داستان در داستان
جمال ميرصادقي
شيوه روايت داستان در داستان از نظر ساختاري روايت، داستانهايي است كه در ضمن آنها يك يا چند داستان ديگر بيايد؛ به عبارت ديگر، داستانهايي است كه تودرتوي هم آورده ميشود و باهم مجموعهاي را به وجود ميآورد. اين داستانها به تنهايي مستقل و كامل هستند، اما باهم كتاب واحدي را تشكيل ميدهند، مانند «هزار و يك شب»، «كليله و دمنه»، «داستانهاي بيد پاي»، «طوطينامه»، «پند اهل دانش به زبان گربه و موش» اثر شيخ بهايي (1031-953) و «مهابهاراتا» مجموعه حماسي هند باستان.
قدما به اين مجموعهها، حكايت در حكايت ميگفتند. امروز به آنها «قصه در قصه»، «داستان در داستان» و «داستانهاي موزاييكي» ميگويند. از ويژگي اين شيوه روايت، داشتن بنمايههاي متنوع است. اصل و منبع اين نوع داستانها از هند است. در شروع روايت كتابهاي «قصه در قصه» آثار قديمي، معمولا راوي يا نقال به عنوان نصيحتكننده، توجه شنونده را به قصهاي كه ميخواهد بگويد جلب ميكند: «به تو نرسيده است كه زاغي به حيلت ماري را هلاك كرد؟» «چگونه؟» سپس قصهگو قصه خود را چنين روايت ميكند، آوردهاند: پير نخستين كه غزال در زنجير داشت، برخاست و بر دست عفريت بوسه داده، گفت: اي امير عفريتان، مرا با اين غزال طُرفه حكايتي است، آن را بازگويم اگر تو را خوش آيد از سه يك خون او، بازرگان جوان درگذر. عفريت گفت: «بازگوي.» «داستان در داستان» از نظر محتوايي، داستانهايش زمينه و درونمايه متنوع و گوناگوني دارد. همين الگوبرداري از «داستان در داستان» در داستاننويسي امروز نيز كارايي دارد. ازجمله مارك توان
در رمان «هكلبري فين»، راديارد كپلينك در رمان «مردي كه شاه شد.» و اخيرا ايتالو كالوينو در رمان «اگر شبي مسافري...» از اين الگوي داستاننويسي بهره گرفتهاند. از نمونههاي نوين فارسي داستان در داستان، رمان، «يكليا و تنهايي او» نوشته تقي مدرسي و داستان «شبهاي مهتاب و گل زرد» نوشته من است.