• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۹ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4897 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۱۹ فروردين

روز صد و هفتم

شرمين نادري

ديوانه‌وار شهر را گز كرده‌ام از گلاب‌دره تا نياوران از تكيه نياوران تا پيش درخت قشنگ جماران و بعد هم جايي به نام جوزستان كه ديگر سال‌هاست درخت گردو ندارد.
بعد اما سمت بهارستان، پشت چهارراه سيروس و قدم‌زنان به طرف ناصرخسرو و خيام و بعد هم محله سنگلج از سر تا ته.
ديگر مكان تمام ديوارهاي حصار ناصري را از حفظم و قصه‌هاي شميران و تجريش و كوچه سالورها را صدبار به غريبه‌هايي كه همراهم بودند، گفته‌ام.
انگار كه بخواهم شهر را براي هميشه به ياد بسپرم، انگار بترسم كه ديگر نبينمش، انگار هميشه دلتنگ اودلاجان باشم و شلوغي بازارچه مروي و محله عرب‌هايش و آن كوچه‌هاي تنگ و تاريك و آن خانه‌هاي ويران و آن زني كه انگار خم شده از حجم سياهي.
هر روز صورت نشسته و خسته و خم‌خم مي‌رود توي كوچه و لباس سياه و گيس آشفته‌اش روي زمين كشيده مي‌شود و من را ياد شهرم مي‌اندازد.
بعد اما كسي مي‌پرسد: تهران را خيلي دوست داري؟
 من هم حيران نگاهش مي‌كنم و مي‌گويم: خانه‌هاي قديمي را دوست دارم و درخت‌هاي پر از انجير درخونگاه و آن درخت نخلي كه كاشته بودند توي حياطي و بعد از خراب شدن عمارت آجري بخشي از كوچه شد.
همان كه سايه مي‌اندازد روي ماشين‌ها و سردر خانه‌هاي زشت تازه ساز و مرد همسايه با حوصله آبش مي‌دهد.
اينها را مي‌گويم توي همين عيد و مي‌روم كه به درخت چنار امامزاده يحيي سلام درخت كوچه درمان امامزاده قاسم را برسانم و بگويم حيف از آن درخت امامزاده صالح كه مردم روي شانه‌اش سماور و استكان مي‌گذاشتند و حتي نماز مي‌خواندند و طفلك طوري سوخت انگار كه هرگز در اين شهر نبوده است.
راستي يادم باشد اگر آنكه پرسيده بود تهران را دوست داري توي خيابان ديدم، سلامش كنم، درست است كه كوچه‌هاي اين شهر ديگر آشتي‌كنان نيستند و ما هم پشت ماسك‌هاي‌مان قايميم اما هر چه نباشد بچه همين شهريم و اين همه تلخي هم مثل همان مرضي كه مدتي است يقه‌مان را گرفته، واگير دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون