سال وبايي از زبان پزشك شاهد ماجرا
فريدون مجلسي
كتابهايي كه پزشكان از خاطرات و ماجراهاي دوران خدمت خود نوشتهاند گونه ادبي خاصي را تشكيل ميدهد. پزشكان در جايگاهي هستند كه با گروهها و سطوح مختلف اجتماعي در تماس هستند و به اندرون خانوادهها دسترسي دارند. در خاطرات آنان نكات فرهنگي و اجتماعي و سياسي پيراموني آن دوران انعكاس دارد. سالها پيش كتاب پرسيكا را ترجمه كردم كه خاطرات كتِزياس كنيدوسي پزشك ويژه اردشير دوم هخامنشي است كه 17 سال مقيم ايران بوده و طبيعتا جامعه را از سطح بالاتري مينگرد و خاطراتش بيشتر رنگ سياسي دارد. چندين سال پيش رمان مشهور «دژ» اثر دكتر داگلاس دِي را ترجمه كردم كه در واقع خاطرات زندگي پزشكي خودش را در نيمه اول قرن بيستم در قالب رماني شيرين بيان كرده است. در روزهاي اخير كتاب جالب ديگري ميخواندم به نام «بيست سال در ايران». نويسنده كتاب، دكتر جان ويشارد، در سالهاي پاياني ناصرالدين شاه تا پايان كار محمدعلي شاه در تهران و برخي شهرهاي ديگر ايران پزشك بيمارستان امريكايي بوده است. نكته مشترك اين كتابها در اين است كه همه آنها علاوه بر طرح دوران و شرايط اجتماعي و فرهنگي زمان خودشان از شرح برخي خاطرات حرفهاي و ذكر مواردي از بيماريها و بيماراني كه موفق به درمان آنها شدهاند نيز فروگذار نميكنند. بديهي است بخشي از خاطرات پزشكان به چگونگي رفع مشكلات مادي و حقالزحمهاي كه براي خدمات درماني خود بايد دريافت كنند مربوط ميشود. در كتاب دكتر ويشارد(ترجمه علي پيرنيا) به خاطرهاي برخوردم كه يكي از شاهزادگان قاجار بيمار ميشود و قرار ميشود پزشك او درباره بهترين راه درمان با چند پزشك خارجي مقيم تهران جلسه مشورت يا به اصطلاح كنسولتاسيوني تشكيل دهد. شاهزاده به پزشك خود بابت حقالزحمه هر يك از پزشكان خارجي 50 قران در نظر ميگيرد و پرداخت آن را به پزشك خودش محول ميكند. پزشك شاهزاده 20 قران از حقالزحمه ساير پزشكان را خودش برميدارد و به هر نفر فقط 30 قران ميدهد. غافل از اينكه شاهزاده خودش درباره 50 قران حقالزحمه با آنها صحبت كرده بود. دكتر ويشارد مينويسد سرانجام به فكرش ميرسد كه در نامهاي به فارسي موضوع را با آن پزشك در ميان بگذارد. متن نامه او چنين است:«خدمت دانشمند معظم محترم، افتخار علوم و ركن معتبر حرفه شريف طبابت جناب ميرزاآقاخان طبيب، جراح و فيلسوف، با عرض سلام به حضور جنابعالي و خانواده محترم. پس از استحضار از صحت وجود مبارك و توجه به نيات نوعدوستانه آن حضرت، اجازه ميخواهم نظر آن جناب را به اين مطلب معطوف دارم. به خاطر دارند آن روز كه سي قران توسط امطبيب محترم(كه خداوند سايهاش را از سر ما كم نكند) به اينجانب پرداخت شد و آن وجهي بود كه از جانب شاهزاده والاتبار بابت جلسه مشاوره پزشكي ارسال شده بود. اكنون گمان ميرود كه شاهزاده عوض سي قران، پنجاه قران مرحمت فرموده بودن كه بدون شك بيست قران مابقي قاعدتا بايد در جايي موجود باشد. اطبا معمولا در جيبهايشان داروهايي كه گاه چسبناكاند حمل ميكنند و به ذهنم آمد كه شايد بيست قران جايي در جيب مبارك چسبيده باشد. اگر با مهرباني قبول زحمت فرموده و به مخلص عنايت نموده، آستر جيب مبارك را بيرون كشيده و با دقت نظري كه دارند بر آن نظر اندازند، معلوم خواهد شد حدس من تا چه اندازه صائب بوده است. با چنين اقدام خيرخواهانهاي نه تنها راقم اين سطور بلكه شاهزاده را نيز مرهون الطاف خويش خواهند ساخت.»
به نظر ميرسد در عبارت پاياني و اشاره به اينكه شاهزاده را نيز مرهون الطاف خويش خواهند ساخت، تهديد ظريفي هم نهفته باشد. دكتر ويشارد در ادامه مينويسد چند روز بعد او بدون اينكه احساس شرم يا تأسفي داشته باشد، مرا فرا خواند و گفت حدسي كه زدهاي درست بوده است و بيست قران را پرداخت كرد.
دكتر ويشارد در كتاب خود، گذشته از شرايط حاكم بر شهرها و ناامني راهها در عثماني و ايران و درگيريهاي قومي در عثماني و كشتارهاي ارامنه، خاطراتي تلخ از دو سال وبايي 1892 و 1904 و نقش بيمارستان خودشان در درمان بيماران بيان ميكند. سال 1904 در واقع 2 سال پيش از پيروزي جنبش مشروطيت بود. ويشارد از وضعيت بيماران و شمار كثير مردگان و فرار مردم به روستاها ياد ميكند كه عملا به انتقال بيماري به روستاها و كشتار مردم آن محلها منجر ميشود. ويشارد عدم رعايت بهداشت عمومي را دليل اصلي شيوع بيماري ذكر ميكند و ميگويد، ما ديده بوديم و فهميده بوديم كه مراجعان به دليل نوشيدن آب آلوده و يا خوردن غذاي آلوده بيمار شده بودند به همين دليل در بيمارستان خودمان نوشيدن آب نجوشيده و غذاي نپخته را ممنوع و پرستاران و پزشكانرا به شستن دست وادار كرده بوديم و در نتيجه در تمام مدت شيوع بيماري كه دهها هزار قرباني گرفت هيچ يك از همكاران ما كه در تماس دايم با بيماران هم بودند به دليل همين دستور بهداشتي ساده بيمار نشدند و وقتي اين دستورات را به بيماران ابلاغ ميكرديم بسياري از آنها معتقد بودند كه عمر ما دست خداست و زير بار نميرفتند. دكتر ويشارد جمعيت ايران را در آن زمان به موجب برآورد رسمي دولت نهونيم ميليون نفر ذكر ميكند. اين رقم در تاريخ مركز آمار ايران نيز تاييد شده است. اهميت اين رقم به اين دليل است كه چند سال پيش كه موضوع انكار هولوكاست از سوي يكي از مقامات ايران، جنجالي بينالمللي برپا كرد، شخصي در هماهنگي با آن مطلب در امريكا كتابي منتشر كرد به نام «هالوكاست ايراني» كه مدعي شده بود در جنگ جهاني اول، انگليسيها با تحميل گرسنگي و اشاعه بيماري موجب مرگ 10 ميليون ايراني شدند. حقيقت اين است كه در سال پاياني جنگ به دليل پاندمي آنفلوآنزاي حادي از خانواده كروناي امروزي خودمان، كه آنفلوآنزاي اسپانيايي ناميده شد، تا حد 50 ميليون نفر در جهان قرباني شدند و در ايران نيز صدها هزار نفر مبتلا شدند و مردند. من از پدرم كه در آن سال 18 سال داشت و از نزديكان ديگري كه در آن سال زنده بودند، ترس و نگراني آنان را شنيده بودم. اما با توجه به توضيح دكتر ويشارد درمييابيم كه اولا سال وبايي مربوط به 16 سال قبل از پاندمي آنفلوآنزا بوده ثانيا مرگ 10 ميليون از جمعيت نهونيم ميليوني ايران امكانپذير نبوده ثالثا هالوكاست ايراني ناميدن پاندمي 1918 صرفا با هدفمندي ديدگاهي سياسي همراه بوده است هر چند قطعا 200 تا 300 هزار نفر در آن پاندمي در ايران مرده بودند.