زبان ميميرد !
صادق هاشمي
زبانشناسان معتقدند كه زبان ميميرد. اين روزها كمتر كسي را مييابيد كه در مورد درست بودن اين جمله پاسخي از اين دست بدهد: زماني ميتوان مردن را به زبان نسبت داد كه كه زبان داراي ويژگيهاي مشترك با موجود زنده باشد. اما آيا اينگونه است؟ آيا زبان داراي مشخصهها و مولفههايي است كه زيستشناسان در مورد موجود زنده تعيين ميكنند؟ يا اينكه جمله زبان ميميرد قرار نيست معني سر راستي دهد و بلكه اين تعبير ماست كه بازيچه استعارهاي شده است كه در توليد جمله زبان ميميرد به كار رفته؟ خود زبانشناسان معتقدند زبان زماني ميميرد كه گويشوري نداشته باشد؛ به عبارت ديگر از يك روز، ساعت و ثانيه مشخصي به بعد هيچ گيرنده و فرستندهاي يافت نميشوند كه با استفاده از آن زبان براي يكديگر پيامي نوشتاري يا گفتاري ارسال كنند. اما اين الزاما به معني از بين رفتن، مردن يا ناپديد شدن آنگيرنده و فرستنده در آن لحظه مشخص نيست بلكه ميتواند به معني تغيير آن دو نيز باشد. ميتوان فرض كرد كه گيرنده و فرستنده به زبان ديگري با يكديگر ارتباط برقرار كردهاند. به بيان بهتر آنها هر دويشان زبان ديگري را يا ابداع كردهاند يا با زباني از انواع زبانهاي ديگري كه فرستندگان و گيرندگاني ديگر استفاده ميكردهاند براي برقراري ارتباط بهره بردهاند. ما در اينجا دوباره با يك سوال مواجهيم اما بگذاريد قبل از طرح آن، به جاي تكرار دو كلمه گيرنده و فرستنده در حال ارتباط از كلمه جامعه براي اشاره به آنها استفاده كنيم و علاوه بر آن بياييد فرض كنيم كه يك نقشه جلوي ما باز است كه براي هر منطقه جغرافيايي و براي هر جامعهاي يك نام و يك زبان با اعداد مختلف نشان داده است. در شرايطي كه مد نظر ماست در لحظهاي از زمان جامعه شماره ۱ كه با زبان شماره ۱ با هم صحبت ميكنند ناگهان با زبان شماره ۲اي صحبت ميكند كه از قضا زبان جامعه شماره ۲اي روي نقشه است پس در نتيجه ما تا اين لحظه به دو نقطه روي نقشه رسيدهايم. حال سوال را ميتوان طرح كرد: فاصله اين دو نقطه از هم چه ميزان است؟ چگونه امكان دارد كه جامعه شماره ۱ معني تمام نشانههاي زبان شماره ۲ را درست استفاده، درك و تعبير كند جز اينكه ضرورتا بايد متنهايي از آن زبان به آن جامعه رسيده باشد و بيان بهتر دو جامعه بايد هم ارتباط داشته باشند؟ چه اتفاقي افتاده است؟ چگونه امكان دارد جامعه شماره ۱ به جاي انتخاب نشانههاي زبان شماره ۱، نشانههاي زبان شماره ۲ را انتخاب كند؟ چه نوع ارتباطي باعث ميشود زبان شماره ۱ در لحظهاي از زمان ديگر هيچ متن گفتاري توليد نكند و زبان شماره ۲ شروع به توليد متن كند. در اين ارتباط چه چيزي منتقل ميشود كه چنين اثري ميگذارد؟ چقدر زمان لازم است تا اين ارتباط چنين اثري بگذارد؟ آيا زبان شماره ۱ و زبان شماره ۲ داراي ويژگيها و مولفههاي مشتركي هستند يا نه؟ بگذاريد براي اينكه موضوع بهتر مشخص شود از مسير ديگري به آن بپردازيم اگر هدف از ارتباط انتقال معني باشد (و نه انتقال اصوات بي معني)، يكي از شديدترين تغييراتي كه منجر به مرگ يك زبان (مانند زبان شماره ۱) ميشود حذف شدن واژگان مركزي (مانند نام اعضاي بدن، اعضاي خانواده، غذاها و....) آن و جايگزين شدن با واژگان مركزي زبان ديگري (مانند زبان شماره ۲) است بگذاريد با چند مثال، واضحتر صحبت كنم، اين يعني مفهوم خانه، پدر، مادر، خواهر، برادر، غذا، و شهر براي جامعه شماره ۱ تبديل به مفاهيمي ميشود كه در جامعه شماره ۲ مصداق دارد يا به بيان بهتر جهاني كه در اطراف جامعه شماره ۱ قرار دارد چونان تغييري كرده باشد كه هيچ اثري از گذشتهاش باقي نمانده باشد. آيا چنين چيزي ممكن است؟ در ادامه من هم استعاري صحبت ميكنم و ميگويم آيا زبان شماره ۱ واقعا ميميرد و جنازهاش جايي باقي ميماند و آرامآرام ميپوسد؟ يا درصدي ميميرد و درصدي زنده ميماند و آن بخشي كه زنده مانده خود را به مردن ميزند؟ يا نه زبان شماره ۲ تا زبان شماره ۱ را حذف نكند دست بردار نيست ؟ اگر زبان ميميرد آيا بين زبانها يك رقابت براي باقيماندن در بازههاي زماني آينده وجود دارد؟ به راستي اگر زبان ميميرد چه زبانهايي تا قبل از روز آخر، هنوز زندهاند؟ همه اين سردرگميها به خاطر مشخص نبودن معني زبان است و اينكه مانند خيلي از واژگان معني زبان براي هر كدام از ما با ديگري متفاوت است. بنابراين مطلبي كه در شمارههاي آينده اين روزنامه در اين ستون خواهيد خواند ارايه تعاريفي است كه نشانهشناسان و زبانشناسان از قرنهاي گذشته تا به امروز در مورد زبان ارايه دادهاند.