چرا ميدوم؟
سيد حسن اسلامي اردكاني
از كنار چند خانم ميانسال به سرعت ميگذرم. با ديدن من ميخندند و يكيشان ميگويد: «شما چي را داريد آب ميكنيد؟» متلكي است به چربي نداشتهام. من هم پاسخ مختصر و سربالايي ميدهم، چون توضيح كارم كمي سخت است. كسي كه لاغر است و قند خون يا كبد چرب ندارد، چرا بايد اينگونه ديوانهوار بدود؟ واقعا چرا بايد بدويم؟ در پاسخ ميتوان براساس سه الگو پاسخ داد و سه گونه دليل پيش كشيد. يكي همان است كه در دل اين پرسش گنجانده شده است. چرا شخص احتمالا سالم و بدون مشكلات خاص جسمي و روحي بايد بدود؟ اين سوال بيانگر يك نگرش مسلط در فرهنگ ما است. جز بچهها و ورزشكاران حرفهاي، هر كسي كه ميدود احتمالا يك مشكل پزشكي دارد و به توصيه درمانگرانش چنين ميكند. در اين صورت، بايد مانند دارو تنها به ميزاني بدود كه لازمه سلامتي است، نه بيشتر. اين ميزان هم طبق آخرين تحقيقات 75 دقيقه در هفته است. يعني كافي است يك ساعت و ربع خيلي آرام و ملايم بدويم. بدين ترتيب، سلامتي ما تامين و مشكلاتي چون چربي و فشار خون يا كبد چرب برطرف ميشود. اما بيش از آن ديگر ربطي به بحث سلامتي ندارد. نام اين را الگوي سلامتي دويدن بگذاريم. اين الگو، در عين مفيد بودن، مشكلاتي دارد. يكي آنكه معمولا كسي كه با اين دلايل ميدود، پس از مدتي آن را كنار خواهد گذاشت. همچنين غالبا در حال محاسبه كالري مصرفي و وزنش است. سرانجام آنكه اصولا فقط يك جنبه وجودش را ميبيند و آن هم بدن است. گويي فقط بدن ما نيازمند سلامت و فعاليت فيزيكي است. در برابر اين نگرش غالب، گروه ديگري هستند كه عمدتا به مثابه فعاليت حرفهاي و ورزشي ميدوند. همواره خود را آماده ميكنند تا در مسابقات شركت كنند، بدنشان را در فرم نگه دارند، مراقب برنامه غذايي خود باشند، تمرينات را به شكل منظمي دنبال كنند و حتما در مسابقات ببرند و مدال كسب كنند. اين نگاه به دو حتي در ميان كساني كه اهل ورزش نيستند گاه ديده ميشود. تصور كنيد چند جوان در مسيري جنگلي دارند قدم ميزنند و ناگهان يكي پيشنهاد ميكند: «بچهها، تا سر جاده بدويم!» و آنها موافقت ميكنند و هر كسي سعي ميكند زودتر از ديگران به مقصد برسد. چند دقيقه بعد همه نفس زنان، نقش زمين ميشوند. اين را هم الگوي رقابتي ميتوان ناميد. در اينجا دويدن ابزاري است براي كسب مدال و اعتبار و خودنمايي و غلبه بر ديگران. اين سبك دويدن هم اصولا ربطي به سلامت ندارد و چه بسا دوندگاني به سلامتي خودشان آسيب ميزنند تا به هدف بزرگتري، در اينجا پيروزي برسند. اين الگوي ورزشي با استرس و فشار كه ضد سلامت است گره خورده است.
حال ميتوان از گروه سومي نام برد كه نه نگران جسمشان هستند و نه در پي رقابت با ديگران، بلكه از خود دويدن لذت ميبرند. دوست دارند خوش خوشك بدوند، گاه نيز تند بدوند، گاه با قهقهه از ديگران جلو بزنند و گاه از اينكه ديگران از آنها جلو زدهاند، به خود بخندند. دويدن براي آنها، مانند خواندن غزلي از حافظ است، نه نان دارد و نه آب، در عين حال، لذتي ايجاد ميكند كه قابل مقايسه با خواندن براي قبولي در كنكور يا دويدن براي كسب جايزه نيست. اين گروه هنگام ديدن به اين فكر نميكنند كه دويدن وسيله كاهش وزن يا افزايش سرعت و گرفتن مدال است. در دويدن و خسته شدن و نفس زدن، لذت خاص رهايي را تجربه ميكنند. با بدن خودشان مواجه ميشوند، خود را كشف ميكنند، پا به عرصههايي ميگذارند كه فقط در اينگونه دويدن حاصل ميشود. آنها گاه زمان و سرعت را فراموش ميكنند، با همه وجود در هستي جاري لحظهها غرق ميشوند. در اينجا دونده و مسير دويدن و مقصد يكي ميشود. در اين حال تن و ذهن و روح در هم ميآميزند و رهايي زيبايي را پديد ميآورند.
نام اين را ميگذارم الگوي شكوفايي. كساني كه اينگونه و با اين نگرش ميدوند، در نهايت به سلامت جسم و روح خود بيشتر توجه دارند و غالبا اين كار را ادامه خواهند داد و از همه زيبايي دويدن، فارغ از مسائل ديگر لذت خواهند برد؛ لذتي كه تنها در دويدنهاي طولاني ميتوان تجربه كرد.