دويديم بيعشق تا جا نمانيم
وجيهه قنبري
زماني كه زندگيمان سرعت گرفت و هر روز بيشتر دويديم تا جا نمانيم فكر نميكرديم روزي برسد كه قرباني كردن مسيرها براي زودتر رسيدن به مقصدهاي بيشمار زندگي ميان ما و احساساتمان فاصله بيندازد. سرعت گرفتيم و دويديم تا زودتر به خواستههايمان برسيم. در اين رسيدنها لحظهاي براي حظ بردن توقف نكرديم. فكر دير شدن و دير رسيدن، ميان دستاوردهايمان و احساس خشنودي ديواري كشيد. لذتهايمان در زندگي فوري، لحظهاي شد و رضايتمندي احساسي كه ديگر برايمان آشنا نبود. روابط عاطفيمان نيز در فوريتهاي غيرفوري زندگي در همان كششهاي اوليه بيرمق شد و جايي براي عشقورزيدن باقي نگذاشت. مدتهاست كه «عشق» براي بسياري از ما بار معنايي گذشته را ندارد و تنها واژهاي است كه ادبيات داستاني وجودش را يادآوري ميكند. ما در سرعت بيامان زندگي خودساخته احساساتمان را در غذاي فوري، قهوه فوري و لذتهاي فوري گم كرديم و «زمان» برايمان مفهومش را از دست داد. ديگر نه حوصلهاش را داشتيم و نه وقتش را كه «صبر» كنيم تا دوست داشتنها با فرآيند شناخت، درك و پذيرش آشنا شوند. نيازمان براي گفتن اميدها، روياها و برنامههاي آينده و حتي در ميان گذاشتن ترسها، دل نگرانيها و تعارضات دروني با ديگري را ناديده گرفتيم و مضطرب و افسرده به دويدنهايمان ادامه داديم. روانشناسان اجتماعي آمدند و گفتند «افرادي كه از زندگي و روابط فردي و اجتماعي خود احساس رضايت دارند، چهار تا هفت سال جوانتر از ديگران به نظر ميرسند.» يا «نداشتن يا كمبود روابط سالم، حدود 30درصد خطر ابتلا به بيماريهاي قلبي را افزايش ميدهد.» خوانديم و شنيديم اما هيچ كدام ما را از دويدنهاي بيرضايت دور نكرد و نكرده است هنوز.