قهقهه بيكاران واقعي
ابراهيم عمران
«نويسندهها بيكار هستند كه كتاب مينويسند و ما با آنها زياد كار نداريم.» سخني كه در برنامه خندوانه رامبد جوان گفته شد؛ شايد دليل كتاب نخواندن خيل عظيم ما ايرانيان باشد كه به همين راحتي بيان شد و خنده پس از آن نيز مويد اين واقعيت تلخ است و در حقيقت پاس گلي كه گوينده داد كه در اين كار تبحري خاص داشت؛ به راحتي با بغل پاي مجري گل شد. آري اگر كتاب «توتم» ما ميبود در زندگي روزمره به اين راحتي مورد تمسخر قرار نميگرفت. ايرادي هم نميتوان به گويندگان چنين سخناني گرفت. چه كه شايد اگر به تعداد گل زده يا دفعاتي كه بر نيمكت مربيگري نشسته بودند؛كتاب ميخواندند، كمي با متانت بيشتري حرف ميزدند وكيست كه نداند نامداران و نانآوران ملي ما چه در ورزش و چه در ساير زمينهها اصولا اهل كتاب نيستند و انتظار اينكه باشند هم به صواب نيست. اين اشكال هم برميگردد به زمينههاي آموزشي ما كه كودكان را با كتاب آشنا نميكند. خانواده نيز درصد زيادي شايد در اين نقصان نقش داشته باشد. وقتي ندانيم و ندانند كه دفاع از كتاب يعني دفاع از تفكر خويش؛ لامحاله در ورطه مهيب نادرستگويي غرق خواهيم شد. البته نه اينكه هر فردي كتابدوست و كتابخوان باشد؛ لاجرم مبري از همه نادرستگوييهاست، نه، مراد آن است كه اگر كتاب در امور روزانه جاي داشته باشد، در بزنگاههاي خاص كه اعتبار و آبروي كتاب و كتابخواني زير سوال برود به هر حال واكنشي ايجاد ميشود. از ميهمانان اين برنامه انتظاري نيست. يكي در دوره مربيگري به جاي آموزش درست تاكتيك در پي شوآف و تمسخر بازيكنانش بود و همه امور را به سخره ميگرفت. غزال فوتبال ما هم كه به اعتبارگل ورود به جام جهاني، ميتوان از گفتهاش چشمپوشي كرد، بايد بداند ميدان كتاب، ميدان فوتبال نيست كه با دريبل زدن بتواند فرار كند. ولي از مجرياي كه ادعاي بازيگري و كارگرداني دارد بايد پرسيد چرا هيچ واكنشي نشان نداد؟ مگر نه اينكه بازيگران وكارگردانان، برگ برندهاي دارند به نام «فيالبداههگويي» كه از آن ميتوانند استفادههاي درخوري داشته باشند و اگر در اين لحظه مجري نتواند به وظيفه اصلياش كه دفاع از فرهنگ و هنر و بالمال اموري در اين موارد است؛ برسد، پس در چه زماني بايد جوابگوي چنين خزعبلاتي باشد؟ گيريم همين مجري ميگفت دويدن 22 نفر در مستطيل سبز كاري است عبث و مضحك تا گلي وارد دروازه شود. آنگاه همين دو فرد حاضر در برنامه شايد در 8 دقيقه يا كمتر چنان اسپاگتياي ميپختند تا «قانون مورفي» براي گوينده نگونبخت هر آيينه تكرار ميشد. آري حرمت نويسندهها نگه داشتن، شايد كار هر فردي نباشد و در اين رهگذر «جوان» و «پير» شايد كمي اگر به اندازه مقاومتهاي صوري و بيانيه خواندن پشت ميز به فكر حرمت نويسندهها ميبودند؛ حاليه شمارگان كتاب به زير500 نميرسيد. فرجام سخن آنكه از مجري خندان بايد پرسيد آخرين كتابي كه خوانديد، چه بود...؟