حجاب موزه
رضا دبيرينژاد
ميگويند موزه محل يادآوري است، يادآوري همه تجربيات و دانشهايي كه آدميان در مواجهه با شرايط مختلف به دست آوردهاند. در آغاز اشيا يا آثاري كه تجلي زيبايي، تاريخ، علم، يا صنعت بودند گردآوري ميشدند تا با ديدنشان همه آن زيباييها يا دانشها را به ياد آورده و فراموش نكنيم. به اين ترتيب موزهها جايي بودند تا در مقابل سرعت فراموشي، مانعي بسازند و يادخانه شوند. موزه جايي است كه آدمي با تجربههاي زيسته مواجه ميشود، البته كه همه تجربهها خوب، مثبت و موفق نيستند و ناكاميها و نازيباييها هم جزيي از تجربههاي بشر در طول قرنها و هزارهها به حساب ميآيند كه افراد با يادآوري آنها تلاش ميكنند دچارشان نشوند. با اين حال به نظر ميآيد با گذر ايام و برجسته شدن همه آنچه در ويترينهاي موزهها جاي گرفته است و تاكيد بر ارزش و بعد ذيقيمت شدن آنها، خود آثار چنان مهم و مورد توجه قرار گرفتند كه همه تلاشها معطوف به دستيابي به آنها شد. دستيابي و مالكيت و سپس تماشا و عرضه آثار. اين عوامل سبب شد هالهاي بر گرد آثار به وجود آيد كه اثر را به تنهايي مهمتر از معنا و مفهومش ميكرد. ديدن ساحت مادي آثار و اعتبار بازاري آنها چنان شد كه همه هدف و تلاش موزهها معطوف نگهداري آنها شد؛ گويي كه اين آثار همين امروز و براي موزه خلق شدهاند و اگر تجربه حاصل كه پديد آورنده اثر بوده است نيز نباشد باز آثار و موزهها مهم ميشوند. اينگونه ديدن موزهها از آنها و آثارشان تابويي ميسازد كه بر اهداف اوليه موزه سايهاي سنگين مياندازد و موزه حجاب خود ميشود. موزه ديگر چيزي را به ياد نميآورد و يادهايي پشت حجاب آثار نميبيند و فراموش ميكند. حجاب موزه، موزه را از دانش خالي كرده و دچار تعصب موزهاي ميسازد. اين تعصب موزه و آثار موزهاي باعث ميشود بدل به فراموشخانه شود. حجاب موزه همان تعصبي است كه نميگذارد فهم درستي از دانش و تاريخ و فرهنگ پديد آيد و تنها خود آثار و ماهيت مادي آنها مهم ميشود. تعصب موزهاي به جاي پيوند فرهنگي يا پيوند دانشها از همه دانشها و باورهاي ملي يا فرهنگي حجابي ميسازد و ديوار ستبر ميكشد. در اين حالت ديگر موزه محل مفاهمه نيست بلكه زنداني خواهد بود كه از داشتههايش زنجيري براي نديدن و ماندن ميسازد.