مرگ آلن پيتون
مرتضي ميرحسيني
در مهمترين كتابش كه به فارسي «بنال وطن» ترجمه شده است از زبان يكي از شخصيتها ميگويد: «يك چيز محقق است و آن اينكه اگر روش اعتماد و محبت به شكست بينجامد، ديگر هيچ روشي به هيچ جايي نميرسد.» اين حرف آلن پيتون ريشه در تجربيات شخصياش داشت، زماني كه مدير يكي از موسسات اصلاح و تربيت جوانان و نوجوانان در ديپلوف آفريقاي جنوبي بود. آنجا به اين باور رسيد كه بايد به همه انسانها، بيتوجه به طبقه اجتماعي و رنگ پوست و خالي يا پر بودن جيبشان احترام گذاشت و كسي كه احترام ميبيند انسانيتر هم رفتار ميكند و ويژگيهاي مثبت او مجال بروز مييابد. زماني از باورش گفت كه كشورش، آفريقاي جنوبي زير سلطه رژيم آپارتايد - يكي از بدنامترين حكومتهاي قرن قبلي - دست و پا ميزد. خود او هم بعد از پايان تحصيلات، مدتي در مدارس سفيدپوستها تدريس كرد اما معنايي را كه از زندگي ميطلبيد در اين كار پيدا نكرد. آن جا بود كه به واسطه يكي از دوستانش به يكي از موسسات اصلاح و تربيت كشيده شد و مديريت آن را به عهده گرفت. در اين مدرسه فقط از نوجوانان و جوانان سياهپوست نگهداري ميشد و پيتون هرچه بيشتر با آنها زندگي كرد، بيشتر از ظلم و تبعيضي كه آنان تحمل ميكردند متنفر شد. خودش يكي از سفيدها بود، اما وجدانش را به نژادش نفروخت؛ چون عميق و صادقانه به مسيحيت اعتقاد داشت، به اينكه انسانها همگي در پيشگاه خدا باهم برابرند و داور نهايي فقط اوست. زمان جنگ دوم جهاني براي خدمت داوطلبانه اعلام آمادگي كرد، اما او را نخواستند. بعد از جنگ به اروپا و امريكا سفر كرد و مدتي در اسكانديناوي و ايالات متحده مقيم شد. نوشتن «بنال وطن» را در نروژ آغاز كرد و به راهنمايي دو نفر از دوستانش - كه در دغدغههاي او شريك بودند - با ماكسول پركينز آشنا شد و زيرنظر او رمان را منتشر كرد (1946) . كتاب پرفروشي شد و زمينه فروش بالاي نوشتههاي بعدياش را نيز فراهم كرد. پيتون تا اواسط دهه 1950 چند كتاب ديگر هم نوشت، از اين راه به شهرت و ثروت زيادي رسيد و از اين پشتوانه براي ادامه مبارزه با تبعيض بهره گرفت. به جز «بنال وطن»، تمام آثار ديگر او هم به مسائل نژادي برميگردند و به نوعي بازروايت همان دغدغههاي نخستين رمان او هستند. از بنال وطن دو فيلم ساخته شده كه يكي سال 1951 و ديگري 1995 اكران شد. گويا به جز «بنال وطن» كه سيمين دانشور آن را ترجمه كرده، رمان «لطف ديررس» پيتون هم حدود نيم قرن پيش با ترجمه نادر ابراهيمي به بازار آمد كه نه فروش نرفت و نه ديگر تجديد چاپ شد. خود آلن پيتون دوازدهم آوريل 1988 در دوربان از دنيا رفت. در يكي از سفرهايش، در نيويورك سخنراني كرد و درباره باورهايش حرف زد: «عقيده شخص من اين است كه تنها نيرويي كه ميتواند نيروي ترس را مقهور كند، نيروي عشق است. عشق احساس ظريف و شكنندهاي است. مردم آن را دستكم ميگيرند و به آن ميخندند. اما من به اميد روزي هستم كه در افريقاي جنوبي همه دريابند كه تنها راهحل ديرپاي و ارزشمند مسائل عميق و مشكل ما در اعماق قدرت نهفته نيست، بلكه در تفاهم و همدردي نهفته است و بدون تفاهم و همدردي، زندگي انساني دستخوش بندگي غيرقابل تحملي است و اينچنين بندگي، تمام ما را به يك زندگي آكنده از خشونت و بدبختي و ترس محكوم ميكند.»