مخالفخواني ما را ويران كرده
رضا دبيري نژاد
امروز در مواجهه با هر موضوعي ميتوان شاهد يك برخورد مشترك بود و آن مخالف خواني است، مخالفت براي تاييد خودمان، موقعيت مان يا منفعت مان. اين مخالف خواني آنقدر فراگير شده كه از سطح سياست فراتر رفته و همه سطوح را در برگرفته و ميتوان آن را يك عادت فرهنگي مسلط شده خواند.اينگونه كه همه چالشها، بحرانها و نيازهاي جامعه را ميتوان با مخالف خواني از هر سويي پاسخ داد يا تحليل كرد هر چند كه اين مخالف خوانيها در سطح و در رفع مسووليت يا فرار از واقعيت باشد. بايد در نظر داشت كه اين مخالف خوانيها چيزي نميسازد بلكه مدام همه ما را در منظر همديگر تخريب ميكند. اما مخالف خواني ما تنها حاصل نتيجه و عملكردمان نيست بلكه مدتهاست همه اسير اين عادت شدهايم و حتي ساختها و انتخابهايمان برآمده از مخالفت است، گويي ما بر هر كاري و براي هر هويتي نيازمند مخالفت با ديگري هستيم. در واقع هويتهايمان در مخالفتها معنا پيدا ميكند و از همين راه همراه و هم گروه شدهايم، چه به وقت پيروزي چه به وقت شكست، چه وقت منفعت چه به وقت ضرر.
اگر بردهايم در مخالفت با ديگري بردهايم و به ديگري نه گفتهايم و اگر باختهايم تمام باخت مان را در مخالف خواني برنده جبران كردهايم، اينگونه است كه ما دست به انتخاب چيزي يا كسي نزدهايم بلكه مخالفتمان را شكل دادهايم. مخالف خواني با خود ستيزه، تخريب و ناديده انگاري دارد. ما بيشتر از آنكه واقعيت انتخاب مان را ديده باشيم ناديده انگاشتن مخالفمان را در پي گرفتهايم. نتيجه اين نوع مواجهه بيشتر ويران كردن بوده، در واقع ما بيش از آنكه بسازيم بر تخريب اتكا كردهايم، اين نوع تخريب پيوسته همه نقطههاي اتكا و اميد را بريده است و هر نوع باوري را در برابر نقيضها و تخريبهاي بسيار قرار داده است و سبب شده است امكان اعتماد كاسته شود. وقتي اعتماد، باور، اتكا وجود نداشته باشد اميد نيز كاسته شده و ناخودآگاه همه به سوي يأس سوق پيدا ميكنند. يأس عمومي نتيجه همين رويه مخالف خواني است نتيجه تخريبهايي است كه مدام پايههاي تكيه جامعه را سست كردهايم و اينگونه نوعي مخالفت با زيست جامعه پديد آمده است. وقتي مخالف خواني فراگير ميشود ديگر تنها معطوف به يك حوزه نيست بلكه به حوزههاي اجتماعي، فرهنگي و باورمندي نيز توسعه مييابد و جامعه همه امكانهاي ساخت و توليد دوباره را از خودش ميگيرد.