گفتههاي حسن اصغري در باب اهميت «تحريف تاريخ» در ادبيات داستاني
وقتي دكتر حشمت در خيال نويسنده ازدواج ميكند
گروه هنر و ادبيات
حسن اصغري، نويسنده داستان كوتاه و رمان معتقد است كه كار داستاننويس ابدا «كپيبرداري» [از واقعيت بيروني] نيست كه وقايع عيني را گزارش كند. او اين حرفها را با نگاهي به رمان تاريخي خود يعني «وعدهگاه مرگ» زده و يادآور شده كه تنها پايان اين اثر قدري با تاريخ همپوشاني وجود دارد كه البته آن را هم بازآفريني كرده است. اصغري درباره آنچه «تحريف تاريخ در آثار ادبي» خوانده ميشود، توضيح داد و آن را نه تنها عملي «نكوهيده» ندانست بلكه «اغراق» را «يكي از مقولههاي اثر خلاقه» برشمرد كه «نميشود آن را به كلي كنار گذاشت.» او گفت:«نويسنده وقايع عيني را بازآفريني ميكند و آفرينش مجدد صورت ميگيرد. در اينجا بايد ديد كه واقعيت جهان بيرون در ذهن نويسنده چه بازتابي پيدا كرده است كه البته اين به نويسنده و خالق اثر بستگي دارد.» او در ادامه با بيان اينكه نويسنده به خصوص در زمينههاي تاريخي آزاد است، توضيح داد: «من در داستانهايي كه به وقايع تاريخي برميگردد، اغراق كردهام. رمان «وعدهگاه مرگ» كه سال گذشته چاپ شد در خصوص يك شخصيت تاريخي است، حدود ۲۰، ۳۰ درصد بنمايه آن از وقايع تاريخي گرفته شده، اين ميزان هم كليات و نمايي است كه وقايعنگاران تاريخي نوشتهاند. فقط پايان رمان كه پاياني تاريك است مقداري به تاريخ نزديك است البته آن را هم دگرگون و بازآفريني كردهام ولي بقيه بخشهاي اين رمان چيزي است كه ذهن من خواسته از تاريخ پديد بياورد نه اينكه بخواهم ماده خام تاريخي را گزارش دهم.» اصغري اين قاعده را در مورد رمانهاي غيرتاريخي به خصوص رمانهاي مدرن هم صادق دانست:«نويسنده واقعيت جامعه را ميگيرد؛ آن را بازآفريني ميكند و در جهان ذهني خودش چيزهايي را ميسازد كه ممكن است اصلا رخ نداده باشد. يعني واقعيت بازآفريده شده، ساخته ذهن هنرمند است و خواننده نميتواند آن را با جهان واقعي بيرون انطباق دهد.» اين نويسنده گيلاني در باب ضرورت و اهميت باورپذير شدن آنچه نويسنده از واقعيت بازآفريني ميكند از اثر جهاني گابريل گارسيا ماركز سخن به ميان آورد:«در «صد سال تنهايي» ماركز صحنههاي بسياري شبيه داستانهاي سوررئاليستي وجود دارد اما در گونهاي بافته و نوشته شده كه خواننده با آن ارتباط برقرار ميكند و آن را ميپذيرد. هر چند كه آن واقعيت بازآفريني شده هم باز در ذهن مخاطب بازآفريني ميشود. اين فرآيندي است در زمينه خلق اثر هنري... در «بوف كور» صادق هدايت فضاي وهمياي وجود دارد كه ساخته ذهن نويسنده است؛ براي همين ديگر آن حكم گذشته كه هنرمند بايد از واقعيت جامعه كپيبرداري كند،كهنه شده است. در آثار من نيز نمادها خصوصا در داستانهاي كوتاه سالهاي اخير خيلي نقش دارند. اين نشانههاي نمادين در ذهن من جرقهاي زده كه آن را در متن آوردهام و خواننده بايد با نشانهها ارتباط بگيرد تا بتواند انديشه داستان را دريافت كند.» اصغري رمان «جنگ و صلح» لئو تولستوي را مصداق يك اثر خلاق بازآفريني شده از واقعيت تاريخي ميداند:« در «جنگ و صلح» غير از حمله به روسيه كه يك واقعه تاريخي است، بقيهاش اصلا ربطي به تاريخ ندارد.۷۰۰ شخصيت در رمان ... زندگي انسانهايي است كه تولستوي در عصر خودش ديده و تجربه كرده و ربطي به دوره حمله ناپلئون ندارد.» او از رمان تاريخ ديگر خود هم حرف زد: «رمان من، «درفش پوستين بر چوبه دار» در خصوص دوره انقلاب مشروطه و شخصيت دكتر حشمت است. وقتي اين رمان را نوشتم، خواهرزاده دكتر حشمت با من تماس گرفت و گفت كه دايي من ازدواج نكرده بود و من توضيح دادم كه آنچه من نوشتهام بازآفريني ذهن من بوده است نه عين واقعيت.»