ترور الكساندر دوم
مرتضي ميرحسيني
يك: نخستين بمب او را نكشت. جان يكي از همراهانش را گرفت و چند نفر ديگر كه آن نزديكي بودند را زخمي كرد. خود تزار سالم مانده بود.
از كالسكه ضدگلولهاش كه هديهاي از سوي امپراتور فرانسه، ناپلئون سوم بود پياده شد. به اطرافش و به ابتدا تا انتهاي خيابان نگاهي انداخت. ميلرزيد اما هيچ آسيبي نديده بود.
اسبها كشته شده بودند و مردم وحشتزده هم به اين سو و آن سو ميدويدند. قبل از اينكه خودش را جمعوجور كند، ناگهان جوان ديگري از دل جمعيت بيرون زد، تا جايي كه ميتوانست به تزار نزديك شد و فرياد زد:«هنوز خيلي زوده كه خدا را شكر كني!»
و بمب دوم را پرتاب كرد. بمب زير پاهاي تزار افتاد و منفجر شد. به زانو درآمد و در خون خودش غلتيد. به زحمت واژه «كمك!» را به زبان آورد و بعد بيهوش شد. آن گروه از همراهانش كه بدون جراحت، زنده مانده بودند او را به كاخ بردند و پزشكان را صدا زدند.
اما از نگاه كردن به بدن پارهپارهاش معلوم بود كوشش پزشكان فايدهاي ندارد و اين بار كار الكساندر دوم تمام است.
ماجراي سيزدهم مارس 1881 اولين سوءقصد به جان تزار الكساندر دوم نبود اما آخرينشان شد (گلولههاي قبلي همگي به خطا رفتند و بمبهايي هم كه سر راه يا دركاخش منفجر شدند به او آسيبي نزدند).
اين ترور را سازماني موسوم به اراده خلق به عهده گرفت و اعلاميهاي هم در توجيه آن منتشر كرد: «الكساندر مُرد چون به مردمش اهميتي نميداد. مالياتهاي سنگين ميگرفت و فقط مدافع منافع ثروتمندان بود... خودش در رفاه و تجمل زندگي ميكرد اما كساني كه به نفع مردم براي تحقق عدالت ميكوشيدند را دار ميزد يا تبعيد ميكرد.»
دو: چرا الكساندر دوم اينقدر منفور بود؟ او كه ظاهرا 20 ميليون رعيت روستايي را از زنجير بردگي آزاد كرد، نظام دادگستري كشورش را كمي سروسامان داد، برخي مردان لايق را از دور و نزديك به دربار دعوت كرد و در دولت به كار گرفت و شمار زيادي از اشراف فاسد را از مقامي كه داشتند، بيرون انداخت و درگوشه و كنار قلمرو خودش چندين و چند مدرسه و بيمارستان ساخت. عدهاي معتقدند تزار اصلاحات را نه براي خير جمعي كه به هدف تحكيم قدرت خود و تداوم نظامي كه او رياستش را در دست داشت شروع كرد. به نوشته جانام. دان دركتاب انقلاب روسيه «انگيزه الكساندر از اين اقدامات نه انسانيت كه ضرورت بود. او خودش ميگفت: بهتر است به جاي اينكه زيردستانمان اين كارها را انجام دهند، حال كه بر آنها سر هستيم، خود اين كارها را انجام دهيم.» يا چنانكه يكي از نزديكان او گفته بود:«تاج و تخت نميتواند منحصرا بر يك ميليون سرنيزه و ارتشي از مقامات رسمي تكيه كند.»
اما برخي در پاسخ به اين پرسش ميگويند اين اصلاحات نه فقط حركتي با اهداف نادرست كه اصلاحاتي سطحي و عملا بيفايده بود و تنها اثري كه داشت، تحريك بيشتر مخالفان و تشديد نارضايتيها بود. زيرا در روند اجراي اصلاحات (و مشاهده موانعي كه سر راه آن وجود داشت) براي بسياري معلوم شد كه تا نظام استبدادي تزاري سر كار است، روسيه روي آرامش و سعادت را نميبيند.