يادگار عباس اقبال آشتياني
رضا مختاري اصفهاني
عباس اقبال آشتياني تنها با انتشار مجله يادگار ميتوانست نامي ماندگار بيابد؛ مجلهاي كه دچار و اسير فضاي خاص سياسي و اجتماعي پس از شهريور بيست نشد. اقبال از دانشآموختگان دارالفنون بود. هرچند ميراث اميركبير به مدرسهاي مدرن مانند همگنانش در غرب و شرق تبديل نشد، اما برخي از دانشآموختگانش در موسسات آموزشي مدرن ايران سرآمد شدند. اقبال آشتياني از جمله اين سرآمدان بود. او با آنكه مدتي در ديار فرنگ تحصيل كرد، اما برجستگياش در شناخت تاريخ و فرهنگ ايران بود. درآميختگي آموزش در غرب و فهم عميق زبان و ادبيات ايراني او را حتي از نسلهاي بعد از خودش متمايز ساخت. بخشي از اين تمايز به جسارت علمي اقبال بازمي گشت. اين جسارت در رفتارش نيز وجود داشت. بر مبناي همين جسارت منتقد بعضي از اقدامات و نتايج موسسات فرهنگي مدرن مانند دانشگاه و فرهنگستان، دو ميراث دوره رضاشاه، بود. واژهگزينيهاي افراطي فرهنگستان را برنميتابيد و از ترجيح مدرك بر دانش در دانشگاه به شكلي افراطي خشمگين بود. اقبال در تصحيح، تاليف و ترجمه آثار سترگي به چاپ رساند. در تمامي اين آثار جسارت و وزانت علمي اقبال هويدا بود. او در بعضي از تأليفاتش به شرح حال افرادي پرداخت كه با وجود شهرتشان، دانستنيهاي اندكي از جزييات زندگيشان وجود داشت. «شرح حال عبدالله بن مقفع»، «ميرزاتقي خان اميركبير» و «خاندان نوبختي» نمونه آثارش در زندگينامهنويسي است كه نگاه دقيق و موشكافانهاش را نشان ميدهد. همچنان كه رد چنين مسيري را در بعضي از ترجمههايش مانند «سه سال در دربار ايران» اثر ژان باتيست فوريه، پزشك ناصرالدينشاه قاجار و «ماموريت ژنرال گاردن در ايران» ميتوان ديد. با اين همه، بسياري از آثار او چندان كه بايد، قدر نديده و مهجور ماندهاند. از آن جمله كتاب «ميرزا تقيخان اميركبير» با وجود ايجاز، اثري مهم و علمي درباره اين صدراعظم دوره ناصري است. همچنان كه در كتاب «تاريخ مغول» تنها به تاريخ سياسي اكتفا نكرده و به فرهنگ و اجتماع و اقتصاد اين دوره از تاريخ ايران نظر افكنده است. به جز اين تلاشهاي علمي و تدريس در دانشگاه تهران و دانشسراي عالي، اقبال آشتياني به يادگار نيز ماندگار است. او در اتاقي كوچك در روزنامه اطلاعات كه برادران مسعودي در اختيارش نهاده بودند، مهمترين و اثرگذارترين مجله علمي در تاريخ و فرهنگ ايران را بنيان گذاشت. اقبال در« يادگار» حلقه اتصال دو نسل بود. نسلي از دوره مشروطه مانند علامه محمد قزويني و سيدحسن تقيزاده به همراه نسل جوان مانند عبدالحسين نوايي، محمدحسن گنجي و منوچهر ستوده در يادگار قلم ميزدند. اقبال آشتياني خود نيز متعلق به نسل ميان اين دو نسل بود. يادگار در ميانه اشغال ايران در جنگ جهاني دوم سر بر آورد؛ دورهاي كه سايه سياست بر سر كشور سنگيني ميكرد. مطبوعات حزبي به ويژه نشريات متعلق به حزب توده فضاي رسانهاي كشور را تسخير كرده بودند. نشريات چپ از نقد گذشته پا فراتر نهاده و به نفي آن ميپرداختند. يادگار اما با نگاهي اعتدالي در مقابل اين طرد و نفي قرار داشت. نويسندگان يادگار به روايت تاريخ ايران با تكيه بر منابع اصيل پرداختند. گاهي روايت بعضي از نويسندگانش از دريچه نگاه ذوقي بود و گاه روايت بعضي از آنان مانند تقيزاده از دريچه هويتي. زمانه اما به يادگار، اقبال چنداني نشان نداد. اقبال يادگار را تعطيل كرد و روانه سفر ديپلماتيك فرهنگي شد. يك سال پس از تعطيلي يادگار در نامهاي كه به شاگرد و همراهش، عبدالحسين نوايي، نوشت، از ملولي و نااميديهايش گفت. او در همان وضعيتي قرار داشت كه پيش از اين، علامه قزويني دچارش بود: «بيچاره مرحوم قزويني كه تا آخر عمر در حسرت اينكه پولي به دست بياورد و چند قفسه براي مرتب كردن كتابهاي خود درست كند، ايام عمر عزيز خود را به انجام رساند، از دست همين مردم دق كرد. آن وقت همين جماعت پس از مرگ سهراب چه سازها و سرناها برپا نكردند و چه مجالس احتفال و هفته و چلّه نگرفتند.» نهايت، در چنين نااميدي و سرخوردگي در غربت غرب جان داد. چه در سرزميني كه به جان دوستش داشت، سايه سياست سنگينتر از سايه فرهنگ است.