چگونه متواضع شويم؟
سيد حسن اسلامي اردكاني
توضيح سرشت و كاركرد تواضع با همه سختياي كه دارد، نسبتا آسان است. بخش دشوار آن كسب اين فضيلت است. واقعا چه كنيم تا متواضع شويم؟ ميگويند موشها از دست گربه شكارگر قهاري به تنگ آمده بودند. يك مجمع عمومي برگزار كردند تا راهكار مواجهه با حمله گربه را به دست بياورند. موش جواني كه سرشار از غرور بود، گفت من راهحل قضيه را بلدم. گفتند بگو. گفت «زنگولهاي تهيه ميكنيم و به گردن گربه ميبنديم. زان پس هر گاه گربه به ما نزديك شود، صداي زنگولهاش ما را هوشيار ميكند و ميگريزيم.» همه حضار او را تشويق كردند. اما ناگهان سكوت سردي همه را فراگرفت و اين پرسش زمزمهوار تكرار شد: «حالا چه كسي زنگوله را به گردن گربه خواهد بست؟»
مساله تواضع نيز كم از اين نيست. البته ممكن است كساني براي كسب تواضع پيشنهادهايي بدهند كه برخي را بر ميشمارم. يكي آنكه تمرين كنيم هنگام راه رفتن گردن خود را كج كنيم! دوم آنكه باز هنگام راه رفتن چشمان خود را به زمين بدوزيم و خيره نگاه نكنيم! سوم آنكه گامهاي كوتاهي برداريم و آرام آرام راه برويم. اين سه معمولا در افراد نشانه تواضع شمرده ميشود. صداي آرام و فروخفته را اگر به آنها اضافه كنيم، نور علي نور ميشود. كسان بسياري را به دليل همين ويژگيها متواضع تصور ميكنيم. اما هريك از اين كارها مشكلات خودش را دارد. اولي ممكن است باعث آرتروز گردن شود. دومي چشمانداز ما را محدود كند و سومي شايد به تحليل يا آتروفي عضلات پاهاي ما بينجامد.
من پيشنهادهاي جذابتر و البته كمي سختتري دارم. پيشنهادهاي من شامل اين كارها ميشود.
يك- به نمايشگاههاي كتاب برويم. رفتن به نمايشگاههاي كتاب و ديدن آثار تازه و نويسندگاني كه حتي نامشان به گوشمان نخورده است، معمولا باد غرور ما را ميخواباند و تازه متوجه ميشويم كه چه چيزهايي نميدانيم و حجم جهل ما آشكارتر ميشود. تفصيل اين مطلب را پيشتر در يادداشت «مناسك نمايشگاه» آوردهام.
دو- به كتابفروشيها، يا سايتهاي فروش كتاب، سري بزنيم و كتابي بخريم. دست گرفتن كتابهاي تازه و به ويژه خواندنش، در درازمدت ميتواند ما را متواضع كند. باز پيشتر اين مطلب را در يادداشت «خريد كتاب و فرآيند دانشوري» بحث كردهام. البته گاه ديدن كتابها و از آن بدتر خواندشان مايه غرور ميشود كه خود بحث ديگري است.
سه- به دل طبيعت بزنيم. رفتن در دل كوه و دشت، جداي از لذت بصري و اهميت بدني كه دارد، ما را متواضع ميكند. طبيعت بيآنكه ما را تحقير كند، عميقا حقارت ما را نشان ميدهد و بر ما آشكار ميكند كه چقدر ناتوان هستيم. اين نكته را در يادداشت «اين باد وحشي و شوخ» قبلا بازگو كردهام.
چهار- يك رشته تازه را دنبال كنيم و كمي بر دانش خود بيفزاييم. مبتدي بودن لذت و اشتياق خودش را دارد. شايد براي همين بود كه ادموند هوسرل فيلسوف خودش را «مبتدي هميشگي» وصف ميكرد.
پنج- با متخصصان رشتههاي مختلف آشنا شويم تا بدانيم كه چگونه در هر عرصهاي غولهايي وجود دارند كه حتي گاه به مخيلهمان گذر نميكند.
شش- از موزهها بازديد كنيم. موزه فقط محل نگهداري اشياي قديمي نيست، كلاس تواضع نيز به شمار ميرود. كافي است يادداشت «فقط به درد موزه ميخورد» را مرور كنيد تا بدانيد كه چگونه به شكل غير مستقيم موزهها چنين كاركردي دارند. پس سالي يكي دو بار به موزههاي گوناگون برويم.
هفت- حتما آثار باستاني و تاريخي را ببينيم. كمتر چيزي مانند آثار تاريخي ضعف و عجز ما را نشان ميدهد و آشكار ميكند كه در هيچ جا «نعره شيران» پايدار نيست. آثار باستاني به واقع داستان شكست خودكامگان و متكبران تاريخ را بازگو ميكند؛ به گفته خيام «آن قصر كه با چرخ همي زد پهلو/ بر درگه آن شهان نهادندي رو/ديديدم كه بر كنگرهاش فاختهاي/ بنشسته همي گفت كه: كوكو، كوكو؟»
هشت- خود را در معرض داوري صادقانه ديگران قرار دهيم. كمي تلخ است، اما عادت ميكنيم و از آن خواهيم آموخت.
نه- ماراتن بدويم. اين پيشنهاد هال هگدون، مربي و نويسنده كتابهاي متعدد درباره دو ماراتن است. من خودم هنوز امتحان نكردهام و نميدانم كه دقيقا چه اثري دارد. اميدوارم در اولين فرصت انجامش بدهم و گزارشش را نيز ثبت كنم.
اين كارها در مجموع شخصيت فعلي ما را در هم ميشكند، جهل و ضعف و حقارت ما را آشكار ميسازد و شخصيت متواضع و هوشياري به ما ميدهد. تواضع، منش است، جلوهاي از شخصيت است و عادت است. و اينها در طول زمان و به تدريج آموخته ميشود.