اخلاق حكم ميكند در استفاده از اسناد، حقوق مولف رعايت شود
كدِر، مُكدر، كدورت؛ كلمهها و تركيبات كهنه
رامين حيدريفاروقي
او كيست؟ اين در كنار پرسشهايي مثل اينكه من كه هستم و ما كيستيم از اساسيترين مفاهيم هويتي يك جامعه است كه نشان ميدهد كي به كيست، چي به چيست؟!
چند روزي است كه بحثي داغ شده در باب مستندي و عدم رعايت حقوق صاحبان حق!
اينكه صاحب حق كيست، خيلي مربوط است به فهم ما از حق و حقوق كليه شخصيتهاي حقيقي و حقوقي. حقيقت و حقوق، نبايد در يك جامعه مفهومي لوكس و تزئيني يا پردردسر و مزاحم و دستوپاگير قلمداد شوند. در تعريف حق شهروندي و اخلاق آن آمده است، اخلاق، يعني اينكه ما به حقوق ديگران و مسووليتهاي خود، آگاه و موظف باشيم؛ نه اينكه مدام به فكر حقوق مفروض خود و مسووليتهاي مفروض ديگران باشيم و كمكم از هم بيزار شويم. اما چيز بزرگتري هم هست، اينكه ما به امر اخلاقي، آگاه شويم و به انجام آن مشتاق.
در خيلي از مواقع، مشكلات پيش روي جامعه ما براي اين است كه به طريقي كهنه و همچنان درجريان، با كم و كسر چيزهاي بنيادين روبهرو هستيم. يا قانون نيست، يا قانون روشن نيست، يا قانون، خاصيت اصلياش را ندارد؛ يعني پيشرو و مانع رخداد بد و مشوق رفتار خوب نيست! بسياري از قراردادهاي ما با هم و با نهادهاي دولتي و بالادستي، تركيبي از همه اينهاست و حق و حقوق يا روشن نيست، يا كلا به آنكه زورش بيشتر است واگذار ميشود و كار به شرط چاقوست؛ چاقويي كه توي مخ است چون يادآور معادلهاي يكطرفه براي معاملهاي به ناچار و تصميم ناگزير.
من از كم و كيف حقوقي اين مستند باخبر نيستم يا درست است بگويم تا حدودي هستم كه كافي نيست و مخاطرات داوري را هم ميشناسم. صدالبته فرصت داشتهام و كمي فهميدهام كه چيزهايي از قانون هم مهمتر هستند و آن تا پنج شمردن قبل از هر تصميمي است تا بشود مراعات حال خودمان و ديگران را بكنيم و مفاهمه صورت گيرد.
واقعا شرمندهام كه حرفها تكراري است، چه كنيم كه دشواريها و كمبودها و كاستيهاي مكرر را رفع و رجوع نميكنيم كه بشود حس حركت رو به جلو را تجربه كرد؛ اسمش ميخواهد توسعه باشد يا پيشرفت.
حق، حقيقتا با كيست وقتي تجربهها به چالشها و راهحلها سنجيده نميشوند و تكليف چيزها ناروشن ميماند؟ حق، حقيقتا مهم است؛ در هر حدي و براي هر عنوان كوچك و بزرگي! رسيدگي به مناسبات حقوقي را در حوزه فرهنگ بايد به طريق فرهنگي پيش برد و اگر كسي چيزي گفت و جا خورده بود، ترجيح اين است كه دلجويانه كاري كرد چون موضوع اصلي مورد بحث شخصيت اصلي ماجرا كه بر خاك حاضر نيستند تا نظرشان را بگويند، زيباييشناسي در فلسفه اخلاق بوده است و بايد با رعايت پروتكل پيش رفت و بهويژه وقتي قضيهاي حساسيتبرانگيز و اختلاف بر سر بود و نبودها بسيار است؛ حتما لازم است بر سر در هر تصميمي نوشت: «احتياط، شرط عقل است»؛ چند تا قاب و نصيحت تاريخي ديگر هم هست، مثلا «مراعات، شرط احترام است»؛ « امر اخلاقي، زيباست». اخلاق و زيباييشناسي حكم ميكند در استفاده از منابع و اسناد، حقوق مولف رعايت شود؛ حتي اگر به هزار دليل، واگذار هم شده باشد. حالا اگر كسي ببيند كه كار و حرف به شرط او بلاشرط و پس از سالها و تغيير اوضاع و احوال و شخصيت و وضعيت همه چيز، بيخبر پخش شده، با تركيبي متفاوت و دامنهاي از مفاهيم و نكات و نتايج ديگر، ناراحت ميشود، نشود؟ اگر كارگردان ببيند بخشي تدوين شده در جهان اثر او به منظوري كه در ذهن و حس داشته و در احوالي به روزگاري به آن رسيده است، به يك منظور ديگر و در ديدگاهي ديگر و شيوهاي ديگرتر مورد استفاده بوده است، ناراحت ميشود، نشود؟
شنيدم كسي ميگفت خب بعد از مدتي، شخصيتها ارزش و جايگاه ملي پيدا ميكنند و وقفعام ميشوند؛ تا جايي كه ميدانم ما در اين مورد به اندازه كافي حرف نزدهايم. تازه داستان شخص و شخصيت، يك چيز است، ماجراي برنامهساز و مولف، چيز ديگر است.
پيش از عيد در نشستي شركت داشتم مربوط به حقوق معنوي و بحث اين بود كه ما عضو كنوانسيون جهاني بِرْنْ براي مالكيت آثار و حقوق مولف نيستيم و دستمان به جايي بند نيست اگر آثارمان را فرداي بعد از عرضه در ماهواره و بياجازه و مفت پخش ميكنند؛ بله؛ به نظر ميرسد حرف و قانون خوبي است كه ما صاحب داشتههايمان باشيم؛ ولي عضو نميشويم چون جايي از حساب و كتاب ما ميگويد: بهصرفه نيست! آدم يا جامعه بايد طوري خودش را تنظيم كند كه «حق» بهصرفش باشد تا ممكن شود به شكلي عادي و معمول و مرسوم و بديهي با هم، محترمانه و زيبا زندگي كنيم و مجبور نباشيم سر درست و غلط چيزهايي چانه بزنيم كه بشر فرصت كرده از روي تعقل و تجربه و بررسي تطبيقي، تكليفشان را پيش از اين روشن كند. از همه اينها كه بگذريم، ميگذرد، سخت هم ميگذرد و اين ماجرا سپري ميشود و باز در جايي و به شكلي تكرار خواهد شد. اين روايت پرمجادله از تعلق و تعهد براي بعضي، تنها بعضي، گران تمام خواهد شد. اين موقعيت را همه فراموش ميكنند؛ اما چند نفر اصلي دو طرف دعوا فراموش نميكنند و او كه حقش ناديده گرفته شده و دلش شكسته و اوقاتش تلخ شده، يك ناراحتي به زنجيره ناراحتيهايش اضافه ميشود و شور و شوق مصدومش، كارايياش را كم ميكند.
جامعه قانونمدار اخلاقي، به مكالمه در موضوع قانون و اخلاق و تعهد و تكليف و قاعده و منش و روش رعايت حقوق متقابل ملت-ملت، دولت-ملت و هزار تركيب ديگر نياز دارد و حتما اگر اين چالش، منجر به گشايشي در امر حقوق مولف و جايگاه تاليف شود، كدورت از ميان ميرود و نويد گشايش، از نيازهاي مبرم جامعه ماست كه در وضعيت قرمز عدم انواع مراعات، گذران ميكند و لجبازي در آن با دوز بالا در جريان است، فشار چنين وضعيتي خيلي بالاست و چنانكه افتد و داني، كيفيت زندگي را پايين ميآورد، خيلي پايين.