را آغازگاهِ اروپا دانست. همان طور كه ميدانيد اين نخستين دوره صلح [در اروپا] بود. آن هم بعد از پايان جنگهاي 30ساله مذهبي و ميليونها مرگ ناشي از آن. وقايع بسيار ديگري از اين ژانر در اين كتاب آمده است. اين تاريخ را بايد تاريخي بس پُربار با فرازهاي صلحآميزش برشمرد. علاوه بر اين، اُزنابروك را امروزه «شهر صلح» ميخوانند. از طرفي قوانينِ متغير و بيثباتي هم در كار است چرا كه اين شهر، شهري بوده كه كشتارهاي بزرگي در آن رخ داده است. در اُزنابروك تمام اقسام ممكن رذالت بشري را ميبينيم و بعد آغازي دوباره، شتاب و آشكارگي. از اين رو اُزنابروك براي من همچون يك آزمايشگاهِ انساني است.
در سال ۲۰۲۰ كتاب «نشتنامهها» را هم منتشر كرديد كه مجموعه سمينارهاي سالهاي ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۴ شماست.
اين كتاب را البته نبايد يك كتاب تلقي كرد. در واقع اين كتاب مجموع سه سال سمينارهايي است كه توسط دوستم مارتا سِگارا در ۱۲۰۰ صفحه جمعآوري شد اما شما مجبور نيستيد كه تمام ۱۲۰۰ صفحه را بخوانيد. چرا كه هر سمينار چيزي حدود 60 صفحه يا همين حدود است. در كل اين كتابي است كه در آن رابطهمان را با ادبيات درمييابيم.
«ويرانههاي مرتّب» كتابي است كه ميخواهد به دل اكتشافِ جواهري عجيب و استثنايي بزند كه اُزنابروك، شهر آلماني خاندان من در ايالت ساكسوني پايين است. اين شهر صندوقچهاي است با سنگهاي قيمتي و حاوي پيمان وستفالي محصول سال ۱۶۴۸ و بايد آن را آغازگاهِ اروپا دانست. اين نخستين دوره صلح [در اروپا ]بود، بعد از پايان جنگهاي سي ساله مذهبي و ميليونها مرگ ناشي از آن... اين تاريخ را بايد تاريخي بس پُربار با فرازهاي صلحآميزش برشمرد... اُزنابروك را امروزه «شهر صلح» ميخوانند. شهري كه كشتارهاي بزرگي در آن رخ داده است... اُزنابروك براي من همچون يك آزمايشگاه انساني است.