كپي برابر اصل
محمد خيرآبادي
وقتي بچهاي به دنيا ميآيد، يك سرگرمي براي اطرافيان اين است كه درباره شباهت نوزاد به پدر يا مادرش اظهارنظر كنند. اينكه بيشتر به كدام طرف كشيده است و در اقوام پدري و مادري اعم از پدربزرگ، مادربزرگ، دايي، عمه و ... چهره و اندامش به چه كسي بيشتر متمايل است؟ اين داستان كم و بيش تا نوجواني و جواني هم ادامه دارد و كمكم از شباهتيابي فيزيكي و چهرهشناسانه به سمت شباهتيابي رفتاري و روانشناسانه سوق پيدا ميكند. خيليها از زبان اطرافيان خود شنيدهاند كه «تو كپي برابر اصل پدرت هستي» گاهي وقتها از سر تحسين و گاهي هم به اين مضمون كه «لنگه باباتي». هر بار كه به من گفتند شبيه پدرت هستي - چه از سر تحسين و چه از منظر خصوصيات به ظاهر منفي- احساس غرور كردم. احساس موفقيت و سربلندي در آزموني مهم. احتمالا همين احساس به شباهتهاي ژنتيكي ضميمه شده و من در نوجواني و جواني مثل خيليهاي ديگر سعي كردم هر چه بيشتر خودم را به پدرم شبيه كنم. هم پاي شباهتهاي ذاتي در ميان است و هم شباهتهاي اكتسابي. پدرم براي خودش ديسيپلين و لايف استايل خاصي داشته كه هميشه برايم احترامبرانگيز بوده است. من هم دلم ميخواست روش و منش مخصوص به خود داشته باشم و به هر كاري با هر شيوهاي تن ندهم. پدرم نظم و روال مشخصي براي زندگي روزمرهاش دارد و به تجربه فهميده كه زندگي به اين نحو برايش قابل تحملتر و روانتر پيش ميرود. هميشه براي امور عادي مثل غذا خوردن، ورزش كردن، مطالعه، معاشرت، سفر، خواب عصرگاهي، خواب شبانه و... نظمي قائل بوده و هنوز ساعت نقش مهمي در زندگياش بازي ميكند. در سخن گفتن هم آييننامهاي نانوشته بر ذهن و زبان او حكم ميكند. در همه سالهاي گذشته فقط وقتي كه ضرورت داشت حرف ميزد و به همان اندازه كه نياز بود. به همين دليل كوچكترين تشويقش صد برابر آنچه در واقعيت بود تاثير ميگذاشت و توپ و تشرش صد برابر فركانس واقعياش طنينانداز ميشد. اين روزها هم كه بيماري، قانون كمحرفياش را تشديد كرده، هر جملهاي از زبان او برايم در حكم هديهاي گرانبهاست. البته حالا من در آستانه 40 سالگي، ميفهمم كه شباهتهايم به پدر در همه موارد خوب نبوده و نيست. بايد يك جاهايي از بعضي خلقوخوهاي نه چندان قابل دفاع فاصله بگيرم و نسخه اصلاحشده پدرم باشم. اما راستش را بخواهيد خيلي سخت است. من پدرم را دوست دارم و سعي ميكنم وجودم نسخه انساني بهتري باشد. اما اگر فقط كپي برابر اصل او هم باشم هيچ ناراحت نيستم. ميراث پدران كه از مسيرهاي مختلف ذاتي و اكتسابي عبور كرده، چنان در پسران خوش مينشيند كه حتي به روزگاران و به سعي فراوان هم دشوار بتوان بيرونشان كرد. سايهشان مستدام.